چندماه جلوتر
-
نوشتهشده در ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۱۹:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شب کنکوره
همه خونه ساکتن
جو سنگینی حاکمه داخل خونه
یکی نماز میخونه یکی قران دستشه
اون یکی تسبیح گرفته دستش داره صلوات میفرسته
حالا هیچ کدوم تاحالا ازین کارا نکردنا ولی ارومشون میکنه همه استرس دارن ولی نمیخوان بروز بدن میخوان غایم کنن استرسشونو که بهم منتقل نشه
همه چیز بنظر خوب میاد ولی ی چیز میلنگه
تو از خودت راضی نیستی تو داری با خودت فکر میکنی چرا من تا الان خوب زحمت نکشیدم و تموم نکردم این لعنتی رو
میگی چی میشد این چند ماهو زحمت میکشیدم و الان راحت بودم
ذهنت پره سواله که شاید هیچ وقت نتونی جوابشو بدی چون نمیخوای که جوابشو بدونی شاید اینطوری ارومتر باشی
خانوادت فکر میکنن امسال دیگه تمومه دیگه داری میری که همه چیزو تغییر بدی ولی ...
ولی نمیدونن که اون پشت کتاب بودنا اون کلاس رفتنا اون ازمون رفتنا واقعی نبوده
نمیدونن که من و تو بخاطر ی سری لذت زودگذر سرنوشتمونو تغییر دادیم با هزارو یکی سوال و ناامیدی میری تو تخت خواب
چشاتو میبندی
به خودت امیدی نداری برای همین میری سراغ بالاسری میری سراغ اماما از علیش بگیر تا صاحاب زمانش دیده شده که بعضیا سراغ امام خمینی هم میرن (کاملا جدی)شروع میکنی به نذر کردن ای امام حسین سال دیگه این موقع اربعینت پیاده میام کربلات امام رضا میام پابوسیت ای امام زمان ترو به مادرت قسم کمکم کن قول میدم قبول شم خوب درس بخونم اگر لیاقت رشتمو نداشتم کاری کن اخراجم کنن
داری نذراتو دوره میکنی که خوابت میبره پدر مادرت میان با مهربونی تمام بیدارت میکنن ساعت پنج صبح شده
صدای اذان میاد و تو چقدر مومن شدی
سریع وضوع میگیری دورکعت نماز صبح مشتی میخونی و نیم ساعت تو سجده میمونی و همه مقدساتو قسم میدی اخر سر میری سراغ عیسی مسیح و بزور بلندت میکنن میگن پاشو برو دوشتو بگیر صبحونتو بخور و اماده شو
اماده میشی
نزدیک حوزه امتحانی میشی بیشتر از دانش اموز ،پدر مادر نگران میبینی
واقعا میترسی از این همه پدر مادر
وقتی از انبوه پدر مادرا گذشتی و وارد حوزه شدی
چند دسته ادم میبینی
ی سریا خیلی بیخیالن و ی گوشه دارن برای هم تعریف میکنن و بلند میخندن و برنامه شمال برا بعد کنکور میزارن که بلافاصله برن
ی سریا دارن ی گوشه تنها راه میرن و انگار رباتن ، هیچ حسی ندارن
ی سریا هنوز کتاب دستشونه انگار امتحان نهایی اومدن بدن و تند تند دارن دوره میکنن ی سری ها هم با ارامش ی گوشه نشستن و منتظرند درای ورودی باز بشه و وارد بشن
همه چیز داره به سرعت میگذره دقایق پشت سر هم میگذرن
وارد سالن میشی و جاتو پیدا میکنی فرایند ازمونو سپری میکنن وسوالات پخش میشه
ساعت هشت شد یهو چندتا جوگیر میپرن که سوالار بردارن یکی صندلیش میوفته از شدت عجله یکی دفترچه سوالش پرت میشه یکی .... سوالارو نگاه میکنی....
خوب نیست ، اصلا خوب نیست چون نمیتونی سوالی رو با اطمینان بزنی همش شک داری
گزینه ای رو نمیتونی با اطمنیان انتخاب کنی
همین استرستو بیشتر میکنه همین باعث میشه شرایط سخت بشه...
اختصاصی هم بدتر ...
ازمون تموم شد
ازمون سرنوشت ساز تو تموم شد برگه ها جمع شد نتیجه اعمال لااقل یک سال تو تا یک ماه دیگه میاد
از در میای بیرون
وای وای وای
امان از اون نگاهای منتظر پدر و مادرا امان از اون سوال ازمونت چطور بود و چیکار کردی
تو هم برای خوشحالی کاذب یک ماه میگی خوب بود خداروشکر
خیلی خوب بود از همیشه بهتر....
خودتم میری که یک ماه حسابی تفریح کنی....
یک ماه که میدونی موقع اعلام نتایج قراره چه اتفاقی بیوفته...
