-
-
-
تارهای بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بی قرارباران را گو بی مقصود ببار
لبخند بی صدای صد هزار حباب در فرارباران را گو به ریشخند ببار
چون تارها کشیده و کمان کش باد آزمودهتر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه بباراحمد شاملو
باران ببار ببار و خيابانها را غرق كن بر سر اين چهار راه در انتظار نوحيم باران ببار و تنگ حوصلگی مكن آب اگر از سر نگذشته باشد کشتی نوح نخواهد رسید نوح خواهد آمد و كبوترش را بر ميدانها و ادارههای دفن شده در توفان رها خواهد كرد تا بر نُک بانکها بنشيند و از رستگاری خبر آورد قدری شتاب كن باران ببين دلالهای چوب چگونه بر هر سويی میدوند و عرق میريزند باران ببار و خيابانها را غرق كن و فقط لامپها را نپوشان كه چهره نوح را ببينيم ما از جماعت كشتی فقط ابليس را می شناسيم
-
-
ممنون
-
صبح بخیر!
فراموش نکن همیشه با رویا بخوابى
و با هدف بیدار بشى