عشقت به دلم درامدو شاد برفت
باز امدو رخت خویش بنهاد و برفت
گفتم به تکلف دو سه روزی بنشین
بنشست کنون رفتنش از یاد برفت
ای همدم روزگار چونی بی من
ای مونس غمگسار چونی بی من
من میدانم
که اندوه من برابر است
با اندوه سواری که
صدای سم اسبش را
با صدای خرد شدن آهسته برگها
اشتباه میکند..
برابری میکند
با شببویی که تاریکی خود را
از دست میدهد..
و با نارنجی که تنها بر میز است..