نزدیک به اعلام نتایج مدام میری نظرات سایت قلم چیرو میخونی ....نتایح میرسه ...از قبل میدونستی ...ولی خانوادت شکه شدن...
هیچ چیز خوب نیست...
همه چیز خراب شد
اون نگاه پدر و مادرت ....
ای کاش ای کاش ای کاش قدر این چند ماه رو میدونستی ...
چشاتو باز کن
برگرد به عقب هنوز 150 روز مونده
کجای کاری هنوز چند ماه مونده تا کنکور
چرا به خودت نمیای ؟چرا شرایطو تغییر نمیدی ؟میشه ها باور کن میشه
فقط به خودت بیا به هیچ چیزی احتیاج نداری جز ی اراده قوی و تلاش درست
به خودت بیا هنوز خیلی مونده تا اون شب ترسناک
تلاش کن
میشه
منتظر موفقیتتم
برادرانه منتظرم
من از جنس خودتم
مراقب خودت و روزاتو نگاهای خانوادت باش
غمگینش نکن
یاحق -
شب کنکوره
همه خونه ساکتن
جو سنگینی حاکمه داخل خونه
یکی نماز میخونه یکی قران دستشه
اون یکی تسبیح گرفته دستش داره صلوات میفرسته
حالا هیچ کدوم تاحالا ازین کارا نکردنا ولی ارومشون میکنه همه استرس دارن ولی نمیخوان بروز بدن میخوان غایم کنن استرسشونو که بهم منتقل نشه
همه چیز بنظر خوب میاد ولی ی چیز میلنگه
تو از خودت راضی نیستی تو داری با خودت فکر میکنی چرا من تا الان خوب زحمت نکشیدم و تموم نکردم این لعنتی رو
میگی چی میشد این چند ماهو زحمت میکشیدم و الان راحت بودم
ذهنت پره سواله که شاید هیچ وقت نتونی جوابشو بدی چون نمیخوای که جوابشو بدونی شاید اینطوری ارومتر باشی
خانوادت فکر میکنن امسال دیگه تمومه دیگه داری میری که همه چیزو تغییر بدی ولی ...
ولی نمیدونن که اون پشت کتاب بودنا اون کلاس رفتنا اون ازمون رفتنا واقعی نبوده
نمیدونن که من و تو بخاطر ی سری لذت زودگذر سرنوشتمونو تغییر دادیم با هزارو یکی سوال و ناامیدی میری تو تخت خواب
چشاتو میبندی
به خودت امیدی نداری برای همین میری سراغ بالاسری میری سراغ اماما از علیش بگیر تا صاحاب زمانش دیده شده که بعضیا سراغ امام خمینی هم میرن (کاملا جدی)شروع میکنی به نذر کردن ای امام حسین سال دیگه این موقع اربعینت پیاده میام کربلات امام رضا میام پابوسیت ای امام زمان ترو به مادرت قسم کمکم کن قول میدم قبول شم خوب درس بخونم اگر لیاقت رشتمو نداشتم کاری کن اخراجم کنن
داری نذراتو دوره میکنی که خوابت میبره پدر مادرت میان با مهربونی تمام بیدارت میکنن ساعت پنج صبح شده
صدای اذان میاد و تو چقدر مومن شدی
سریع وضوع میگیری دورکعت نماز صبح مشتی میخونی و نیم ساعت تو سجده میمونی و همه مقدساتو قسم میدی اخر سر میری سراغ عیسی مسیح و بزور بلندت میکنن میگن پاشو برو دوشتو بگیر صبحونتو بخور و اماده شو
اماده میشی
نزدیک حوزه امتحانی میشی بیشتر از دانش اموز ،پدر مادر نگران میبینی
واقعا میترسی از این همه پدر مادر
وقتی از انبوه پدر مادرا گذشتی و وارد حوزه شدی
چند دسته ادم میبینی
ی سریا خیلی بیخیالن و ی گوشه دارن برای هم تعریف میکنن و بلند میخندن و برنامه شمال برا بعد کنکور میزارن که بلافاصله برن
ی سریا دارن ی گوشه تنها راه میرن و انگار رباتن ، هیچ حسی ندارن
ی سریا هنوز کتاب دستشونه انگار امتحان نهایی اومدن بدن و تند تند دارن دوره میکنن ی سری ها هم با ارامش ی گوشه نشستن و منتظرند درای ورودی باز بشه و وارد بشن
همه چیز داره به سرعت میگذره دقایق پشت سر هم میگذرن
وارد سالن میشی و جاتو پیدا میکنی فرایند ازمونو سپری میکنن وسوالات پخش میشه
ساعت هشت شد یهو چندتا جوگیر میپرن که سوالار بردارن یکی صندلیش میوفته از شدت عجله یکی دفترچه سوالش پرت میشه یکی .... سوالارو نگاه میکنی....
