هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
#تلنگر


عمر عقاب ۷۰ سال است ولی به ۴۰ که رسید چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد..
نوک تیزش کند و بلند و خمیده میشود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه میچسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است.
آنگاه عقاب است و دوراهی:بمـیرد یـــــا دوباره متولد شود.
ولی چگونه؟؟
عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر میماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
برای زیستن باید تغییر کرد.
درد کشید...از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد.
یـــــا بايد مُرد...
انتخاب با خودِ توست...!
-
یکی از عصبی ترین کشورهای جهانیم ؛
چون نه جوری که باید خودمان و دیگران را درک می کنیم و نه از دردها و مشکلاتمان ، با هم حرف می زنیم ،
شده ایم کوهی از حرف های ناگفته و بغض های تلنبار شده ،
شده ایم انباری پر از خشم و بیتابی ... خشمی که واکنشِ ناگزیری به احساسات مهار شده و تمایلات و آرزوهای سرکوب شده مان است .
همیشه در عمیق ترین لایه های وجودمان تشنه ایم ! تشنه ی بیان کردنِ احساسات زخم خورده ای که مدتهاست تبعیدشان کرده ایم .
ما صاحبِ روان های نادیده گرفته شده و شعورهای در حاشیه مانده ایم و شاید کمترین چیزی که در جهانمان اهمیت دارد ، روانِ یک انسان باشد .
به قدری فکر و مشغله مان زیاد است که فرصتی برای التیامِ دردهای روانمان نمی یابیم ، ناچارا روی زخم های کهنه مان راه می رویم و هر روز ، حالمان بدتر می شود ، دردهایمان بیشتر و زخم هایمان عمیق تر !
یکی از عصبی ترین کشورهای جهانیم چون هیچ چیزِ دنیایمان تکلیف و برنامه ی درستی ندارد ، دائما معلقیم میان اهداف و آرزوهای ناتمام !
پس تعجبی ندارد که حال و روزمان شبیه ارزهای توی جیبمان دائما در نوسان باشد !
نرگس صرافیان طوفان -
یه پسر اتاق روبروییمونه از من میترسه
سعی میکنه توی اتاق نگاه نکنه و نیاد تو ولی اگه مجبور بشه و با هم اتاقیم کار داشته باشه آروم میاد در میزنه و جوری که تو چشمام نگاه نکنه میگه آقا مهدی پویا هست؟ 
اون لحظه من میخوام از خنده بمیرم 

-
SLM:-)
-

-
صدای امبولانس که میاد همچین استرس میگیرم :|

-
یه پسر اتاق روبروییمونه از من میترسه
سعی میکنه توی اتاق نگاه نکنه و نیاد تو ولی اگه مجبور بشه و با هم اتاقیم کار داشته باشه آروم میاد در میزنه و جوری که تو چشمام نگاه نکنه میگه آقا مهدی پویا هست؟ 
اون لحظه من میخوام از خنده بمیرم 

-
abcc مث من /:
-

-
-
-
بشدت به هرکی که جای من نیس غبطه میخورم از خونه از کتاب از همچی خسته شدم


ردپا



️
️




چیکارش کردی میترسه