-
@silent_thoughts در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
خانوم
میبنی بیدل ب اون عظمت شدع بازیچه دوتا کنکوریاصلا #KING BIDEL خوبه
-
@silent_thoughts در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
خانوم
میبنی بیدل ب اون عظمت شدع بازیچه دوتا کنکوریهعی پدر میبینی؟ ️
نوچ نچ نوچ نوچ واقعا که ی پیرمرد دنیا دیده رو دست نندازید خدارو خوش نمیادsheyda.fkh هییییس نصف نصف هرچی داد بهم
-
@silent_thoughts در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
همین موقع ها بود،اسفند ماه....96
ی شب مثل امشب داشتیم می گفتیم و میخندیدم....
یادمه @hii اومد شاید نزدیک چند دقیقه آنلاین شد،گفت میرم اگ تستای شیمی رو رسیدم تا فلان مطلب، میام انجمن...
نزدیکای 12 اومد،ما میخندیدم و شاد اون از سختی گفت.
یکی توی ی تاپیک دیگ پست گذاشت:یادبگیرید وگرنه با این شیوه به مقصد نمیرسید و زمان هی تکرار میشهعید شد،باز دل می کند و نتیجه ش رو شهریور دید،ما داغون بودیم و اون تفریح و کلاس و...
الان دوساله از اون شب میگذره
(لازم به ذکر است اگرچه با خیلی از رفتارهای کنونی وی مشکل دارم اما دلیل بر نادیده گرفتن ویژگی های مثبتش نیست :| )
توضیح اضافی نمیدم،برداشت متن با خودتونشما هم خیلی صبورید واقعا ایول داره (بدون شوخی)
خوش اخلاق هم هستید البته نه همیشه
ولی یه ویژگی بد هم که دارید که البته داداش منم که کنکوریه و باز مثل هر سال هنوز شروع نکرده بی خیالی:|
صرفا نظرمو گفتم:/ -
در اواخر محرم الحرام بود که سخت بیمار شد و شدیدا تب کرد و چند روز بعد خوب شد و غسلی کرد و نمازی گزارد و شکر خدا را بجای آورد.
همه فکر کردند که دیگر بیماری سراغش نخواهد رفت. اهل و عیالش شاد بودند ولی او خود از آنچه قرار بود اتفاق بیفتد با خبر بود. آدم که بیدل شد از همه چیز سر در می آورد. روز چهار شنبه چهارم ماه صفر باز هم تب کرد و افتاد به بستر بیماری و پنجم صفر سال ۱۱۳۳ هجری قمری با همه خداحافظی کرد و رفت آنگونه رفت که حتی خودش هم با خبر نشد و از خود فقط زخم هایش را باقی گذاشت. بیدل که خوابید تازه انگار زخم هایش بیدار شده باشند شروع کردند به جلوه فروشی که ما چنینیم و چنانیم. زخم هایش آنقدر زخمند که پس از این همه سال سرخ مانده اند و هیچ کس جگر رویایی با آن ها را ندارد تا بپرسد که شما از دل کدام تیغ مبارک تراویده اید و از کدام نشئه ی فارغ از مرهم می آیید.
بیدل که چشمش را بست و دلش وا شد از بالینش یک غزل پیدا کردند و یک رباعی و این آخرین پاره های جگر بیدل بود که از دهانش بیرون ریخته بود و روی کاغذ را رنگین کرده بود. و آن رباعی این بود:
بیدل کلف سیاه پوشی نشوی
تشویش گلوی نوحه جوشی نشوی
بر خاک بمیر و همچنان رو بر باد
مرگت سبک است بار دوشی نشوی
اما شاید شما ندانید که چنان که ابوالمعانی در این رباعی آرزو کرده است، مزارش اکنون ناپیداست. گویا او تنها شاعر نامدار ماست که نمیتوان شمعی بر مزارش افروخت و فقط میتوان صدای او را از آن سوی اعصار و قرون شنید -
خانوم در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@silent_thoughts در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
خانوم
میبنی بیدل ب اون عظمت شدع بازیچه دوتا کنکوریهعی پدر میبینی؟ ️
نوچ نچ نوچ نوچ واقعا که ی پیرمرد دنیا دیده رو دست نندازید خدارو خوش نمیادsheyda.fkh هییییس نصف نصف هرچی داد بهم
حله آجی زودتر میگفتی
-
@silent_thoughts در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
در اواخر محرم الحرام بود که سخت بیمار شد و شدیدا تب کرد و چند روز بعد خوب شد و غسلی کرد و نمازی گزارد و شکر خدا را بجای آورد.
