کافــه میـــم♡
-
ﻣﻨـــ ﯾﻬـــ دﺧﺘﺮﻣـــــ …
ﺑﺎ ﺗﻠﻨﮕﺮی ﺑﺎرانی ﻣﯿﺸﻮم ﺑﺎ ﮐﻠﻤﻪ ای ﻋﺎﺷﻖ
ﻣے ﺷﻮﻣــــــــــ
↯ﺑﺎ ﻓﺮﯾﺎدی ﻣے ﺷﮑﻨﻤــــــــــ
زورم ﺑہ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﻣۍ رﺳــــــــــﺪ ﺑﻐــﺾ ﻟﻌﻨﺘےه
ﻫﻨﻮز ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﺪاد رﻧﮕﯽ ﺧﺎﻧﻪ روﯾﺎﻫﺎﯾﻢ را ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣـے ﻣﯿﮑﺸﻤــــــ !
ﻣﻦ دﺧﺘﺮم ﭘﺮاز راااز….ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮا ﻧﺨﻮاﻫﯽ داﻧﺴﺖ !
ﻫﺮﮔﺰ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ اﺷﮑﻬﺎﯾﻢ را ﻧﻤﯿﺎﺑﯽ
ﻋﺎﺷﻘـ ﻟﻮس ﺷﺪﻧﺎم ﻗہــــــــــﺮ ﮐﺮدﻧﺎم ﺣـﺴـــﻮدﺷـــﺪﻧﺎﻣـــــ
دﺧﺘﺮووﻧﮕﯽ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯽ ﺗﻮ دﻧﯿﺎ ﻋﻮض ﻧﻤےﮐﻨﻤــــــــــ
دﻧﯿﺎی دﺧﺘﺮوﻧﻪ رو ﻓﻘﻂ ﯾﻪ دﺧﺘﺮ ﻣے ﺗﻮﻧﻪ ﻟﻤــــــــــﺲ ﮐﻨہ
-
دﺧـﺘــــــ ـــــ ــــﺮ ﮐـﻪ ﺑـﺎﺷـﯽﺑـﻬـﺎﻧـﻪ ﻧﯿــــﺴﺖ
ﺣـﻘـﯿـﻘـﺘــــــــــﯽ ﺳـﺖ
ﮐـﺴـﯽ ﻧــﻤـﯿـﺘـﻮاﻧـﺪ درﮐــــﺶ ﮐـﻨـﺪ
ﺑــــــﺎﯾﺪ دﺧـﺘــــﺮ ﺑـﺎﺷـﯽﺗـﺎ ﺑــــﺪاﻧـﯽ ﭼـﻪ ﻣـﯽ ﮔـﻮﯾـﻢ
دﺧـﺘـﺮ ﺑـﺎﺷـﯽ ﺗـﺎ دراﯾـﻦ ﺷـﻬـﺮ ﮔـــــــــﺮگ زﻧـﺪﮔــﯽ ﮐـﻨـﯽ
ﻫـﻤـﺎن ﺟـــــــﺎﯾـﯿـﮑـﻪ ﺑـﺎ ﻫـﺮ ﻧـــــﮕﺎﻩ
ﺗــــﻮ را ﺗـﻌﺮﯾـﻒ ﻣـﯽ ﮐـﻨـﻨـﺪ اﮔــﺮ مرام بگذاری
ﻣـﺮاﻣــــــــﺖ را ﻧـــﻔـﻊ ﻣـﯽ داﻧـﻨـﺪ اﮔـﺮ ﺧــــﻮﺑـﯽ ﮐـﻨـﯽ
ﻟـﺒـﺨـــﻨـﺪ ﺑـﺰﻧـﯽ
ﺷـــــﺎدی ﮐـﻨـﯽ ﺗــــﻮ را ﻧـﺎﭘـﺎک ﻣـﯿــــﺪاﻧـﻨـﺪ
اﯾـﻨـﺠـﺎ ﺟـﺎﯾـﯽ ﺳـﺖ ﮐـﻪ
ﻫـــــﻤـﻪ ﭼـﯿـﺰت را ﻣـﯽ ﺷـﻤـﺎرﻧـﺪ
ﭘـﺲ دﺧـﺘـﺮ ﺑـﺎش ،ﺧــــﻮدت ﺑـﺎش
ﺑـﮕـﺬار ﮔـﺮگ ﻫـﺎی ﺷـﻬـﺮ ﻫـــــﺮ ﭼـﻪ ﻣـﯽ ﺧـﻮاﻫـﻨـﺪ ﺑــــــﮕـﻮﯾـﻨـﺪ
ﺑـﻪ دﻧـﯿـﺎ آﻣـﺪﻩ اﻧـﺪ ﺗـﺎ زوزﻩ ﺑـﮑـﺸـﻨـﺪ
-
نَه چشمآטּ آبــﮯ دارَم
نه کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَد
هَمیشِه کَتآنـﮯ مـﮯ پوشَم
روی چَمَن هآ غَلت میزَنَم
عِشوه ریختَن رآ خوب یادَم نَداده اَند
وَقتـﮯ اَز کِنارَم رَد میشوﮮ
بوﮮ اُدکُلنَم مَستت نمیکُند
نگرآטּ پآک شدטּ رُژ لَب و ریملَم نیستَم
لآک نآخن هآیم اَز هزآر مترﮮ داد نمیزَند
گآهـﮯ اَز فَرط غُصّه بلنَد دآد میزَنم
خدآیَم رآ بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم
وبَعضـﮯ آدم هآﮮ اَطرافَم رآ هَم بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم
شَبهآ پآیه پَرسه زَدن دَر خیآبآטּ و مهمآنـﮯ نیستَم