خوب نیست ، اصلا خوب نیست چون نمیتونی سوالی رو با اطمینان بزنی همش شک داری
گزینه ای رو نمیتونی با اطمنیان انتخاب کنی
همین استرستو بیشتر میکنه همین باعث میشه شرایط سخت بشه...
اختصاصی هم بدتر ...
ازمون تموم شد
ازمون سرنوشت ساز تو تموم شد برگه ها جمع شد نتیجه اعمال لااقل یک سال تو تا یک ماه دیگه میاد
از در میای بیرون
وای وای وای
امان از اون نگاهای منتظر پدر و مادرا امان از اون سوال ازمونت چطور بود و چیکار کردی
تو هم برای خوشحالی کاذب یک ماه میگی خوب بود خداروشکر
خیلی خوب بود از همیشه بهتر....
خودتم میری که یک ماه حسابی تفریح کنی....
یک ماه که میدونی موقع اعلام نتایج قراره چه اتفاقی بیوفته...
نزدیک به اعلام نتایج مدام میری نظرات سایت قلم چیرو میخونی ....نتایح میرسه ...از قبل میدونستی ...ولی خانوادت شکه شدن...
هیچ چیز خوب نیست...
همه چیز خراب شد
اون نگاه پدر و مادرت ....
ای کاش ای کاش ای کاش قدر این چند ماه رو میدونستی ...
چشاتو باز کن
برگرد به عقب هنوز 150 روز مونده
کجای کاری هنوز چند ماه مونده تا کنکور
چرا به خودت نمیای ؟چرا شرایطو تغییر نمیدی ؟میشه ها باور کن میشه
فقط به خودت بیا به هیچ چیزی احتیاج نداری جز ی اراده قوی و تلاش درست
به خودت بیا هنوز خیلی مونده تا اون شب ترسناک
تلاش کن
میشه
منتظر موفقیتتم
برادرانه منتظرم
من از جنس خودتم
مراقب خودت و روزاتو نگاهای خانوادت باش
غمگینش نکن
یاحقنوشتهشده در ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۱۹:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@کنکوری-نظام-قدیم واقعا ازتون ممنونم
تا حالا خیلی جمله و متن انگیزشی خوندم،اما انگار قلم شما خودمونی و دلنشین تر بود
امیدوارم حقیقتا تلنگری واسم باشه و بتونم از نو شروع کنم -
@کنکوری-نظام-قدیم واقعا ازتون ممنونم
تا حالا خیلی جمله و متن انگیزشی خوندم،اما انگار قلم شما خودمونی و دلنشین تر بود
امیدوارم حقیقتا تلنگری واسم باشه و بتونم از نو شروع کنم -
lnz
خواهش عزیزم قصدمم همین بود ک حذاقل ی نفر انگیزه بگیره و محکم تر بخونه
انشالله موفق بشینوشتهشده در ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۱۹:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@کنکوری-نظام-قدیم همچنین
بهترینا رو واستون ارزو میکنم -
نوشتهشده در ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ۱۸:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بسم الله الرحمن الرحیم
وای :| -
شب کنکوره
همه خونه ساکتن
جو سنگینی حاکمه داخل خونه
یکی نماز میخونه یکی قران دستشه
اون یکی تسبیح گرفته دستش داره صلوات میفرسته
حالا هیچ کدوم تاحالا ازین کارا نکردنا ولی ارومشون میکنه همه استرس دارن ولی نمیخوان بروز بدن میخوان غایم کنن استرسشونو که بهم منتقل نشه
همه چیز بنظر خوب میاد ولی ی چیز میلنگه
تو از خودت راضی نیستی تو داری با خودت فکر میکنی چرا من تا الان خوب زحمت نکشیدم و تموم نکردم این لعنتی رو
میگی چی میشد این چند ماهو زحمت میکشیدم و الان راحت بودم
ذهنت پره سواله که شاید هیچ وقت نتونی جوابشو بدی چون نمیخوای که جوابشو بدونی شاید اینطوری ارومتر باشی
خانوادت فکر میکنن امسال دیگه تمومه دیگه داری میری که همه چیزو تغییر بدی ولی ...
