ردپا

[unlimited]

یه زمانی آلایی
اعتراف میکنم پارسال تا یه هفته قبل از کنکور دلم روشن بود لغو میشه

[پایان]

این پست پاک شده!

[پایان]

این پست پاک شده!

[خانوم]

اعتراف میکنم که دلتنگم خیلی دلتنگ ️

[خانوم]

اعتراف میکنم که قلبم رو انگار فشار میدن️

[Dr.agon]

اعتراف میکنم از درد قلبم میترسم..دردی ک جدیده..
از مردن.اونم درست وقتی ک امیدوار شدم ب زندگی

[samane.A]

اعتراف میکنم که از عمل قلب میترسم و یه حسی بهم میگه این بار میمیری

[iCy HeARt]

اعتراف میکنم اینقد سنگ دل شدم که حتی (فرشته ی خوبی )هم بیاد سراغم خودش پشیمون میشه

[Dr.agon]

انگار زندگی بی معنی بشع..اونطوریم..فکر دوری خونوادم ...من اعتراف میکنم نمیخوام بمیرم.اگه ی هفته قبل بود خوشحال میشدم حتی .اما الان
خدا کاش منو هم یکم دوس میداشتی..ناشکری نیستا اما هیچی این زندگی باب دلم نبوده هیچوقت
انقدم ادم خوب بودم توزندگی ک همه دوسم دارن ب شدت :| جون عمم من ازون مرده های غریب میشم....دقیقا
.مصداق بارز این شعره..من برم هیشکی تنها نمیشه .. بغض ابری برام وانمیشه
گفتم اما سبک نشدم ک هیچی...اتیش دلم داغ تر شد

[Lotus]

اعتراف میکنم منتظر کسی ام که ازش ناراحتم
اما با وجود اشتباهی بودنش تو زندگیم هنوزم دوست دارم باشه..اما خیلی وقته که نیست

[Lotus]

اعتراف میکنم اینجا تنها جاییه که راحت حرفامو میزنم

[Dr.agon]

@M-b-b با وجود اسپم بودنش..
منم همینطور

[sheyda.fkh]

اعتراف میکنم اولین بار که با @M-b-b تودلی چت کردم فک میکردم پسره :woman-facepalming:
بخاطر همین سعی میکردم تو انتخاب کلماتم خیلی دقت کنم و از اینهمه راحتیش هم با خودم تعجب کرده بودم :|
بــعد فهمیدم دختره اصلا یه وضعی...

[samane.A]

اعتراف میکنم که از خانوادم خسته شدم
اعتراف میکنم که دلم خیلی پره
اعتراف میکنم که انقدر غم تو دلمه که برای بروز ندادنش مجبورم همیشه بخندم
اعتراف میکنم که اعترافای زیادی دارم ولی الان یادم نمیاد

[samane.A]

اعتراف میكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم كه همسایمون مارو لو داد و كتك خوردیم!!

[MaryaM._.sh]

اعتراف میکنم
دیروز اینقدر عصابم از دسش داغون بود
ک باعث شدم دیگه نیاد انجمن
میدونم بچه های انجمن بفهمن مخاطبم کیه شاید ازم ناراحت شن
اخه ب همه کمک میکرد:-(
تمام تلاشم میکنم بیاد دوباره
هرچند الان میگه ن
اما بخدا بخاطر خودشم فقط
پ.ن:اینقدرعصبی بودم کم مونده بود بامادرش حرف بزنم
مامان سخت گیر و قانونمندی میشم میدونم

[samane.A]

این پست پاک شده!

[milad-am]

اعتراف میکنم اخیرا انقدر زود رنج شدم که با کوچکترین حرف به هم میریزم.

[samane.A]

اعتراف میکنم که امتحان امروزمو دوباره مردود میشم صد در صد

[samane.A]

اعتراف میکنم که وقتی کوچیک بودم حدودا 6 ساله بودم پسر خالم چند ماهه بود.یه روز که خالم امد بود خونمون وبا مامانم رفتن بازار دیدم پسرخالم داره گریه میکنه گفتم شاید گرسنش باشه رفتم شیشه پستونکشو گرفتم دیدم پره دادم بهش بعد دیدم دهنش کف کرد.بعدا فهمیدم که توش مایع ریخته بودن گذاشته بود اونجا تا بعدا بشورن!!!!!!