-
پنج انگشت بود فاصله ی ما
که پنجره را به قصد آسمان ترک کردی
هنوز صدای هواپیما
آسمان آبی دلم را
از نفرین فاصله پر می کند
پرنده های سیاه
پیام آوران دل تنگی اند
که هر پاییز کوچ می کنند به حنجره ی لرزانممگر سفر چقدر می تواند طولانی باشد
تو که چمدان نبسته بودی
رفتی که بیایی
و فرودگاه فقط یک سکوی پریدن بود
نه یک دریچه به أبدیترفته ای
و ماه ها می گذرند
به نقشه ی زمین روی دیوار اتاقم
زل می زنم
و فکر می کنم
پنج انگشت فاصله
نمی تواند خیلی دور باشد! #روشنک_آرامش -
ادما به اختلاف میبازن ...
باختن درد داره ...
ولی وقتی به چیزایی باشه که دست خودت نبوده خیلی بیشتر ...- وی باز شر گفت
-
چشمانم را بستم تا خنده ات رایادم بیاید
چشمانم را بستم
چشمانت یادم آمد
شاخه گل از دستم افتاد
نمیتوانستم بروم
گفته بودی که منتظرم هستی
در یکی از پیام های آن گوشی لعنتی گفته بودی که منتظرت هستم
اما نیامدی
مانده بودم زیرِ بارانی که نمی بارید
بادی که نمیوزید
. #علی_سلطانی_ -
این پست پاک شده!
-
یجوری حالم خوبه که نمیفهمم برا چی حالم خوبه
-
@m__sadra__b اینو بهش میگن لحظات شیرینه قبل از مرگ
دیالوگ امین حیایی تو فیلم مهمان مامان
و اکنون من خل میشوم کلا ی مدتیه جواب همرو با دیالوگای فیلما میدممن برم با چراغ قوه ام بقیه کتابمو بخونم
شبتون بخیر