هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
توو انجمن چن تا دختر هست که بودنشون دلگرمیه واسه موندن......
چن تا دختر که معتادت می کنن به اینجا : )...به حرف زدن باهاشون : )....
به حس خوبشون : )....
به ارزش ها از نوع متفاوت......
مثلا وقتی که میاد و از امام زمان میگه برات.....
حس ترس از دست دادنشونو دارم....
حس روزی که دیگه نباشن.......#تو_دلی
شب خوش
@researcher
منظورش من نیستم
.
هر کاری کردم یکی جملاتت و ربط بدم به خودم ، نشد ://
. -
اضغاث احلام :|
@researcher@Amir-Bernousi
اعتراف میکنم با دیدن این کلمه
رفتم تو گوگل ..
لغت نامه دهخدا :// -
باز دوباره خواب پریشون دیدم
خواب عززائیلو دیدم
دودفه اومد....
همش خواب مرگمو می بینم
کسی می دونه تعبیرش چیه؟....@researcher
بزن تعبیرش تو اینترنت برات میاد ..
اصولا خوابهایی که فکر میکنی غمناکِ و غصه داری ، تعبیرِ خوبی دارن ..
.
سارا اینُ بدون ،
وقتی تویِ خواب ، حالتِ خوبی نداری ، معنیش این نیست که قرارِ اتفاق بدی برات بیفته ..
معنیش اینِ که
تو دنیای واقعی اینقدر حالت بَده ، که جای خالی کردنِ احساساتِت رو توی خوابهات میبینی ..
.
اینکه میگی : اگر ( خدای نکرده ) بمیری و کسی براش مهم نیست ( یعنی اینا رو تو خواب دیدی )
تمام افکاریِ که تو دنیای واقعی داری
و تویِ خوابهات داری به عین میبینی ..
.
افکارتُ تمیز کنی ، خوابِ پریشـان نداری ..ولی کی میتونه افکارشُ تمیز کنه ؟
:))
.
یه آدمِ سردِ بی احسـاس .. -
http://masjedaliasghar.ir/?p=4896
.
قشنگ بود ..
بخونیدِش ..
.
خوابهــا .. -
باز دوباره خواب پریشون دیدم
خواب عززائیلو دیدم
دودفه اومد....
همش خواب مرگمو می بینم
کسی می دونه تعبیرش چیه؟.... -
researcher گفته است:
باز دوباره خواب پریشون دیدم
خواب عززائیلو دیدم
دودفه اومد....
همش خواب مرگمو می بینم
کسی می دونه تعبیرش چیه؟....بچه ها ب شام داریم نزدیک میشیم

-


-
-
revival گفته است:
nAwr گفته است:
revival
بد نیس یه بار مهمون خودتون بشیما ..
کِی بیایم حالا؟
من خوب خوبم اخه

من به صبحونَم قانعم ..

-
:| :|
-
روزی گدایی به دیدن درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: «این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.»
درویش خنده ای کرد و گفت : «من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم.»
با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند. بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: «من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.»
صوفی خندید و گفت: «دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند.»
در دنیا بودن، وابستگی نیست.
وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید می شود به آن وارستگی میگویند...بینظیر

-
از دست مامان دوستم که اینقدر فضوله چیکار کنم

ای خدا مردم چقدر بیکارن
تلفنشو جواب نمیدم میاد خونه سوال پیچم کنه
-
روزی گدایی به دیدن درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: «این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.»
درویش خنده ای کرد و گفت : «من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم.»
با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند. بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: «من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.»
صوفی خندید و گفت: «دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند.»
در دنیا بودن، وابستگی نیست.
وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید می شود به آن وارستگی میگویند...بینظیر

ردپا



️
️





