-
Dr.alirezaq در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
sandiiii
مشکل از من بود سرکار خانم
شما منو ببخشید⚘خواهش میکنم اشکالی نداره
-
-
Dr.alirezaq چشم
ببخشيد اگاهسازيامو چك نكردم -
مليكابانو
این حرفا چیه من شرمندتم
به کمکتون نیاز دارم وگرنه چیزی نیستش⚘ -
@00HELEN00
https://forum.alaatv.com/topic/13891/خستگی-نا-امیدی
به کمکتون نیاز دارم⚘ -
بسیاری از ما بنا بر عادت، راحت طلبی، ترس یا تنبلی به همان انتخاب های پیشین ادامه می دهیم و آنگاه شگفت زده می شویم که چرا نتایج متفاوتی به دست نمی آوریم.
در حقیقت، چنان سرگرم تلاش برای گذران زندگی هستیم که حتی نمی فهمیم انتخاب ها و فعالیت هایمان ترجمان امیدها و رویاهای ما نیستند. ما بیش از حد گرفتار "انجام رساندن" زندگی روزانه هستیم.
هر روز را افتان و خیزان و در حد امکان خود به شب می رسانیم. سپس وقتی بیدار می شویم و درمی یابیم که پس از سال ها کار کردن در جهت همان اهداف و آرزوها هنوز به جایگاه مورد نظر در زندگی نرسیده ایم، یکه می خوریم.سوال های درست
#دبی_فورد -
dani.mobina
عكسمو برداشتم ببينين اين چيزا اونقدي كه فكر ميكنين مهم نيست
درس درس درس
بقيه همه حاشيه اس -
فکر می کنم دردی تو دلت داری که داره آزارت میده، تا حالا به دیوارهای اینجا دقت کردی؟ تو همه اتاق ها این عکس رو زدن، قطعا نمی شناسیش، چون نه بازیگره، نه خواننده، اسمش لئونید روگوزوفه، اون یه پزشک بوده، البته نه داروی خاصی کشف کرده نه بیماری عجیبی رو درمان کرده، اون فقط سرسخت بوده!
روگوزوف وقتی بیست و هفت سالش بوده به عنوان پزشک یه گروه اکتشافی شوروی به قطب جنوب می آد و بعد از چند ماه احساس پهلو درد شدیدی می کنه و متوجه میشه که آپاندیسش داره می ترکه، واسه همین با پایگاه تماس میگیره و درخواست کمک می کنه، اما هر روز که می گذره حالش بدتر میشه، زمستون قطب جنوب رو فرا گرفته بود و تا چشم می تونست ببینه همه جا برف و بوران بود، تا اینکه از پایگاه اعلام می کنن تا سال آینده هیچ کمکی به اون جا نمیرسه!
روگوزوف تصمیم می گیره به جای یه انتظار بیهوده خودش دست به کار بشه!
اتاق عمل رو آماده می کنه و روی تخت دراز می کشه و کارهایی که بقیه باید انجام بدن رو مشخص می کنه، چون که به تنهایی باید عمل رو انجام می داد نمی تونست خودش رو بیهوش کنه، واسه همین فقط دیواره شکمش رو بی حس می کنه و بعد شکمش رو می شکافه و دل و رودش رو میریزه بیرون، تو حین عمل هم به اشتباه روده خودش رو زخمی می کنه و مجبور میشه اون رو بخیه بزنه.
تا اینکه بالاخره آپاندیس رو پیدا می کنه و می بینه که کاملا سیاه شده و اگه دیرتر عمل رو انجام می داد قطعا آپاندیس می ترکید، آپاندیس رو با هزار زحمت بیرون میاره و دل و رودش رو میذاره سر جاش و بعد شکمش رو بخیه میزنه و از هوش میره.
روگوزوف بعد از چند روز سر حال میاد و تبدیل میشه به نماد سرسختی و شجاعت، واسه همینه که عکسش رو به همه ی اتاق های اینجا زدن تا فراموش نکنیم که تو شرایط سخت حتی اگه کمکی هم نیاد، نباید تسلیم شد.
حالا اگه تو احساس می کنی دردی تو دلت هست که داره می کشدت، منتظر کمک نشین، خودت دلت رو بشکاف و اون رو در بیار و بنداز دور![آنتارکتیکا، هشتاد و نه درجه جنوبی، #روزبه_معین]
-
ژیمناست روس، Rita Mamun رو میشناسین؟
زندگی ریتا خیلی پر از فراز و نشیبه.
ریتا از وقتی که ژیمناستیک رو شروع کرد تا آخرین مسابقه ای که قبل بازنشتگیش داد همیشه دوم شد. نفر اول هم همیشه دوست صمیمیش و از تیم ملی کشور خودش یعنی روسیه بود.
اما آخرین مسابقه ی ریتا براش یه جور دیگه مهم بود.آخرین مسابقه ی ریتا المپیک بود و همزمان شده بود با استیج ۴ سرطان پدرش.
ریتا هم میخواست آخرین مسابقش رو متفاوت انجام بده و هم میخواست نفر اول بشه تا شاید با شاد کردن پدرش بتونه یکم حالش رو بهتر کنه.
ریتا برای اون المپیک به طرز غیرباورنکردنی ای زحمت کشید.مربیش تعریف میکنه که گاهی ۷ ساعت پشت سر هم تمرین میکرد،اما هی نمیشد و نمیشد.مدام روبان از دستش میفتاد،کنترلش روی حلقه رو از دست میداد و ... .اما میگفت وقتی چیزی توی تمرینات ریتا خوب پیش نمیرفت،اون متوقف نمیشد.پشتشو میکرد به مربیش،دو دقیقه گریه میکرد،و دوباره ادامه میداد.
افرادی که برای المپیک از ریتا تست گرفتن(همون تستهایی که از هر ورزشکاری قبل المپیک میگیرن تا ببینن دوپینگ یا ... انجام داده یا نه) گفتن خون ریتا تیره ترین خونی بوده که تاحالا دیدن.بخاطر تمرینات پشت سر هم و بی اندازش.
اما خب،هنوز هم هیچکی باور نمیکرد ریتا بتونه اول بشه.مربیش میگفت من از قبل مسابقات مطمئن بودم ریتا در بهترین حالت دوم میشه و مدام بهش میگفتم: ریتا،مهم نیست که تو اول بشی.مهم اینه که روسیه اول بشه و بنابراین اگر دوستت مثل همیشه اول شد و تو دوم اتفاق بدی نیفتاده و تو بازم باید خوشحال باشی.
اما روز المپیک ریتا همه رو شگفت زده کرد.۴ تا اجرایی که انجام داد یکی از اون یکی قشنگتر بود و تونست با اختلاف زیادی از رقیب همیشگیش اول شه.
هرچند پدر ریتا تا وقتی که ریتا به خونه برسه دووم آورد فقط و فردای اون روز برای همیشه چشماشو بست،اما ریتا الان یه الگوی بزرگه برای همه ی مردم کشورش.
اینکه معجزه ها هم اتفاق میفتن.ولی در نتیجه ی وقتی که بدونی واقعا چی دوست داری و واقعا براش بجنگی. -
Dr.alirezaq چی بگم وقتی خودمم مثل توام
-