کافــه میـــم♡
-
آقای دکتر اگه اجازه بدین
من دوکلمه عرض دارم...
میخوام بگم این بیخنده شدن ما
بیگریه شدن ما
اسمش علاج نیست
زر میزنه علم
یعنی شما که عینک داری باس بدونی دیگه
این که آدم از یه مرضی منتقل بشه به یه مرض دیگه
اسمش بهبودی نیست
حالا هرچقدر هم شما هی روی کاغذ بنویسی
نشانههای پیشرفت در بیمار قابل ملاحظه است
اصلا اون کاغذ حیف نیست؟
وردار روش اسم یارت رو بنویس
بذار دلت گرم بشه بابا دیوونه
نمیبینی زمستونه؟
صب پا میشیم کلافه
از بس که خواب نمیبینیم دیگه
چی شد اون خواب خوبها؟
چی میریزین تو قرصها
که دیگه اون دختر چشم رنگیه
نمیاد تو خوابم بگه دلم تنگ شده برات
بریم کوه؟
نکنه دیگه تو خواب هم دلش تنگ نشه؟
نکنه دیگه نریم کوه؟
نکنه کوه یه تیکه از خواب یه دیوونهی دیگه باشه؟
نکنه بوسیدن لبای دختره روی پل هشتم درکه خواب بوده؟
ببین کارات رو دکتر
حیف که قشنگی
وگرنه فحشت میدادم
آی دکتر...
جا نیست تو آسایشگاه
مردم بیلبخند فقیر شدن جای خواب ندارن
همه هجوم آوردن به محوطه
شبها نون و غم میخورن
یکیشون با صدای ویگن آهنگای داریوش رو میخونه
میخوام بگم خرابه اوضاعشون
بیپولی عین دوریه
هی پیرت میکنه
یهو تموم میشی یه روز
اگه اجازه بدی و باز نگی زشته
امشب میخوام لباس رنگی بپوشم
دایره دست بگیرم
دور مردم بچرخم
برقصم
بخونم...
ارباب خودم بزبزقندی
ارباب خودم چرا نمیخندی
بلکم یادم رفت دیگه حتی توی خوابام هم دختره دلتنگم نیست
دروغ چرا
منم دلتنگش نیستم...
یعنی فهمیدم دلتنگی یه جور خودنماییه
خودنمایی کنی بقیه میبیننت
من بدم میاد کسی نگام کنه
چی مینویسی باز روی کاغذ؟
اضطراب در رفتار بیمار مشاهده میشود؟
بیمار مضطرب خود تویی
من فقط یه کفترم که کله نداره
کلهشو گربه چاقالوی کوچه خورده
کفتر بی سر هنوزم کفتره
آدم بیپول بازم آدمه
باس بدونی که
برم برقصم؟
تو نمیای؟
بیا
من برقصم تو بخون
ارباب خودم اخماتو واکن
امشبو بازم با غصه سر کن
فردا باهار میاد شهرو خبر کن.....
#حمید سلیمی -
مادربزرگم همیشه میگفت :
دلخوری های %(#7d4ce6)[ریز ریز]
بی مهری های
%(#926ee0)[بزرگ]
میاره..... -
گفتم : پس کی معجزه برایم رخ میدهد
گفت : شاید نزدیک باشد (اسرا 51 )
گفتم : چگونه محالم را براورده میکنی؟
گفت : قدرت خدا بالاتر از همه قدرت هاست (فتح 10 )
گفتم : غیر ممکن را ممکن میکنی ؟
گفت : هرچه را اراده کند به نتیجه میرساند (بروج 17 )
گفتم : چطور بهت اعتماد کنم ؟
گفت : هرگز خدا زیر قولش نخواهد زد .... (ال عمران 9 ) -
-
-
-
حواسمان باشد!
حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد
حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد!
حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند!
حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنیم از کنارمان می روند...
حواسمان باشد به دلگیریِ غروبهایِ تنهاییِ شان...
حواسمان باشد که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده...
به آرام قد کشیدنمان بوده ، به نیازها ونازهایمان بوده....
آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند....
حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهایِ زندگیمان...
به "بابا" به "مامان" ها خیلی باشد!