ولی نمیدونن که اون پشت کتاب بودنا اون کلاس رفتنا اون ازمون رفتنا واقعی نبوده
نمیدونن که من و تو بخاطر ی سری لذت زودگذر سرنوشتمونو تغییر دادیم با هزارو یکی سوال و ناامیدی میری تو تخت خواب
چشاتو میبندی
به خودت امیدی نداری برای همین میری سراغ بالاسری میری سراغ اماما از علیش بگیر تا صاحاب زمانش دیده شده که بعضیا سراغ امام خمینی هم میرن (کاملا جدی)شروع میکنی به نذر کردن ای امام حسین سال دیگه این موقع اربعینت پیاده میام کربلات امام رضا میام پابوسیت ای امام زمان ترو به مادرت قسم کمکم کن قول میدم قبول شم خوب درس بخونم اگر لیاقت رشتمو نداشتم کاری کن اخراجم کنن
داری نذراتو دوره میکنی که خوابت میبره پدر مادرت میان با مهربونی تمام بیدارت میکنن ساعت پنج صبح شده
صدای اذان میاد و تو چقدر مومن شدی
سریع وضوع میگیری دورکعت نماز صبح مشتی میخونی و نیم ساعت تو سجده میمونی و همه مقدساتو قسم میدی اخر سر میری سراغ عیسی مسیح و بزور بلندت میکنن میگن پاشو برو دوشتو بگیر صبحونتو بخور و اماده شو
اماده میشی
نزدیک حوزه امتحانی میشی بیشتر از دانش اموز ،پدر مادر نگران میبینی
واقعا میترسی از این همه پدر مادر
وقتی از انبوه پدر مادرا گذشتی و وارد حوزه شدی
چند دسته ادم میبینی
ی سریا خیلی بیخیالن و ی گوشه دارن برای هم تعریف میکنن و بلند میخندن و برنامه شمال برا بعد کنکور میزارن که بلافاصله برن
ی سریا دارن ی گوشه تنها راه میرن و انگار رباتن ، هیچ حسی ندارن
ی سریا هنوز کتاب دستشونه انگار امتحان نهایی اومدن بدن و تند تند دارن دوره میکنن ی سری ها هم با ارامش ی گوشه نشستن و منتظرند درای ورودی باز بشه و وارد بشن
همه چیز داره به سرعت میگذره دقایق پشت سر هم میگذرن
وارد سالن میشی و جاتو پیدا میکنی فرایند ازمونو سپری میکنن وسوالات پخش میشه
ساعت هشت شد یهو چندتا جوگیر میپرن که سوالار بردارن یکی صندلیش میوفته از شدت عجله یکی دفترچه سوالش پرت میشه یکی .... سوالارو نگاه میکنی....
خوب نیست ، اصلا خوب نیست چون نمیتونی سوالی رو با اطمینان بزنی همش شک داری
گزینه ای رو نمیتونی با اطمنیان انتخاب کنی
همین استرستو بیشتر میکنه همین باعث میشه شرایط سخت بشه...
اختصاصی هم بدتر ...
ازمون تموم شد
ازمون سرنوشت ساز تو تموم شد برگه ها جمع شد نتیجه اعمال لااقل یک سال تو تا یک ماه دیگه میاد
از در میای بیرون
وای وای وای
امان از اون نگاهای منتظر پدر و مادرا امان از اون سوال ازمونت چطور بود و چیکار کردی
تو هم برای خوشحالی کاذب یک ماه میگی خوب بود خداروشکر
خیلی خوب بود از همیشه بهتر....
خودتم میری که یک ماه حسابی تفریح کنی....
یک ماه که میدونی موقع اعلام نتایج قراره چه اتفاقی بیوفته...
نزدیک به اعلام نتایج مدام میری نظرات سایت قلم چیرو میخونی ....نتایح میرسه ...از قبل میدونستی ...ولی خانوادت شکه شدن...
هیچ چیز خوب نیست...
همه چیز خراب شد
اون نگاه پدر و مادرت ....
ای کاش ای کاش ای کاش قدر این چند ماه رو میدونستی ...
چشاتو باز کن
برگرد به عقب هنوز 150 روز مونده
کجای کاری هنوز چند ماه مونده تا کنکور
چرا به خودت نمیای ؟چرا شرایطو تغییر نمیدی ؟میشه ها باور کن میشه
فقط به خودت بیا به هیچ چیزی احتیاج نداری جز ی اراده قوی و تلاش درست
به خودت بیا هنوز خیلی مونده تا اون شب ترسناک
تلاش کن
میشه
منتظر موفقیتتم
برادرانه منتظرم
من از جنس خودتم
مراقب خودت و روزاتو نگاهای خانوادت باش
غمگینش نکن
یاحقنوشتهشده در ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ۲۰:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@کنکوری-نظام-قدیم
ببین فقط دمت گرم همه ی توصیفاتت، واقعا ملموس بود .
همون طور که قراره امسال سال خوبی برای من باشه ،مطمئنم تو هم سال خوبی رو تجربه میکنی. -
شب کنکوره
همه خونه ساکتن
جو سنگینی حاکمه داخل خونه
یکی نماز میخونه یکی قران دستشه
اون یکی تسبیح گرفته دستش داره صلوات میفرسته
حالا هیچ کدوم تاحالا ازین کارا نکردنا ولی ارومشون میکنه همه استرس دارن ولی نمیخوان بروز بدن میخوان غایم کنن استرسشونو که بهم منتقل نشه
همه چیز بنظر خوب میاد ولی ی چیز میلنگه
تو از خودت راضی نیستی تو داری با خودت فکر میکنی چرا من تا الان خوب زحمت نکشیدم و تموم نکردم این لعنتی رو
میگی چی میشد این چند ماهو زحمت میکشیدم و الان راحت بودم
ذهنت پره سواله که شاید هیچ وقت نتونی جوابشو بدی چون نمیخوای که جوابشو بدونی شاید اینطوری ارومتر باشی
خانوادت فکر میکنن امسال دیگه تمومه دیگه داری میری که همه چیزو تغییر بدی ولی ...
