-
همیشه درِ اتاقم باز بود ..
موقع هایی که حالم خوب نبود ،
چراغ اتاق و خاموش میکردم و گریه می کردم ..
اما وقتی میومدن تو اتاق احساس می کردن من خوابم !
دلم نمیخواست ببین جگرگوششون داره از درد گریه می کنه و میناله ..
وقتیم از اتاق میزدم بیرون ،
همیشه بهونم برای چشمای قرمز و خیسم
سردرد های الکی و از پیش ساخته بود !
همیشه بهونم برای گودی زیر چشمام ،
مریضی و کمبود ویتامین و هزار کوفت و زهر مار دیگه بود !
اما کی بود که بفهمه درد من فقط دو حرف بود ،
"تو" .. -
انقدر با قلبم حرف زدم
که ..
مغزم دیگه جواب سلامم رو هم نمیده