خیلی لطفا....
-
دختری مادرش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ...
مادر ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، نمیتوانست ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ،
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ زن ﭘﯿﺮ را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ دختر ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان مادر میگذاشت،
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ مادر ﻏﺬﺍیش ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، دختر ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ مادر ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، سر و وضعش را مرتب کرد ﻭ عینکش ﺭﺍ تميز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ،
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ آنان را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
دختر ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ مادر ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.
ﺩﺭ این هنگام خانم پیری ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:
دخترخانم ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
دختر ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر خانم...فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ گذﺍﺷﺘﻪ باشم.
ﺁﻥ زن ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، دخترم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ!
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ دخترﺍﻥ...
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪٔ مادرﺍﻥ...
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!!
کاش سوره ای به نام "مادر" بود که این گونه آغاز میشد:
قسم بر بوی دستانت، که بوی خانه و آشپزخانه میدهد
و قسم بر چشمانِ همیشه نگرانت...
قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
و قسم بر غربتت،
که
بهشتِ زیر پایت، گوارای وجودت...
(زنده باد همه ی مادران در قید حیات و شاد باد روح تمامی مادران عزیز سفر کرده...)
خاک زیر پاتم مادر
-
این پست پاک شده!
-
خدایـــا !!!
به بزرگیـــــت قســـم.....
توعکس های دست جمعی....
جای هیچ پدر و مـــــادری رو خــالی نذار.....
آمیـــــن -
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته -
سه چیز را هیچ وقت فدا نکن :
خانواده ات
قلبت
شخصیتت -
ادما وقتی یهویی بد میشن
دارن خوبی هاشونو
یه جای دیگه
خرج میکنن ...... -
روزی عمیقا دلتنگ کسی میشی
که تا وقتی بود
قدرشو ندونستی ..... -
اونی که میگفت حق نداری بری
خودش زود تر از من ول کرد رفت ..... -
خیال نکن بمیرم کاری به کارت ندارم
وقتی بیای سرخاکم
%(#e03838)[اشکتو] درمیارم ..... -
گند زدی آی دکتر
هی گفتی بیا بیرون از غار
بیا تماشا کن
حرف بزن
حرف بشنو
بیا زیر آفتاب وایسا یخت آب شه
انجماده انقراضه فلان
هی گفتم من تو همین غار باشم بهتره ها
گفتی نه عید شده باهار شده ویروس اومده وقت کمه
بیا بیرون
دیدی نور چشممو زد؟
دیدی ترسوندم آدمای رنگی رو؟
دیدی ابر از گلوم فرار کرد؟
تهران غرق شد تو بارون و مه و سرما؟
دیدی حسین پناهی راست میگفت که "لطف حرف هم مایه دردسره؟" دیدی دست نوازشم شد ساقهی خشک نخواستن؟
دیدی امن نبود دنیای عاقلا؟
دنیای آدم بزرگا؟
حالا میدونی چقدر سخته برگشتن به تاریکی؟
تازه یادم رفتهبود رنگ چقدر مهمه
لبخند چقدر میتونه شیرین باشه
شاتوت لب
خورشید صورت
ماه صدا
همه رو یاد آوردی
حالا قرص تعارف میکنی؟
چقد بهت گفتم من آدم حروفم
بذار تو امنیت کلمه بمونم
هی گفتی بسه بیا بیرون از غار
دیدی حالا چی شد؟
دیگه اونقدا دیوونه نیستم
یعنی جون ندارم باشم
ولی بذار بهت بگم
من یه روز بالاخره لباس سبز میپوشم
یه برگ تازه میشم روی درخت
برگ بی خاطره
برگ بیزخم
برگ بیخبر از خواستن و خواستهنشدن
برگ بی غم که سر شب میخوابه و صبح زود میره اداره
برگ یار ندیده و فراق نچشیده
بده من قرص شب رو
خوابم میاد
سردمه
گم شدم
میخوام بخوابم آخر دوری پاشم
بده من قرص شب رو
اما گند زدی آی دکتر......
#حمید سلیمی -
از کوچ پرندگان فهمیدم
وقتی...
هوای رابطه ای %(#dab3f5)[سرد] است
باید رفت ...