ولی نمیدونن که اون پشت کتاب بودنا اون کلاس رفتنا اون ازمون رفتنا واقعی نبوده
نمیدونن که من و تو بخاطر ی سری لذت زودگذر سرنوشتمونو تغییر دادیم با هزارو یکی سوال و ناامیدی میری تو تخت خواب
چشاتو میبندی
به خودت امیدی نداری برای همین میری سراغ بالاسری میری سراغ اماما از علیش بگیر تا صاحاب زمانش دیده شده که بعضیا سراغ امام خمینی هم میرن (کاملا جدی)شروع میکنی به نذر کردن ای امام حسین سال دیگه این موقع اربعینت پیاده میام کربلات امام رضا میام پابوسیت ای امام زمان ترو به مادرت قسم کمکم کن قول میدم قبول شم خوب درس بخونم اگر لیاقت رشتمو نداشتم کاری کن اخراجم کنن
داری نذراتو دوره میکنی که خوابت میبره پدر مادرت میان با مهربونی تمام بیدارت میکنن ساعت پنج صبح شده
صدای اذان میاد و تو چقدر مومن شدی
سریع وضوع میگیری دورکعت نماز صبح مشتی میخونی و نیم ساعت تو سجده میمونی و همه مقدساتو قسم میدی اخر سر میری سراغ عیسی مسیح و بزور بلندت میکنن میگن پاشو برو دوشتو بگیر صبحونتو بخور و اماده شو
اماده میشی
نزدیک حوزه امتحانی میشی بیشتر از دانش اموز ،پدر مادر نگران میبینی
واقعا میترسی از این همه پدر مادر
وقتی از انبوه پدر مادرا گذشتی و وارد حوزه شدی
چند دسته ادم میبینی
ی سریا خیلی بیخیالن و ی گوشه دارن برای هم تعریف میکنن و بلند میخندن و برنامه شمال برا بعد کنکور میزارن که بلافاصله برن
ی سریا دارن ی گوشه تنها راه میرن و انگار رباتن ، هیچ حسی ندارن
ی سریا هنوز کتاب دستشونه انگار امتحان نهایی اومدن بدن و تند تند دارن دوره میکنن ی سری ها هم با ارامش ی گوشه نشستن و منتظرند درای ورودی باز بشه و وارد بشن
همه چیز داره به سرعت میگذره دقایق پشت سر هم میگذرن
وارد سالن میشی و جاتو پیدا میکنی فرایند ازمونو سپری میکنن وسوالات پخش میشه
ساعت هشت شد یهو چندتا جوگیر میپرن که سوالار بردارن یکی صندلیش میوفته از شدت عجله یکی دفترچه سوالش پرت میشه یکی .... سوالارو نگاه میکنی....
خوب نیست ، اصلا خوب نیست چون نمیتونی سوالی رو با اطمینان بزنی همش شک داری
گزینه ای رو نمیتونی با اطمنیان انتخاب کنی
همین استرستو بیشتر میکنه همین باعث میشه شرایط سخت بشه...
اختصاصی هم بدتر ...
ازمون تموم شد
ازمون سرنوشت ساز تو تموم شد برگه ها جمع شد نتیجه اعمال لااقل یک سال تو تا یک ماه دیگه میاد
از در میای بیرون
وای وای وای
امان از اون نگاهای منتظر پدر و مادرا امان از اون سوال ازمونت چطور بود و چیکار کردی
تو هم برای خوشحالی کاذب یک ماه میگی خوب بود خداروشکر
خیلی خوب بود از همیشه بهتر....
خودتم میری که یک ماه حسابی تفریح کنی....
یک ماه که میدونی موقع اعلام نتایج قراره چه اتفاقی بیوفته...
نزدیک به اعلام نتایج مدام میری نظرات سایت قلم چیرو میخونی ....نتایح میرسه ...از قبل میدونستی ...ولی خانوادت شکه شدن...
هیچ چیز خوب نیست...
همه چیز خراب شد
اون نگاه پدر و مادرت ....
ای کاش ای کاش ای کاش قدر این چند ماه رو میدونستی ...
