هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@philosopher شاغل شدیی تبریک میگم کادوی من یادت نره
-
ققنوس بخواب یکو سی بیدار شو تا صب بخون من اینطوری بودم
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@rhilda مشکلم اینه خابم بهم ریخته ی مدته نمیتونم بخابم
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
این پست پاک شده!
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@rhilda از استرس لابد
-
این پست پاک شده!
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@rhilda ن از استرس نی بدنم هر دوه یا سه ماه ی بار اینطور میشه ب مدا ی هفته نیمتونم بخابم
-
@rhilda
من با چندین نفر صوبت کردم که مشکلشون همین بود
قبلنا فک میکردم فقط خودمم که با مغز خوردم زمین
چون دوستام هر کدومشون مسیر خودشونو رفتنو من موندم
انجمن که اومدم با بچه ها که صوبت میکردم درد دلشونو میشنیدم فهمیدم خیلیا شبیه من و تو هستن
دنیا منتظر کسی واینمیسه
میدونم نیاز به حمایت داری
واقعا هم خیلی شرایط بدون حمایت اطرافیانت سخت میشه
ولی خب این کار تو رو غیرممکن نمیکنه
فقط یکم سخت تر میکنه
یه عده هستن مجبور میشن ازدواج کنن حتی
تو آزادی زندگی خودتو بکنی
من مطمئنم راه بیفتی اوضاع بهتر هم میشهنوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@philosopher شما پشت کنکور نیستی مثل من نه؟؟؟
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
داشتم با خواهرم حرف میزدم(6 سالشه) که گفت من یادمه وقتی پیش خدا بودم
ازش راجب خدا پرسیدم گفتم چه رنگی بود گفت خب خیلی رنگ داشت ولی بیشتر بنفش بود
و اینک ای مومنان باز به روحانی ایمان نمی آورید -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام
یه عربی دان هست ?!( -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چقد داشتن خواهر ۶ساله خوبه/:
-
@philosopher من از همین میترسم واقعا میترسم دوس ندارم برای فرار از این شرایط خودمو وارد ی زندگی دیگهکنم شاید حق با اوناست /:
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@rhilda
اسمت هیلداست؟
ببین عزیزم اگه از الان تا کنکور درست و درمون خوندی عب نداره وایسی واسه سال بعد
ولی با وعده ی سال بعد خودتو آروم نکن که کم کاری کنی
اگه هیچی نمیخونی از 6 استارت بزن
من قبلا اینکارو کردم زودم رسوندمش به 9
به 11-12 هم رسید ولی یهویی از یه ترس مزخرف وا دادم
سر اینکه دو سه روز برگشتم رو 8 و 9 ویه نفر منتظر بود زود برسه 12 یهو مث بچه ها هنگ کردم
خیلی حساب میبردم ازش :|
انقد که فرار کردم کلا :|
قبلشم چندبار رسوندم 12 داشتم میرفتم یهویی عصبی شدم ول کردم اون سری پوستم کنده شد
دیگه بعد اون خوش خوشان خوندم تا اینکه کلا بوسیدمو گذاشتم کنار
دوستای من اونایی که ازم خبر ندارن بعضا پیغام میدن به دوستای در ارتباطم که ایران یا رفتم :|
نشو مثل من!
نجات بده خودتو -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مارا همه شب نمی برد خواب
ای خفته ی روزگار دریاب ..... -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
کاربر قدیمی هستین ?
-
@philosopher شما پشت کنکور نیستی مثل من نه؟؟؟
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@rhilda جوابتو لابلای حرفای پست قبلم دادم
نه دیگه تموم شدواسه من کنکور
سن که میره بالا میفهمی بی مایه فطیره :|
دیگه داستان داریم با این مهندس یاس خخخ -
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تبلتم خاموش شد فعلا
-
@rhilda
اسمت هیلداست؟
ببین عزیزم اگه از الان تا کنکور درست و درمون خوندی عب نداره وایسی واسه سال بعد
ولی با وعده ی سال بعد خودتو آروم نکن که کم کاری کنی
اگه هیچی نمیخونی از 6 استارت بزن
من قبلا اینکارو کردم زودم رسوندمش به 9
به 11-12 هم رسید ولی یهویی از یه ترس مزخرف وا دادم
سر اینکه دو سه روز برگشتم رو 8 و 9 ویه نفر منتظر بود زود برسه 12 یهو مث بچه ها هنگ کردم
خیلی حساب میبردم ازش :|
انقد که فرار کردم کلا :|
قبلشم چندبار رسوندم 12 داشتم میرفتم یهویی عصبی شدم ول کردم اون سری پوستم کنده شد
دیگه بعد اون خوش خوشان خوندم تا اینکه کلا بوسیدمو گذاشتم کنار
دوستای من اونایی که ازم خبر ندارن بعضا پیغام میدن به دوستای در ارتباطم که ایران یا رفتم :|
نشو مثل من!
نجات بده خودتونوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@philosopher اره عزیز منم همینطورم میخونم از این به بعد دیگه نمیزارم حسرت شه
-
نوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خدای بچگی هاتون یادتونه؟من یادمه همیشه خدا رو یه فرد تصور میکردم که توی یه دنیا با پس زمینه سیاه زندگی میکرد زیر یه درخت گیلاس بزرگ چون خودم بچگی ها عاشق گیلاس بودم و فکر میکردم خدا هم هرچقدر بخواد میتونه گیلاس بخوره
خدای خواهرم خیلی متفاوت تره یه نفرد نیست بلکه یه دایره است یه دایره که بیشترش بنفشه با صورتی میگفت مثل خورشید تو نقاشی یه دستای نور مانندی داره که باهاش خیاطی میکنه و بچه میدوزه وقتی بچه ها را میدوزه میزارتشون توی یه تخت بزرگ و بالا سرشون پرواز میکنه میگفت خدا نه گوش داره نه دست نه پا حرف هم نمیزنه چیزی هم نمیخوره و موقع دوختن بچه هم حرکات عجیبی در میاره که خودش موقع تقلید این حرکت خیلی میخندید
چقد جالبه راجب اینا پرسیدن -
@rhilda جوابتو لابلای حرفای پست قبلم دادم
نه دیگه تموم شدواسه من کنکور
سن که میره بالا میفهمی بی مایه فطیره :|
دیگه داستان داریم با این مهندس یاس خخخنوشتهشده در ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@philosopher موفق باشی خوشحالم راهتو پیدا کردی دیگ به دانشگاه رفتن و اینا فکر نمیکنی متوجه نشدم دقیق ممنونم ازت حالم خیلی بهتر شد ببخشید بابت کنجکاوی هام