-
When the Promised Flower Blooms
ماکیا دختری
از سرزمین موجودات افسانهای وقتی انسانها برای دست یافتن به نیروی
جاودانه آنها سعی بر تصاحبشان دارند، نوزادی تنها در آغوش مادر مردهاش
را پیدا میکند و حس تنهایی او، او را وادار میکند تا او را بزرگ کند.
این کودک بزرگ و بزرگتر میشود اما ماکیا هنوز جوان میماند. پذیرش
یک سری اتفاقها سخت میشود، اما ماکیا هنوز پسری را که بزرگ کرده است
به عنوان یک مادر دوست دارد. ماکیا حتی شاهدپیری و مرگ پسری که
بزرگ کرده است میشود. اما هیچگاه از این موضوع که با چنین موجود فانی
زندگی کرده است پشیمان نمی شود.
مفهومی که در تمام داستان قابل فهم است، این است که عشق و دوست داشتن
تمام آدمهایی که با آنها سر و کار داریم، شاید گاها دردها و تنهاییها را برای ما به ارمغان
بیاورد. اما ما، چیزهای بیشتری را دریافت میکنیم. احساسات، تجربیات و خاطراتی
هر روز و هر لحظه همراه ما هستند و ما آن را بر شانههایمان حمل میکنیم.
پس دوست داشتن صرفا تو را تنها نمیکند، چیزهای بیشتری را به تو میدهد.
احساسات عمیق و قابل حملی که وزنشان را روی تن و قلبت احساس میکنی.- #کپی شده
-
شب بخیر گفتن ما محض ادای ادب است
ور نه شب اول بیداری ماست
_سلام -
خوشبختى تعريف نداره.
يكى با يه دوچرخه
خوشبخته
يكى با يه هكتار باغ آلبالو،
یکی بایه لباس..
اون يكى با آدم روياهاش!
مهم اینه
دلت که راضى باشه خوشبختى! -
اگر گوگل کنید کوتاه ترین داستان جهان براتون داستانی ۶کلمه ای از همینگویُ میاره :
"For sale: baby shoes, never worn
در حالی که نیما یوشیج با ۵ کلمه به زیبا ترین شکل تونسته رکورد همینگوی و بشکنه:
"دیدمش
گفتم منم
نشناخت او...!" -
خطه موشکو تو دستت ،نسل من خط کشی میکرد ...
-
-
Amin-Mehraji تبریز