هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
شبتون.................
هرطوری ک دوست دارین باشه.باشهخداحافظ
-
پشت این صفحه منم ... یه آدم
پشت اون صفحه تویی ... یک آدم
مجازی حرف میزنیم
ولی این آدما هستن
وجود دارن
شاید بگی نصفه شبی داره چرت و پرت میگه
اونقد که رفتنم از اینجا و درد الانمو باور دارم به صبح فردا و تعهدایی که دادم باور ندارم
ممکنه فردا چیزی بشه که تو این دنیا نباشم اصلا
برام اصلا مهم نیست چی میشه
درد دارمم میکشم از فراغ
من همیشه امید داشتم برگزدم یه طوری
الان انگار ...
حال من مجازی نیست
دل من مجازی نیست
اگه توهم بود تا الان پریده بود
شاید بگی اشتباهه
نمیدونم
من حس میکنم خونواده ی منین
-
پشت این صفحه منم ... یه آدم
پشت اون صفحه تویی ... یک آدم
مجازی حرف میزنیم
ولی این آدما هستن
وجود دارن
شاید بگی نصفه شبی داره چرت و پرت میگه
اونقد که رفتنم از اینجا و درد الانمو باور دارم به صبح فردا و تعهدایی که دادم باور ندارم
ممکنه فردا چیزی بشه که تو این دنیا نباشم اصلا
برام اصلا مهم نیست چی میشه
درد دارمم میکشم از فراغ
من همیشه امید داشتم برگزدم یه طوری
الان انگار ...
حال من مجازی نیست
دل من مجازی نیست
اگه توهم بود تا الان پریده بود
شاید بگی اشتباهه
نمیدونم
من حس میکنم خونواده ی منین
-
اکالیپتوس این هی دادو یادته کی گفتم؟
خاطره ی اون شب برام زنده شد
من آروم نمیشم به این زودی
برو عزیزم
منم یه طوی برقو قطع میکنم و با خودم خلوت میکنم
دردای الانمو فقط خودم میفهمم
من یادم نمیاد چیزی یا کسی رو تونسته باشم بدون درد وداع کنم
خدانگهدارت -
اکالیپتوس این هی دادو یادته کی گفتم؟
خاطره ی اون شب برام زنده شد
من آروم نمیشم به این زودی
برو عزیزم
منم یه طوی برقو قطع میکنم و با خودم خلوت میکنم
دردای الانمو فقط خودم میفهمم
من یادم نمیاد چیزی یا کسی رو تونسته باشم بدون درد وداع کنم
خدانگهدارت -
پیدایم خواهی کرد
هر جور که شده، پیدایم خواهی کرد
بی آنکه از کسی نشانی ام را بپرسی
بی آنکه شماره ام را داشته باشد
می آیی و پیدایم خواهی کردجای دوری نخواهم رفت
پیدایم خواهی کرد
حتی اگر اتاق کوچکی در یکی از شهرهای مرزی کرایه کرده باشم،
می آیی و پشت پنجره
صدایم خواهی زدپیدایم خواهی کرد
حتی اگر یقه ی پالتویم را بالا بزنم
حتی اگر لبه ی کلاهم را روی صورتم بکشم
هنگامی که از خیابانی در ورشو رد می شومپیدایم خواهی کرد
پشت یکی از ستون های معبد بودا
پیدایم خواهی کرد
کنار یکی از درختان سکویاپیدایم خواهی کرد
در یکی از تاکسی های فرسوده ی کوبا
در داروخانه ای در دل فلوریداپیدایم خواهی
در صف یکی از نانوایی ها
بر روی یکی از صندلی های سینما
کنار آبخوری های ترمینال غرب
در میان تماشاچیان مسابقه ی شنامی آیی و
پیدایم خواهی کرد
می آیی و دقیقا کنارم می نشینی
در یک تعمیرگاه در کرکوک
روی نیمکتی در پارک لاله ی تهران
پشت ویترین یک کتابفروشی در مسکو
روی عرشه ی یک کشتی در آب های بندر بارسلونبی آنکه از کسی بپرسی
می آیی و پیدایم خواهی کرد
در کمپ شماره ی سه یکی از کوه های نپال
در یکی از روستاهای کردستان
در کلیسایی در شهر نُتردام
در کافه ای در پراگ
کنار ساحلی در مراکش
پشت پنجره ی مسافرخانه ای در کلکته
پیدایم خواهی کرددقیقا می آیی و صندلی کنارم می نشینی
در پرواز هفت صبح شیراز بندرعباسدقیقا می آیی و در مطب دندان پزشکی
پیدایم خواهی کرد در هفتم خرداد
رأس ساعت چهار و نیم عصردقیقا می آیی و ماشینت را
کنار ماشینم پارک می کنی
در طبقه ی دوم پارکینگ طبقاتی همداندقیقا می آیی و پیدایم خواهی کرد
وسط یک نزاع خونین .