بَلد نیستَم تآ صُبح پآﮮ گوشـﮯ پِچ پِچ کُنم
وَ بگویَم دوستَت دآرَم وقتـﮯ حتـﮯ
به تِعدآد حروف دوستَت دآرَم هَم ، دوستَت ندآرَم
وَلـﮯ اَگر بگویَم دوستَت دآرَم ،
دوست دآشتَنم حَد ومَرزﮮ ندآرَد
مَن خآلِصآنه هَمینَم!!
-
امروز
بوسه ی جوانه ای را
روی ساقه ی غمگین زمستان دیدم
دلم آرام شد
مثل درختی که باد،
راز دلش را برایش فاش کرده است
امروز دلم خواست شماره ی بهار را بگیرم
سلام کنم
حالش را بپرسم
و بگویم کی از راه خواهی رسید
میخواهم کوچه را آب و جارو کنم...
امروز دلم خواست لبخند بزنم
دلخوش باشم به صدای غلغل سماور
دلخوش باشم به سلام مادر
دلخوش باشم به عطر گرم چای
امروز دلم خواست برای غم کاری کنم
بگویم خبر داری فردا شادی از راه خواهد رسید؟
-
بهار اتفاقی نیست که در تقویم ها بیفتد و روی کاغذ.
بهار ماجرایی نیست که در گوشی های موبایل رخ دهد و با پیام هایی نوروزی که هزاران بار دست به دست می گردد؛
بهار اتفاقی ست که در دل می افتد و در جان و در رفتار و در زندگی.
هیچ درختی پیام تبریکی برای کسی نمی فرستد. درخت اما می شکفد، جوانه می زند، شکوفه می کند، سبز می شود...
و ما باخبر می شویم که بهار است و ما می فهمیم که این چنین بودن مبارک است.
درختی که از شاخه ها و شانه هایش برف و یخ و قندیل های زمستانی آویزان است، اگر هزاران تقویم بهارانه نیز بر خود بیاویزد، کیست که باور کند؛ چنین درختی غمنامه ای طنز آلود است.
بهار باش
نه بهارِ تقویم
که بهارِ تصمیم!
| عرفان نظر آهاری |
-
دیر کرده ای
شکوفه کوچک
دیر کرده ای.
نسیم
پیراهن خواهرانت را می نوازد
و من
سخت نگران تو هستم
چه کسی جای خالی یک شکوفه ی کوچک را
در میان بی شمار شکوفه حس خواهد کرد؟
چه کسی می تواند حزن درخت را درک کند
وقتی که دست می گذارد روی یک تکه از قلبش
و می گوید:
«او قرار بود در اینجا بشکفد،
درست همینجا»
| رویا شاه حسین زاده |
-
دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده
برای آن احساسات مهارنشدنی
حالا اما…
دخترک درونم چه بی هوا این همه بزرگ شده
چه قدی کشیده طاقتم،
چه شیشه ای بودم روزی،حالا اما…
به سخت شدن هم رضا نمیدهم
به سنگ شدن می اندیشم؛
اینگونه اطمینانش بیشتر است …
-
چگونه با تو بمانم؟ بهار نزدیک است
تو بوته ی گل سرخی و من زمستانم
| محمدرضا طاهری |