هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
اکالیپتوس سلام خوبم
فکر کردم درمورد خنده ی مسعود داشتی می گفتی بعد دیدم ماندانا رو تگ کردی...
واسه این لایک کردم که انگار مسعود خوب نبود خندید خوشحال شدم
پسش گرفتم چون اصلا با مسعود نبودی
فحشم بدی خودتی -
یه سریم مسابقه برنده شدم :| حفظ قران ! اصلا شرکت نکرده بودم معلم پرورشی گفت تو برنده حفظ قرآنی
-
@ماندانا80 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
masoud در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@ماندانا80 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
masoud داداش شماباشیطان رجیم درارتباطی؟؟؟
این حرفا جیزه
زبونتو گاز بگیر
واه واه چ جلافتانمیخوام
معنی جلافتاچیست؟ینی همون واه واه واه این بیان دیگشه
-
نمیدونم طاقت میارم یا نه
شاید همون قبلی رو بذارم
مهسا یاvezra? -
@__3BI__ در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
فااطمه ی سری ب ی بنده خدایی انقد اطلاعات دادم ک دیگه جوابمو نمیداد
فک کنم اطلاعات دانش سرریز کرد
-
masoud در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@ماندانا80 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
masoud در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
@ماندانا80 در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
masoud داداش شماباشیطان رجیم درارتباطی؟؟؟
این حرفا جیزه
زبونتو گاز بگیر
واه واه چ جلافتانمیخوام
معنی جلافتاچیست؟ینی همون واه واه واه این بیان دیگشه
اع واه چه کلمه ها
-
D.fateme.r آره
-
-
آخرشو قبلا عطار توی منطق الطیر گفته. ما ولی اولش خیلی بودیم، کلی آدم که با یه چمدون پر از آرزوهای بزرگ میخواستن برن به دریا برسن. صلح جهانی، برابری جنسیتی، عدالت اقتصادی، شایسته سالاری. هرچی هم بیشتر جلو رفتیم، کمتر شدیم. تهش ولی یه روز یه عده مون بالأخره به دریا میرسن، اونجا عکس خودشونو توی آب میبینن. بعد تازه میفهمن منجی واقعی، خودشون بودن. یه سیب گندیده، یه سبد پر از سیب سالم رو به گند میکشه. ولی برعکسش هیچوقت اتفاق نمیفته، من امتحان کردم، نشد.
(#محمدرضا_جعفری)
-
@آسمان-تاریک
لازمه حرفایی ک اونشب همه ناراحت بودیم و شما شاد،و یهون میگفتین رو یادراوری و رپیلای کنم؟! -
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
یه سریم مسابقه برنده شدم :| حفظ قران ! اصلا شرکت نکرده بودم معلم پرورشی گفت تو برنده حفظ قرآنی
بهش گفتم من اصلا بلد نیستم چجوری ! گفت برو بابا تو میتونی بقره است فقط
بعد رفتم سرجلسه و اینا یهو یکی اومد بیرون ! من بودمو و رفیقم و یکی از اقوام رفیقم
بعد بابای رفیق من داوری میکرد با یکی دیگه طرف اومد بیرون گفت دمت گرم بابات بهم گفت هرچی بلدی بخون منم آیت الکرسی خوندم من رفتم تو ! باور کنید یادم نمیره ! یه صفحه اورد گفت ان الذین امنو ... بقیشو بخون :| -
!!!!!!
-
نشسته بودیم دور هم خرچ خرچ خیار پوست میکندیم. یه آقایی یهو درومد گفت:«آخرش همیشه شیرینه، اگه شیرین نبود، بدون آخرش نرسیده». خیلی خوشمون اومد ازش. گفتیم:«چه نگرشِت متینه شما، چی میخوری اینهمه شهد و شکر از دهنت میریزه؟». آوردیم نشوندیمش بالای مجلس. مریم خیار تعارف کرد بهش. شروع کرد به خرچ خرچ خوردن. رسید به آخرش دید تلخه. دنیا رو سرش خراب شد. خیلی دلش گرفت. نسرین گفت:«عه، پس چرا همچین؟ آخرش شیرینه آخرش شیرینه همین بود؟ شما هم بی حقیقتی؟» بدجوری رفت تو هم. گفتم:«حالا عیب نداره نیکو بیان، نذار تو چشات بشینه شبنم، شما حتما بر عکس خوردی. خیار بعدی رو سر و ته بخور درست میشه» مرتضی گفت:«راست میگه. حالا اینکه چیزی نیست، یه خیاره. فوقش بعدی رو سر و ته میخوری درست میشه. ولی تو زندگی یهو به خودت میای میبینی پنجاه سالته ولی هنوز شیرین نشده. تازه میفهمی پنجاه ساله داری اشتباه میری. اونموقه س که میری به باد و طوفان. همینه که هی من میگم با این حرف قشنگا میشه مجله ی موفقیت نوشت ولی نمیشه زندگی کرد. استنشاق میکنی چی میگم مریم خانوم؟» ولی طفلی خیلی دلش شکست. غم از سر و کولش میرفت بالا. تا آخر مجلس دیگه هیچی نگفت. حتی خیارم دیگه نخورد.
(#محمدرضا_جعفری)
246679/282056