اللهم عجل لولیک الفرج
-
﷽
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ
وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُاللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
-
ای آقا و مولای ما، برای ما نزد خدای متعال شهادت طلب کن که ما تا آخرین نفس در راه خدا ایستاده ایم و بزرگ ترین آرزوی ما در این راه پر از قربانی و فیض و سرور این است که خود و ارواحمان را فدای این خط مقدس سازیم؛ در زیر پرچم حزب الله و با چتر پیروزی خداوند متعال.
"شهید جهاد مغنیه"
-
-
سلام آقا...
نمیدانم آخرین باری ک حرف دلم را برایتان نوشتم کی بود و چ ساعتی بود
ولی میخواهم صدایتان کنم
بعد از اینکه ب این در و آن در زدم و منتظر جواب هرکس شدم...
نمیدانم چند بار دیگر باید منتظر این و آن بمانم تا بفهمم همه شان بی راهه اند
تا بفهمم همه شان سراب اند
تا بفهمم همه شان...
تا بفهمم هیچکدام برای من شما نمیشوند...
آقا جان
خسته ام
شرمنده ام ک هربار چیزی جز خستگی برایتان ندارم
میگویید ک شیعه منتظر ، خستگی نمیشناسد...
میگویید شیعه تسلیم نمیفهمد
مبدانم دوست دارید خستگی نشناسم
ولی...
چ کنم آقا جانم ک چیزی ب جز شرمندگی ندارم برایتان
تا ب چشمان منتظرانت نگاه میکنم میبینم چقدر چشمانم در برابرشان غریبه است...
میبینم ک چشمانشان پر از شور است
پر از امید
پر از تلاش
اصلا خستگی نمیدانند چیست!!!
وقتی از آن ها میپرسم خسته نمیشوید ؟! چنان غرق در سکوت با تعجب فقط نگاهم میکنند ک گویی ب زبانی دیگر از زبان مادریشان با ایشان سخن گفته ام....!!
اما من...
من همان ام ک همیشه فقط شعاری داده ام و وقت عمل ک رسیده....
من همانم ک فقط بلدم حرف بزنم...
من همانم آقا...
من همانم ک تا میخواهد برایتان قدمی بردارد پایش شل میشود میلرزد گویی فراموش میکند آن همه شعار را
فراموش میکند آن همه ادعا را...
من همانم....
من همانم آقا ولی دیگر خسته ام
خسته ام از خودم
از شعار دادن هایم
از ادعاهای دروغین
از عشق دروغی ک همیشه ب آن تظاهر کرده ام ولی هیچ گاه عاشق نبوده ام
فقط ب کلام چیزی گفته ام و رفته ام
ولی عاشق فقط نمیگوید
عاشق عمل میکند
شاید حتی چیزی هم نگوید...
در میان تمام هیاهو ها و ادعا ها در سکوت تمام شروع میکند و در مسیرش گام بر میدارد و میرسد و در نهایت لبخند شما را میگیرد...
اما من
هر بار فقط گفتم و گفتم و گفتم و گفتم و فقط نشستم و فقط حسرت خوردم ک چرا نمیتوانم یک بار برای همیشه بایستم و دیگر از پا ننشینم
آقا جان واقعا چرا...؟!
منتظرانت را میبینم...
آن ها را میبینم در حالی ک ن تنها خستگی نا پذیرند ک توقف نا پذیر هم هستند...!!
ب آن ها نباید گفت پاشو !! منتظر ک نمیشیند!! ب آن ها باید گفت محض رضای خدا کمی استراحت کن کمی بنشین !! آن ها چنان از عشقتان مجنون اند ک نمیدانند چطور میشود خسته شد !!! آنان همیشه تازه نفس اند؛ همیشه پر شور؛ همیشه پرانرژی تر از قبل!!!
آقا جانم !
کاش روزی بیاید ک ندانم توقف چیست
ندانم خستگی چیست
ندانم چگونه میتوان نشست و نفس تازه کرد
کاش روزی بیاید ک دستی شانه ام را تکان دهد و بگوید محض رضای خدا کمی بنشین!!!!
آقای من کمکم میکنید ؟!
میدانم...
شما خیلی وقت است ک ندای "هل من ناصر ینصرنی" سر داده اید...
میدانم ک من باید ب یاری شما برخیزم...
ولی...
چ کنم ک نمیتوانم...؟!
آقا جان یاری ام میکنید...؟!!
یاری ام کنید تا بتوانم یک بار برای همیشه بایستم و شروع کنم و دیگر نفهمم ک خستگی چیست ندانم تسلیم یعنی چه...
یاری ام کنید ک ندانم توقف چیست
کمکم کنید تا در هر شرایطی خوب بد آسان سخت و هر لحظه هیچ گاه کم نیاورم...
هیچ گاه احساس خستگی نکنم
هیچ گاه ب تسلیم شدن و توقف فکر نکنم
و هر روز بهتر از روز قبل باشم
هر روز پر سرعت تر و مطمئن تر ب سمتتان و برایتان گام بردارم...
یاری ام کنید آقای من...
.
#دلنوشت -
-
سلام آقا...
نمیدانم آخرین باری ک حرف دلم را برایتان نوشتم کی بود و چ ساعتی بود
ولی میخواهم صدایتان کنم
بعد از اینکه ب این در و آن در زدم و منتظر جواب هرکس شدم...