همه فکر کردند که دیگر بیماری سراغش نخواهد رفت. اهل و عیالش شاد بودند ولی او خود از آنچه قرار بود اتفاق بیفتد با خبر بود. آدم که بیدل شد از همه چیز سر در می آورد. روز چهار شنبه چهارم ماه صفر باز هم تب کرد و افتاد به بستر بیماری و پنجم صفر سال ۱۱۳۳ هجری قمری با همه خداحافظی کرد و رفت آنگونه رفت که حتی خودش هم با خبر نشد و از خود فقط زخم هایش را باقی گذاشت. بیدل که خوابید تازه انگار زخم هایش بیدار شده باشند شروع کردند به جلوه فروشی که ما چنینیم و چنانیم. زخم هایش آنقدر زخمند که پس از این همه سال سرخ مانده اند و هیچ کس جگر رویایی با آن ها را ندارد تا بپرسد که شما از دل کدام تیغ مبارک تراویده اید و از کدام نشئه ی فارغ از مرهم می آیید.
بیدل که چشمش را بست و دلش وا شد از بالینش یک غزل پیدا کردند و یک رباعی و این آخرین پاره های جگر بیدل بود که از دهانش بیرون ریخته بود و روی کاغذ را رنگین کرده بود. و آن رباعی این بود:
بیدل کلف سیاه پوشی نشوی
تشویش گلوی نوحه جوشی نشوی
بر خاک بمیر و همچنان رو بر باد
مرگت سبک است بار دوشی نشوی
اما شاید شما ندانید که چنان که ابوالمعانی در این رباعی آرزو کرده است، مزارش اکنون ناپیداست. گویا او تنها شاعر نامدار ماست که نمیتوان شمعی بر مزارش افروخت و فقط میتوان صدای او را از آن سوی اعصار و قرون شنید -
@Saahaar در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
من کلی ریش براش تو ذهنم داشتم:/
اِنا تو پیریش ریش داشته
-
@hii در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@silent_thoughts در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
همین موقع ها بود،اسفند ماه....96
ی شب مثل امشب داشتیم می گفتیم و میخندیدم....
یادمه @hii اومد شاید نزدیک چند دقیقه آنلاین شد،گفت میرم اگ تستای شیمی رو رسیدم تا فلان مطلب، میام انجمن...
نزدیکای 12 اومد،ما میخندیدم و شاد اون از سختی گفت.
یکی توی ی تاپیک دیگ پست گذاشت:یادبگیرید وگرنه با این شیوه به مقصد نمیرسید و زمان هی تکرار میشهعید شد،باز دل می کند و نتیجه ش رو شهریور دید،ما داغون بودیم و اون تفریح و کلاس و...
الان دوساله از اون شب میگذره
(لازم به ذکر است اگرچه با خیلی از رفتارهای کنونی وی مشکل دارم اما دلیل بر نادیده گرفتن ویژگی های مثبتش نیست :| )
توضیح اضافی نمیدم،برداشت متن با خودتونشما هم خیلی صبورید واقعا ایول داره (بدون شوخی)
خوش اخلاق هم هستید البته نه همیشه
ولی یه ویژگی بد هم که دارید که البته داداش منم که کنکوریه و باز مثل هر سال هنوز شروع نکرده بی خیالی:|
صرفا نظرمو گفتم:/@silent_thoughts بگمممممم؟!بگم وسط عمومی با چوب افتادی دنبالم ؟!!!
ی ویژگی خوبش اینه که به حرفات گوش میده
نه جدی ی ویژگی خوب داره پدر که باید بگم اخیرا فهمیدم خیلی محکمه.
یعنی ممکنه از درون مشکل باشه ها ولی بازم شاکره. بازم میجنگه
درخت گردو رو که دیدم نقش پیمان معادی منو یاد پدر انداخت(کورد بودن)
کلا و اصولا به نظر من کرد ها خیلی محکم ان. چیزی به اسم بروز مشکل یا غم ندارن مثل کوه وامیستن.
دقیقا تو رقص و اوازشونم هست.
بگم صلابت بهتره:) -
sheyda.fkh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Saahaar در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
من کلی ریش براش تو ذهنم داشتم:/
اِنا تو پیریش ریش داشته
بخاطر مولانا
به من میگن جلال