دقیقا می آیی و پیدایم خواهی کرد
آن سوی خیابان در حال قدم زدن از کنار ساختمانی در حال ساختدقیقا می آیی و زنگ سی چهارم
بلوک هجدهم خیابان یازدهم ساری را میزنی
و من در را برایت باز می کنم
و من کفش هایت را جفت میکنم
و من پالتویت را از تنت میگیرم
و من برایت چای می ریزم
و من برایت تلویزیون را روشن می کنم
و من برایت روزنامه می آورم
و من روبرویت می نشینم
و من دستانت را در دستانم میگیرم
و من زل می زنم به چشم هایت
و من آهسته می گویم:
خوش آمدی -
پیدایم خواهی کرد
هر جور که شده، پیدایم خواهی کرد
بی آنکه از کسی نشانی ام را بپرسی
بی آنکه شماره ام را داشته باشد
می آیی و پیدایم خواهی کردجای دوری نخواهم رفت
پیدایم خواهی کرد
حتی اگر اتاق کوچکی در یکی از شهرهای مرزی کرایه کرده باشم،
می آیی و پشت پنجره
صدایم خواهی زدپیدایم خواهی کرد
حتی اگر یقه ی پالتویم را بالا بزنم
حتی اگر لبه ی کلاهم را روی صورتم بکشم
هنگامی که از خیابانی در ورشو رد می شومپیدایم خواهی کرد
پشت یکی از ستون های معبد بودا
پیدایم خواهی کرد
کنار یکی از درختان سکویاپیدایم خواهی کرد
در یکی از تاکسی های فرسوده ی کوبا
در داروخانه ای در دل فلوریداپیدایم خواهی
در صف یکی از نانوایی ها
بر روی یکی از صندلی های سینما
کنار آبخوری های ترمینال غرب
در میان تماشاچیان مسابقه ی شنامی آیی و
پیدایم خواهی کرد
می آیی و دقیقا کنارم می نشینی
در یک تعمیرگاه در کرکوک
روی نیمکتی در پارک لاله ی تهران
پشت ویترین یک کتابفروشی در مسکو
روی عرشه ی یک کشتی در آب های بندر بارسلونبی آنکه از کسی بپرسی
می آیی و پیدایم خواهی کرد
در کمپ شماره ی سه یکی از کوه های نپال
در یکی از روستاهای کردستان
در کلیسایی در شهر نُتردام
در کافه ای در پراگ
کنار ساحلی در مراکش
پشت پنجره ی مسافرخانه ای در کلکته
پیدایم خواهی کرددقیقا می آیی و صندلی کنارم می نشینی
در پرواز هفت صبح شیراز بندرعباسدقیقا می آیی و در مطب دندان پزشکی
پیدایم خواهی کرد در هفتم خرداد
رأس ساعت چهار و نیم عصردقیقا می آیی و ماشینت را
کنار ماشینم پارک می کنی
در طبقه ی دوم پارکینگ طبقاتی همداندقیقا می آیی و پیدایم خواهی کرد
وسط یک نزاع خونین .
دقیقا می آیی و پیدایم خواهی کرد
آن سوی خیابان در حال قدم زدن از کنار ساختمانی در حال ساختدقیقا می آیی و زنگ سی چهارم
بلوک هجدهم خیابان یازدهم ساری را میزنی
و من در را برایت باز می کنم
و من کفش هایت را جفت میکنم
و من پالتویت را از تنت میگیرم
و من برایت چای می ریزم
و من برایت تلویزیون را روشن می کنم
و من برایت روزنامه می آورم
و من روبرویت می نشینم
و من دستانت را در دستانم میگیرم
و من زل می زنم به چشم هایت
و من آهسته می گویم:
خوش آمدی -
مادر خطاب به کودک خردسالش: هیچ میدونستی وقتی اون شیرینی رو یواشکی بر میداشتی در تمام مدت خدا داشت تو رو نگاه می کرد؟ کودک: اره مامان جونم. مادر:فکر میکردی به تو چی میگفت؟ کودک: میگفت غیر از ما دو نفر کسی نیست پس میتونی دو تا بر داری! _خداوند امید شجاعان است نه بهانه ترسوها....نورمن وینست پیل