چشاتو باز کن
برگرد به عقب هنوز 150 روز مونده
کجای کاری هنوز چند ماه مونده تا کنکور
چرا به خودت نمیای ؟چرا شرایطو تغییر نمیدی ؟میشه ها باور کن میشه
فقط به خودت بیا به هیچ چیزی احتیاج نداری جز ی اراده قوی و تلاش درست
به خودت بیا هنوز خیلی مونده تا اون شب ترسناک
تلاش کن
میشه
منتظر موفقیتتم
برادرانه منتظرم
من از جنس خودتم
مراقب خودت و روزاتو نگاهای خانوادت باش
غمگینش نکن
یاحقنوشتهشده در ۱۴ اسفند ۱۳۹۷، ۲۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@کنکوری-نظام-قدیم دقیقا پارسال منو گفتی...ینی همین کنکور97
-
شب کنکوره
همه خونه ساکتن
جو سنگینی حاکمه داخل خونه
یکی نماز میخونه یکی قران دستشه
اون یکی تسبیح گرفته دستش داره صلوات میفرسته
حالا هیچ کدوم تاحالا ازین کارا نکردنا ولی ارومشون میکنه همه استرس دارن ولی نمیخوان بروز بدن میخوان غایم کنن استرسشونو که بهم منتقل نشه
همه چیز بنظر خوب میاد ولی ی چیز میلنگه
تو از خودت راضی نیستی تو داری با خودت فکر میکنی چرا من تا الان خوب زحمت نکشیدم و تموم نکردم این لعنتی رو
میگی چی میشد این چند ماهو زحمت میکشیدم و الان راحت بودم
ذهنت پره سواله که شاید هیچ وقت نتونی جوابشو بدی چون نمیخوای که جوابشو بدونی شاید اینطوری ارومتر باشی
خانوادت فکر میکنن امسال دیگه تمومه دیگه داری میری که همه چیزو تغییر بدی ولی ...
ولی نمیدونن که اون پشت کتاب بودنا اون کلاس رفتنا اون ازمون رفتنا واقعی نبوده
نمیدونن که من و تو بخاطر ی سری لذت زودگذر سرنوشتمونو تغییر دادیم با هزارو یکی سوال و ناامیدی میری تو تخت خواب
چشاتو میبندی
به خودت امیدی نداری برای همین میری سراغ بالاسری میری سراغ اماما از علیش بگیر تا صاحاب زمانش دیده شده که بعضیا سراغ امام خمینی هم میرن (کاملا جدی)شروع میکنی به نذر کردن ای امام حسین سال دیگه این موقع اربعینت پیاده میام کربلات امام رضا میام پابوسیت ای امام زمان ترو به مادرت قسم کمکم کن قول میدم قبول شم خوب درس بخونم اگر لیاقت رشتمو نداشتم کاری کن اخراجم کنن
داری نذراتو دوره میکنی که خوابت میبره پدر مادرت میان با مهربونی تمام بیدارت میکنن ساعت پنج صبح شده
صدای اذان میاد و تو چقدر مومن شدی
سریع وضوع میگیری دورکعت نماز صبح مشتی میخونی و نیم ساعت تو سجده میمونی و همه مقدساتو قسم میدی اخر سر میری سراغ عیسی مسیح و بزور بلندت میکنن میگن پاشو برو دوشتو بگیر صبحونتو بخور و اماده شو
اماده میشی
نزدیک حوزه امتحانی میشی بیشتر از دانش اموز ،پدر مادر نگران میبینی
واقعا میترسی از این همه پدر مادر
وقتی از انبوه پدر مادرا گذشتی و وارد حوزه شدی
چند دسته ادم میبینی
ی سریا خیلی بیخیالن و ی گوشه دارن برای هم تعریف میکنن و بلند میخندن و برنامه شمال برا بعد کنکور میزارن که بلافاصله برن
ی سریا دارن ی گوشه تنها راه میرن و انگار رباتن ، هیچ حسی ندارن
ی سریا هنوز کتاب دستشونه انگار امتحان نهایی اومدن بدن و تند تند دارن دوره میکنن ی سری ها هم با ارامش ی گوشه نشستن و منتظرند درای ورودی باز بشه و وارد بشن
همه چیز داره به سرعت میگذره دقایق پشت سر هم میگذرن
وارد سالن میشی و جاتو پیدا میکنی فرایند ازمونو سپری میکنن وسوالات پخش میشه
ساعت هشت شد یهو چندتا جوگیر میپرن که سوالار بردارن یکی صندلیش میوفته از شدت عجله یکی دفترچه سوالش پرت میشه یکی .... سوالارو نگاه میکنی....
خوب نیست ، اصلا خوب نیست چون نمیتونی سوالی رو با اطمینان بزنی همش شک داری
گزینه ای رو نمیتونی با اطمنیان انتخاب کنی
همین استرستو بیشتر میکنه همین باعث میشه شرایط سخت بشه...
اختصاصی هم بدتر ...
ازمون تموم شد
ازمون سرنوشت ساز تو تموم شد برگه ها جمع شد نتیجه اعمال لااقل یک سال تو تا یک ماه دیگه میاد
از در میای بیرون
وای وای وای
امان از اون نگاهای منتظر پدر و مادرا امان از اون سوال ازمونت چطور بود و چیکار کردی
تو هم برای خوشحالی کاذب یک ماه میگی خوب بود خداروشکر
خیلی خوب بود از همیشه بهتر....
