-
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt فقط پیوی پدر انجمن خرابه تا جایی ک میدونم :|
پدر ک پیویشو به روی کسی باز نمیکرد شما چطور امتحانش کردی
خب شما نمیدونی من عموی ناتنی شما حساب میشم اخه :|
-
@senatorr در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
چطو پیویا تون خرابه از من ک درسته
قسمت پیوی بالا نمیاد کلا
پس نصف بچه ها به تلگرام و واتساپ منتقل شدن
-
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt فقط پیوی پدر انجمن خرابه تا جایی ک میدونم :|
پدر ک پیویشو به روی کسی باز نمیکرد شما چطور امتحانش کردی
خب شما نمیدونی من عموی ناتنی شما حساب میشم اخه :|
عمو یا زن بابا
-
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt فقط پیوی پدر انجمن خرابه تا جایی ک میدونم :|
پدر ک پیویشو به روی کسی باز نمیکرد شما چطور امتحانش کردی
خب شما نمیدونی من عموی ناتنی شما حساب میشم اخه :|
عمو یا زن بابا
شما از کجا فهمیدی من دخترم
همون زن بابا :| -
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt فقط پیوی پدر انجمن خرابه تا جایی ک میدونم :|
پدر ک پیویشو به روی کسی باز نمیکرد شما چطور امتحانش کردی
پدر که پی وی نبودی همه عمر
دیدی که پی وی چگونه پدر گرفت
خیلی ام شاعرانه و قشنگ بود -
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt فقط پیوی پدر انجمن خرابه تا جایی ک میدونم :|
پدر ک پیویشو به روی کسی باز نمیکرد شما چطور امتحانش کردی
خب شما نمیدونی من عموی ناتنی شما حساب میشم اخه :|
عمو یا زن بابا
شما از کجا فهمیدی من دخترم
همون زن بابا :|ایکیو بالاست
-
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@senatorr در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
چطو پیویا تون خرابه از من ک درسته
قسمت پیوی بالا نمیاد کلا
پس نصف بچه ها به تلگرام و واتساپ منتقل شدن
ظاهرا
-
marzyeh78 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
iCy HeARt فقط پیوی پدر انجمن خرابه تا جایی ک میدونم :|
پدر ک پیویشو به روی کسی باز نمیکرد شما چطور امتحانش کردی
پدر که پی وی نبودی همه عمر
دیدی که پی وی چگونه پدر گرفت
خیلی ام شاعرانه و قشنگ بودبیخیال به روش نیار
-
آدم گاهی اوقات جرات ترک دنیایی که ساخته،جرات خراب کردن تصوراتش راجع به یه آدم رو نداره.
یه دروغی رو میشنوه بعد به خودش دروغ میگه که این دروغی که شنیدم دروغ نبود!
سال دوم دبستان یه معلم خیلی مهربون داشتم
با صورت بور و چشمای رنگی!
همیشه با لبخند نگاهم میکرد.
توی اون سن و سال به خودم قول داده بودم وقتی بزرگ بشم حتمن میرم دیدنش و نمیذارم فراموشم بشه.
باور کن اگه ازم میپرسیدن مهربون ترین آدم روی زمین کیه؟ بی معطلی میگفتم خانوم معلم ما.
تا اینکه یه صبح برفی و سرد معلممون اومد توی کلاس و بعد از چک کردن تکالیف چند تا از بچه هارو برد پای تخته تا اون تکالیف ریاضی رو جلوی چشم خودش حل کنن.
اما اون بچه ها بلد نبودن،
عصبانی شد،
سرشون داد زد و گفت کفش هاتون رو در بیارید، بچه ها داشتن گریه میکردن اما معلممون دست بردار نبود، کفش هاشونو در آوردن،گفت جوراباتونم در بیارید،
خشکم زده بود
همه ترسیده بودن،فکر کردیم میخواد فلکشون کنه اما نه یه نقشه دیگه تو سرش داشت،
مات و مبهوت داشتم به چهره ی عوض شده ش نگاه میکردم که صدام زد،
از جام بلند شدم، گفت دنبال من بیا،
به اون چند نفر گفت پا برهنه برید توی برف و به من گفت حواست باشه بهشون، اون بچه ها داشتن یخ میزدن و گریه میکردن و معلممون با حرص نگاهشون میکرد.
من از این همه بی رحمی بهت زده بودم.
فردای اون روز اولیای یکی از بچه ها اومد مدرسه،اون به مادرش گفته بود که خانوم معلم چه بلایی سرشون آورده.
من مبصر کلاس بودم، معلممون دست پاچه اومد سراغم،گفت احتمالا تو رو صدا کنن دفتر و بخوان راجع به اتفاق دیروز حرف بزنی،حواست باشه، بهشون میگی خانومِ ما این کارو نکرد اونا خودشون رفتن برف بازی.
من فقط نگاهش کردم.
وقتی آقای مدیر صدام کرد دفترِ مدرسه همون حرفای خانوم معلم رو گفتم و اومدم بیرون.
واقعیت این بود که من به آقای مدیر و اولیای اون بچه دروغ نگفتم،من داشتم به خودم دروغ میگفتم، نمیتونستم باور کنم خانوم معلم مهربونم این همه بی رحم باشه، نمیخواستم تصوراتی که توی ذهنم ازش داشتم خراب بشه،
سال دوم دبستان تموم شد،سال ها گذشت و بزرگ و بزرگ تر شدم اما قولی که به خودم داده بودم رو شکستم و نرفتم سراغ معلممون، میدونی آدم بالاخره یه روزی یه جایی مجبوره با حقیقت رو به رو بشه و خودش رو از خواب بیدار کنه،واقعیت بالاخره یه روز میاد سراغت و درست همونجا همه ی دروغ هایی که به خودت گفتی برملا میشه و وادار میشی به فراموش کردن، به گرفتن تصمیمی که دوستش نداری، خیلی سخته اما حقیقت همینه، تلخه،خیلی تلخ. -
اکالیپتوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@silent_thoughts منم انجمن سمپادیا عضو شدم حق با شما بود چقدر ادبیاتشون فرق داره
آره:/ بحث سیاسیشم زیاده:/ میرن رو مخ
چرا عضو شدی:|||||DarkMind در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
اکالیپتوس اخ جون :|
ت مگ متاهل نیستی مردک