دو راه داریم:
یا کل مدتی که تا دانشگاه مونده رو بخوابیم که فکر نمیکنم کافی باشه
یا واحدامونو از بعد نهار بذاریم که قشنگ بخوابیم تا ظهر که اونا هم یجوری میچینن که نشه
الان که فکرشو میکنم راهی نداریم
خدافظ خواب
moein یه راه سومی هم هست که آدم کتاب خوندنو به خوابش هم ترجیح بده
تا حالا دیدین کسی با رمان بره مراسم؟
در هر لحظه باید تصمیم بگیرم که الان باید به چی فک کنم
تو بیست صفحه ی اخیر لحظه هایی بود که نفسم بند اومد
شوک بزرگی بود مردنش
چرا انقد زود رفت سراغ تری
کاش حداقل مارتین فرصت سوگواری داشت
چرا همه چی انقد سریع اتفاق افتاد