خودتم میری که یک ماه حسابی تفریح کنی....
یک ماه که میدونی موقع اعلام نتایج قراره چه اتفاقی بیوفته...
نزدیک به اعلام نتایج مدام میری نظرات سایت قلم چیرو میخونی ....نتایح میرسه ...از قبل میدونستی ...ولی خانوادت شکه شدن...
هیچ چیز خوب نیست...
همه چیز خراب شد
اون نگاه پدر و مادرت ....
ای کاش ای کاش ای کاش قدر این چند ماه رو میدونستی ...
چشاتو باز کن
برگرد به عقب هنوز 150 روز مونده
کجای کاری هنوز چند ماه مونده تا کنکور
چرا به خودت نمیای ؟چرا شرایطو تغییر نمیدی ؟میشه ها باور کن میشه
فقط به خودت بیا به هیچ چیزی احتیاج نداری جز ی اراده قوی و تلاش درست
به خودت بیا هنوز خیلی مونده تا اون شب ترسناک
تلاش کن
میشه
منتظر موفقیتتم
برادرانه منتظرم
من از جنس خودتم
مراقب خودت و روزاتو نگاهای خانوادت باش
غمگینش نکن
یاحقنوشتهشده در ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، ۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط Blank انجام شده@کنکوری-نظام-قدیم
وای
دمت گرم رفیق
پ.ن:منم پارسال اینجوری بودم -
@کنکوری-نظام-قدیم
ببین فقط دمت گرم همه ی توصیفاتت، واقعا ملموس بود .
همون طور که قراره امسال سال خوبی برای من باشه ،مطمئنم تو هم سال خوبی رو تجربه میکنی. -
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۴:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@UNIQUE7
خواهش
امیدوارم امسال اینجوری نباشی و موفق بشی -
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۱۶:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۹ اسفند ۱۳۹۷، ۲۰:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ممنون
-
نوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۳۹۷، ۵:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یا خدا
دقیقا پارسال من -
شب کنکوره
همه خونه ساکتن
جو سنگینی حاکمه داخل خونه
یکی نماز میخونه یکی قران دستشه
اون یکی تسبیح گرفته دستش داره صلوات میفرسته
حالا هیچ کدوم تاحالا ازین کارا نکردنا ولی ارومشون میکنه همه استرس دارن ولی نمیخوان بروز بدن میخوان غایم کنن استرسشونو که بهم منتقل نشه
همه چیز بنظر خوب میاد ولی ی چیز میلنگه
تو از خودت راضی نیستی تو داری با خودت فکر میکنی چرا من تا الان خوب زحمت نکشیدم و تموم نکردم این لعنتی رو
میگی چی میشد این چند ماهو زحمت میکشیدم و الان راحت بودم
ذهنت پره سواله که شاید هیچ وقت نتونی جوابشو بدی چون نمیخوای که جوابشو بدونی شاید اینطوری ارومتر باشی
خانوادت فکر میکنن امسال دیگه تمومه دیگه داری میری که همه چیزو تغییر بدی ولی ...
ولی نمیدونن که اون پشت کتاب بودنا اون کلاس رفتنا اون ازمون رفتنا واقعی نبوده
نمیدونن که من و تو بخاطر ی سری لذت زودگذر سرنوشتمونو تغییر دادیم با هزارو یکی سوال و ناامیدی میری تو تخت خواب
چشاتو میبندی
به خودت امیدی نداری برای همین میری سراغ بالاسری میری سراغ اماما از علیش بگیر تا صاحاب زمانش دیده شده که بعضیا سراغ امام خمینی هم میرن (کاملا جدی)شروع میکنی به نذر کردن ای امام حسین سال دیگه این موقع اربعینت پیاده میام کربلات امام رضا میام پابوسیت ای امام زمان ترو به مادرت قسم کمکم کن قول میدم قبول شم خوب درس بخونم اگر لیاقت رشتمو نداشتم کاری کن اخراجم کنن
داری نذراتو دوره میکنی که خوابت میبره پدر مادرت میان با مهربونی تمام بیدارت میکنن ساعت پنج صبح شده
صدای اذان میاد و تو چقدر مومن شدی
سریع وضوع میگیری دورکعت نماز صبح مشتی میخونی و نیم ساعت تو سجده میمونی و همه مقدساتو قسم میدی اخر سر میری سراغ عیسی مسیح و بزور بلندت میکنن میگن پاشو برو دوشتو بگیر صبحونتو بخور و اماده شو
اماده میشی
نزدیک حوزه امتحانی میشی بیشتر از دانش اموز ،پدر مادر نگران میبینی
واقعا میترسی از این همه پدر مادر
وقتی از انبوه پدر مادرا گذشتی و وارد حوزه شدی
چند دسته ادم میبینی
ی سریا خیلی بیخیالن و ی گوشه دارن برای هم تعریف میکنن و بلند میخندن و برنامه شمال برا بعد کنکور میزارن که بلافاصله برن
ی سریا دارن ی گوشه تنها راه میرن و انگار رباتن ، هیچ حسی ندارن
ی سریا هنوز کتاب دستشونه انگار امتحان نهایی اومدن بدن و تند تند دارن دوره میکنن ی سری ها هم با ارامش ی گوشه نشستن و منتظرند درای ورودی باز بشه و وارد بشن
همه چیز داره به سرعت میگذره دقایق پشت سر هم میگذرن
وارد سالن میشی و جاتو پیدا میکنی فرایند ازمونو سپری میکنن وسوالات پخش میشه
ساعت هشت شد یهو چندتا جوگیر میپرن که سوالار بردارن یکی صندلیش میوفته از شدت عجله یکی دفترچه سوالش پرت میشه یکی .... سوالارو نگاه میکنی....
