گپ خونه کنکوری ها
-
@farifari;11797 said:
نه.شيرازيم.كجاي تهرون مي شيني؟
اقای نبولا کیه///////هفت حوض
-
-
@farifari;11789 said:
خسته...........
-
-
- updated - - -
-
بگو مشهدي خسته
-
-
- updated - - -
-
چي بود سوالت
با منی داداشی؟:))
تو دو کلمه توصیفم کردی:)یه سوال داشتم
عربی آقای ناصح زاده اتمام ترجمه اش کجاس؟
ترجمه نمیخوام
از جلسه هفتم باید شروع کنم؟ -
-
amir said:
chakeretam ziaaaaaaaaaaaaaaaad
-
-
- updated - - -
-
چرا اینجا همه مشهدین...
ghorboooooooooooonet ziyad!
-
-
سلام آزادی
بالاخره این امتحانای مسخره تموم شد
راضیم به رضای خدا
خوب دادم همرو
البته فک کنم
حس خوبی دارم
ایشاالله نسیب شمام بشه
-
@alimajdi;11804 said:
با منی داداشی؟:))
تو دو کلمه توصیفم کردی:)یه سوال داشتم
عربی آقای ناصح زاده اتمام ترجمه اش کجاس؟
ترجمه نمیخوام
از جلسه هفتم باید شروع کنم؟علي تو كه تاج سري.منظورم با khaste بود.شما كه ميدونم مشهدي هستي.منظورت در مورد عربي ناصح كتوجه نشدم.دقيق بگو
-
-
- updated - - -
-
@alimajdi;11804 said:
با منی داداشی؟:))
تو دو کلمه توصیفم کردی:)یه سوال داشتم
عربی آقای ناصح زاده اتمام ترجمه اش کجاس؟
ترجمه نمیخوام
از جلسه هفتم باید شروع کنم؟علي تو كه تاج سري.منظورم با khaste بود.شما كه ميدونم مشهدي هستي.منظورت در مورد عربي ناصح كتوجه نشدم.دقيق بگو
-
-
@farifari;11802 said:
اسم يه كاربره كه اينجا مياد
اهان.........
-
-
- updated - - -
-
@farifari;11802 said:
اسم يه كاربره كه اينجا مياد
اهان.........
-
-
amir said:
سلام آزادی
بالاخره این امتحانای مسخره تموم شد
راضیم به رضای خدا
خوب دادم همرو
البته فک کنم
حس خوبی دارم
ایشاالله نسیب شمام بشه
شما چهارمی؟؟؟
-
@s.khaste;11810 said:
شما چهارمی؟؟؟
نه باو 71 متولد شدم
-
علي مجدي.........................
-
-
یادش بخیر بچه بودم ی نارنگی گذاشتم توی کیفم ببرم مدرسه بخورم ، زنگ تفریح کیفمو باز کردم دیدم نارنگیه له شده جذب شده تو کتاب فارسیم.
تا آخر سال هروقت هوس نارنگی میکردم یکی از برگه های کتابمو میخوردم !-
-
- updated - - -
-
@s.khaste;11814 said:
پس غولی هستی برا خودت!!!!!!!!!!!
dashtim sadegh...........hamashun vasam mimiran
-
-
amir said:
یادش بخیر بچه بودم ی نارنگی گذاشتم توی کیفم ببرم مدرسه بخورم ، زنگ تفریح کیفمو باز کردم دیدم نارنگیه له شده جذب شده تو کتاب فارسیم.
تا آخر سال هروقت هوس نارنگی میکردم یکی از برگه های کتابمو میخوردم !-
-
- updated - - -
-
dashtim sadegh...........hamashun vasam mimiran
kia mimiran??!!
-
-
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم
بگویید که در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان
بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفهاست
بگویید دوستت دارم ، بعدشم خیانت کنین دهنشون س.ر.ویس بشه !!!
این قرتی بازیا چیه ؟؟؟-
-
- updated - - -
-
@s.khaste;11816 said:
kia mimiran??!!
همونااااااا دیگه
-
-
- updated - - -
-
به مامانم میگم گشنمه ، میگه : عزیزم نون هس ، تخم مرغ هس ، روغنم هس
برو هر چى دوس دارى و دلت میخواد درست کن بخور !
هنوز که هنوزه نتونستم اون قسمت هرچی دوس داری درست کن رو هضم کنم ...
. -
-
-
-
- updated - - -
-
علي مجدي عزيز.اگه منظورت جلسات عربي جمع بندي ناصح زاده بود كه خودشون عنوان دارن كه.اره ديگه از جلسه هفتم طبق عنوان گذاري موجود
-
-
amir said:
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم
بگویید که در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان
بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفهاست
بگویید دوستت دارم ، بعدشم خیانت کنین دهنشون س.ر.ویس بشه !!!
این قرتی بازیا چیه ؟؟؟-
-
- updated - - -
-
همونااااااا دیگه
-
-
- updated - - -
-
به مامانم میگم گشنمه ، میگه : عزیزم نون هس ، تخم مرغ هس ، روغنم هس
برو هر چى دوس دارى و دلت میخواد درست کن بخور !
هنوز که هنوزه نتونستم اون قسمت هرچی دوس داری درست کن رو هضم کنم ...
.inbox check kon
-
-
amir said:
به آنهایی که دوستشان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم
بگویید که در این دنیای شلوغ سنجاقشان کرده اید به دلتان
بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفهاست
بگویید دوستت دارم ، بعدشم خیانت کنین دهنشون س.ر.ویس بشه !!!
این قرتی بازیا چیه ؟؟؟-
-
- updated - - -
-
همونااااااا دیگه
-
-
- updated - - -
-
به مامانم میگم گشنمه ، میگه : عزیزم نون هس ، تخم مرغ هس ، روغنم هس
برو هر چى دوس دارى و دلت میخواد درست کن بخور !
هنوز که هنوزه نتونستم اون قسمت هرچی دوس داری درست کن رو هضم کنم ...
.check!!!!------
-
-
-
-
- updated - - -
-
یعنی اخرش چی میشه خداجونم
-
-
الحق و ولانصاف تاپاتاک از آشغال ترین نرم افزارهای روزگاره...
-
جام نيوز/ نيت کردم؛چهل روز روزه بگيرم ودعاي توسل بخونم. بعد از اين چهل روز هر کسي آمد، جواب نه نمي نشنود. شب سي و نهم يا چهلم بود که ابراهيم آمد خواستگاري. آمده بود بله را بگيرد. بهش گفتم:«من مهريه نمي خواهم. راضي کردن خانواده با شما.» خيلي راحت گفت:«من وقت اين کارها را ندارم.» با عصبانيت گفتم:«شما که وقت نداريد،چرا مي خواهيد ازدواج کنيد؟!» گفت:«درست است که وقت ندارم،ولي توکل که دارم.» مراسم با خريد يک حلقه براي من و يک انشگتر عقيق براي حاجي،خيلي ساده برگزار شد "به نقل از همسر شهيد حاج محمد ابراهيم همت"
www.khorasannews.com/onlinenews.aspx?newsid=1635146منبع: