جهاد مغنیه
-
روسری و مانتوی زینب پر از خاک بود، صورتش سرخ شده بود، مادر با تعجب پرسید: «چیزی شده زینب جون؟ چرا اینقدر نامرتبی؟» زینب چیزی نگفت. خواهرش بغض کرده بود «اولین حسابی بحث کرد و بعد با زینب درگیر شد». مادر با تعجب پرسید: «کی؟ » شهلا گفت:«نمیدونم کی گفت، فقط بین حرفهاش از کمونیست و مجاهدین خلق دفاع می کرد و به امام خمینی توهین می کرد.» مادر دلش آشوب شد، سرش گیج رفت، اسم زینب وارد لیست سیاه منافقین شد
-
دلتنگی احساس عجیبی است چیزی میان مردن و زنده ماندن است وقتی که عکس هایش راورق میزنی ولبخندش به دلت مینشیندوقتی که صدایش را میبویی و نگاهش رامیچشی و لبخندش رامیکشی بر صفحه قلبت تاحکاکی شود درذهنت دلتنگی یعنی هیچکس تورانفهمد جزهماانی که دلتنگش هستی یعنی همه تورا مسخره کنند و بگویند حواست کجاست عاشق شدی و تونتوانی از عشقت بگویی که انها عشق را جور دیگری میدانندجهادعزیزم دلتنگ نگاهایت هستم کاش من هم شهید شوم
-
jahad.20 اينو مامانم اول خوند و خيلي تحت تاثيرش قرار گرفت من اصن كتاباي اينطوري نميخوندم برام عجيب بود چيه مگه انقد مامانم تعريف ميكنن رفتم جلد يكشو خوندم ديدم چقد درعين اينكه مقامشون با ما فرق داره شبيه ما بودن چقد چيز ميشه ازشون ياد گرفت. تاحالا چندبار مامانم اين كتابو هديه داده به يه نفر ديگه بازم جاش خالي بوده رفته واسه خودمونم دوباره گرفته خدا رحمتشون كنه فوق العاده عزيز بودن