خوب نیست ، اصلا خوب نیست چون نمیتونی سوالی رو با اطمینان بزنی همش شک داری
گزینه ای رو نمیتونی با اطمنیان انتخاب کنی
همین استرستو بیشتر میکنه همین باعث میشه شرایط سخت بشه...
اختصاصی هم بدتر ...
ازمون تموم شد
ازمون سرنوشت ساز تو تموم شد برگه ها جمع شد نتیجه اعمال لااقل یک سال تو تا یک ماه دیگه میاد
از در میای بیرون
وای وای وای
امان از اون نگاهای منتظر پدر و مادرا امان از اون سوال ازمونت چطور بود و چیکار کردی
تو هم برای خوشحالی کاذب یک ماه میگی خوب بود خداروشکر
خیلی خوب بود از همیشه بهتر....
خودتم میری که یک ماه حسابی تفریح کنی....
یک ماه که میدونی موقع اعلام نتایج قراره چه اتفاقی بیوفته...
نزدیک به اعلام نتایج مدام میری نظرات سایت قلم چیرو میخونی ....نتایح میرسه ...از قبل میدونستی ...ولی خانوادت شکه شدن...
هیچ چیز خوب نیست...
همه چیز خراب شد
اون نگاه پدر و مادرت ....
ای کاش ای کاش ای کاش قدر این چند ماه رو میدونستی ...
چشاتو باز کن
برگرد به عقب هنوز 150 روز مونده
کجای کاری هنوز چند ماه مونده تا کنکور
چرا به خودت نمیای ؟چرا شرایطو تغییر نمیدی ؟میشه ها باور کن میشه
فقط به خودت بیا به هیچ چیزی احتیاج نداری جز ی اراده قوی و تلاش درست
به خودت بیا هنوز خیلی مونده تا اون شب ترسناک
تلاش کن
میشه
منتظر موفقیتتم
برادرانه منتظرم
من از جنس خودتم
مراقب خودت و روزاتو نگاهای خانوادت باش
غمگینش نکن
یاحقنوشتهشده در ۲۰ اسفند ۱۳۹۷، ۵:۵۳ آخرین ویرایش توسط اکالیپتوس انجام شده@کنکوری-نظام-قدیم در چندماه جلوتر گفته است:
وای وای وای
امان از اون نگاهای منتظر پدر و مادرا امان از اون سوال ازمونت چطور بود و چیکار کردی
تو هم برای خوشحالی کاذب یک ماه میگی خوب بود خداروشکر
خیلی خوب بود از همیشه بهتر....
خودتم میری که یک ماه حسابی تفریح کنی....قشنگ به تصویر کشیدید لایک
ولی این قسمتش برا من اینجوری نبودمن خوش حالی کاذب نکردم تا پامو گذاشتم بیرون سوار ماشین شدم گریه کردم
اصا تا اون حدم خراب نکرده بودم ولی تاکید داشتم که خیییلی خراب کردم اون یه ماهم کلا زهر مار کردم
امیدوارم امسال سال خوبی بشه واسه هممون. موفق باشید -
@کنکوری-نظام-قدیم در چندماه جلوتر گفته است:
وای وای وای
امان از اون نگاهای منتظر پدر و مادرا امان از اون سوال ازمونت چطور بود و چیکار کردی
تو هم برای خوشحالی کاذب یک ماه میگی خوب بود خداروشکر
خیلی خوب بود از همیشه بهتر....
خودتم میری که یک ماه حسابی تفریح کنی....قشنگ به تصویر کشیدید لایک
ولی این قسمتش برا من اینجوری نبودمن خوش حالی کاذب نکردم تا پامو گذاشتم بیرون سوار ماشین شدم گریه کردم
اصا تا اون حدم خراب نکرده بودم ولی تاکید داشتم که خیییلی خراب کردم اون یه ماهم کلا زهر مار کردم
امیدوارم امسال سال خوبی بشه واسه هممون. موفق باشید