-
سلام
-
zeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@saghi-mortazavi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
zeinab dehghani در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@saghi-mortazavi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@sani-painting در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
zeinab dehghani نه فامیلیم فلانی نیست فلانی گفتم به جا فامیلیم️
آره مثلا مرتضوی کوچیکه
معنی اسمت چیه؟
کسی که آب یا شراب به دیگران دهد
آب دهنده،شراب دهنده
در ادبیات عرفانی به معنای خدا یا پیر هم میشه گفت
مثلا لقب امام علی ساقی کوثر ینی سقای چشمه کوثر که در بهشتهچ جالب خیلییییییییی خوبه
بدون شوخی بگم......ما تو کلاسمون یکی ک بطری بچه ها رو آب میکرد رو بهش میگفتیم ساقیبه مواد فروشاهم میگن ساقی
-
-
zeinab dehghani خوب شما چطوری
-
-
@bahar-khanoom در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
zeinab dehghani خوب شما چطوری
ماهم ایشالله خوب
-
@saghi-mortazavi خدا پشت و پناهت موفق باشی
-
Bio در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
لاله ساغر گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب کرا داور کنم؟من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد ب این دیر خراب آبادم -
zeinab dehghani مشاعرس
-
@bahar-khanoom در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
zeinab dehghani مشاعرس
ن تاپیک مشاعره جداس.....
این عادتم شده ک ب هر بیتی ی شعر بدم..... -
zeinab dehghani دیدم هرموقع اومدم ی بیت شعر گفتی مث اینک ب ادبیات علاقه داری
-
@bahar-khanoom در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
zeinab dehghani دیدم هرموقع اومدم ی بیت شعر گفتی مث اینک ب ادبیات علاقه داری
ن شعر دوس دارم......
تست قرابتم فقط قویه
ادبیاتم درکل خیلی خوب نیست....... -
سلام بر همگی من بار دگر می آیم.
-
شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه
ز عشرت میپرستان را، منور بود کاشانه
ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دل
که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه
چو ساقی در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس
به نافرزانگی گفتند کاول مرد فرزانه
به تندی گفتم آری من، شراب از مجلسی خوردم
که من پیرامن شمعش، نیارد بود پروانه
دلی کز عالم وحدت، سماع حق شنیدست او
به گوش همتش دیگر، کی آید شعر و افسانه
گمان بردم که طفلانند وز پیری سخن گفتم
مرا پیری خراباتی، جوابی داد مردانه
**که نور عالم علوی، فرا هر روزنی تابد
تو اندر صومعش دیدی و ما در کنج میخانه
کسی کامد درین خلوت، به یکرنگی هویدا شد
چه پیری عابد زاهد، چه رند مست دیوانه**
گشادند از درون جان در تحقیق سعدی را
چو اندر قفل گردون زد کلید صبح دندانه