ردپا

[M.an]

ققنوس

گفتم تازه شروع شده
بزار تموم شه خودمم می خوام تموم شه اصلا حوصله امتحان ندارم

[ققنوس]

@M-an اهاا من چارشبنه تموممممممممم

[miss.besharati]

dlrm در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

@لیلی79 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

dlrm در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

@لیلی79 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

dlrm نظرت چیه اون یه ماه رو الان در خواستشو بدم؟

نهه

چرا
نکنه خسته شدی؟

خسته نشدم منصرفم

جا نزن دیگه

[the end]

dlrm بگم ینی ؟
خورد تو پرم الان :|
نمیدونم چرا موافقت نمیکنین

[M.an]

@philosopher
این دیگه کار خودت بوده

[dlrm]

@philosopher در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

dlrm بگم ینی ؟
خورد تو پرم الان :|
نمیدونم چرا موافقت نمیکنین

:| ها؟

[the end]

این پست پاک شده!

[M.an]

ققنوس
اره سخته
مگه تو تجربی نیستی ؟

[M.an]

ققنوس
خوبه

[ققنوس]

@M-an اره هسم

[M.an]

@philosopher
دیگه دوست ندارم در این مورد صحبتی کنم

[the end]

dlrm میگم انتظار این واکنشو نداشتم یکم از جو فان امروز فاصله گرفتم
طولانیه تعریف کنم؟
اگه بخوام تعریف کنم باید برم موزیکاشم سرچ کنم

[dlrm]

@philosopher
نمیدونم درمورد چیه
لعنتی صمدی چقد گرون کرده ساندویچاشُ اححح

[the end]

@M-an هر طور صلاحه
نیتم خیر بود
وگرنه با اون آذم چت نکردم تابحال خواستم جلوی اذیت شدن بقیه رو بگیرم واسه بچه های قبلی هم سکوت نکنم همین
باشه میرویم ازاین دیار با شرمساری پیش برار
این دیگه از اون کلمات مشهدی اصیل بود

[the end]

dlrm چند شده مگه؟
ما هر شب اون فستیوال غذائه بودیم دیگه حالم از غذای بیرون بهم میخوره چه برسه به فست فود

[the end]

خب آقا پس خاطره امروزمو بگم تا یکم این حجم از خاطرات امروزو سبک کنم

[dlrm]

@philosopher
نمیدونم 15؟ :|
عع هنوز هست؟ :| بابا من دوستم خونشون همون 600 دستگاهه تا خونه ماهم راهی نیست یعنی معمولا پیاده میرم تا اونجا (لازم به ذکره شده از ملت تا مسجد المنتظر برای کتابخونه پیاده برم :| ) بعد قرار بود بریم با ملیکاسادات
پدربزرگش فوت شد نشد اصا...
ولی ناموسا توقع نداشتم یه هات داگ و یه نوشابه جاسمین بشه 23 :|

[فااطمه]

dlrm در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:

فااطمه عزیزدلم حالت خوبه؟
دیدم پروفایل و کاورتُ سیاه کردی...نگرانت شدم

خوب نیستم
عزیزترینم مرد پدربزرگم فوت شد

[the end]

dlrm
من یه شرکتی دعوت به کار شدم که مدیرش دوست داداشمه
من اینو تو گوشی داداشم دیده بودم چون چن سالی هست خودشوندیدم
قیافه ش خیلی شبیه یاسه
بچه تهرانه حتی حالت صوبت کردنش هم مث همونه لامصب
من دیروز که رفتمخودش مشهد نبود
امروز دیدمش اسمش یادم بود نیمائه فامیلیش یادم رفت یهو
اولا که پسره 4 سال از من بزرگتره فقط بهم میگه چقد بزرگ شدی :|
من بله خیلی وقته زیارتتون نکردم خونواده خوب هستن جنابِ ...
لامصب فامیلش یادم نیومد همینطور موندم هیچی نگفتم :|
یهو خودش گفت مهندس یاس
این اصطلاحو من به داداشم میگفتم بیشعور گذاشته کف دست دوستش :|
مردم از خجالت

[ققنوس]

فااطمه jتسلیت میگم فاطمه جون غم اخرت باشه