نمیدانم چند بار دیگر باید منتظر این و آن بمانم تا بفهمم همه شان بی راهه اند
تا بفهمم همه شان سراب اند
تا بفهمم همه شان...
تا بفهمم هیچکدام برای من شما نمیشوند...
آقا جان
خسته ام
شرمنده ام ک هربار چیزی جز خستگی برایتان ندارم
میگویید ک شیعه منتظر ، خستگی نمیشناسد...
میگویید شیعه تسلیم نمیفهمد
مبدانم دوست دارید خستگی نشناسم
ولی...
چ کنم آقا جانم ک چیزی ب جز شرمندگی ندارم برایتان
تا ب چشمان منتظرانت نگاه میکنم میبینم چقدر چشمانم در برابرشان غریبه است...
میبینم ک چشمانشان پر از شور است
پر از امید
پر از تلاش
اصلا خستگی نمیدانند چیست!!!
وقتی از آن ها میپرسم خسته نمیشوید ؟! چنان غرق در سکوت با تعجب فقط نگاهم میکنند ک گویی ب زبانی دیگر از زبان مادریشان با ایشان سخن گفته ام....!!
اما من...
من همان ام ک همیشه فقط شعاری داده ام و وقت عمل ک رسیده....
من همانم ک فقط بلدم حرف بزنم...
من همانم آقا...
من همانم ک تا میخواهد برایتان قدمی بردارد پایش شل میشود میلرزد گویی فراموش میکند آن همه شعار را
فراموش میکند آن همه ادعا را...
من همانم....
من همانم آقا ولی دیگر خسته ام
خسته ام از خودم
از شعار دادن هایم
از ادعاهای دروغین
از عشق دروغی ک همیشه ب آن تظاهر کرده ام ولی هیچ گاه عاشق نبوده ام
فقط ب کلام چیزی گفته ام و رفته ام
ولی عاشق فقط نمیگوید
عاشق عمل میکند
شاید حتی چیزی هم نگوید...
در میان تمام هیاهو ها و ادعا ها در سکوت تمام شروع میکند و در مسیرش گام بر میدارد و میرسد و در نهایت لبخند شما را میگیرد...
اما من
هر بار فقط گفتم و گفتم و گفتم و گفتم و فقط نشستم و فقط حسرت خوردم ک چرا نمیتوانم یک بار برای همیشه بایستم و دیگر از پا ننشینم
آقا جان واقعا چرا...؟!
منتظرانت را میبینم...
آن ها را میبینم در حالی ک ن تنها خستگی نا پذیرند ک توقف نا پذیر هم هستند...!!
ب آن ها نباید گفت پاشو !! منتظر ک نمیشیند!! ب آن ها باید گفت محض رضای خدا کمی استراحت کن کمی بنشین !! آن ها چنان از عشقتان مجنون اند ک نمیدانند چطور میشود خسته شد !!! آنان همیشه تازه نفس اند؛ همیشه پر شور؛ همیشه پرانرژی تر از قبل!!!
آقا جانم !
کاش روزی بیاید ک ندانم توقف چیست
ندانم خستگی چیست
ندانم چگونه میتوان نشست و نفس تازه کرد
کاش روزی بیاید ک دستی شانه ام را تکان دهد و بگوید محض رضای خدا کمی بنشین!!!!
آقای من کمکم میکنید ؟!
میدانم...
شما خیلی وقت است ک ندای "هل من ناصر ینصرنی" سر داده اید...
میدانم ک من باید ب یاری شما برخیزم...
ولی...
چ کنم ک نمیتوانم...؟!
آقا جان یاری ام میکنید...؟!!
یاری ام کنید تا بتوانم یک بار برای همیشه بایستم و شروع کنم و دیگر نفهمم ک خستگی چیست ندانم تسلیم یعنی چه...
یاری ام کنید ک ندانم توقف چیست
کمکم کنید تا در هر شرایطی خوب بد آسان سخت و هر لحظه هیچ گاه کم نیاورم...
هیچ گاه احساس خستگی نکنم
هیچ گاه ب تسلیم شدن و توقف فکر نکنم
و هر روز بهتر از روز قبل باشم
هر روز پر سرعت تر و مطمئن تر ب سمتتان و برایتان گام بردارم...
یاری ام کنید آقای من...
.
#دلنوشت -
در این وانفسای زندگی هر از چند گاهی با واژه های جدید و عجیبی مواجه میشویم
دنیای پسا کرونا، زندگی در پسا تحریم یا شروع دوباره در پسا برجام؛ این روزها، هر روز از پسای جدیدی میشنویم و منتظر آمدنش هستیم.اما در کنار تمام این پساهای بی اثرِ مادی، کسی به ما از «پسا غیبت» و خوبی های آن نگفت.
اینجا هیچ کس انتظار «پسا غیبت» را نمیکشد؛ شاید چون نفهمیدیم که کرونا و تحریم و برجام و هزار گرفتاری دیگر، محصول و نوبرانه روزهای غیبت امام زمان است.
نفهمیدیم که پایان غیبت، پایان تمام سختی هاست. نفهمیدیم در روزگار «پسا غیبت» و ظهور، هیچ #کرونا ، تحریم و برجامی وجود ندارد که غصه چگونه رفع کردنش را بخوریم. که ظهور، روزگاری بدون جنگ و خونریزی، فقر و فلاکت و تبعیض و بی عدالتی است. روزگار برگشتن پدر به جمع خانواده است.
خدایا!
از روزهای تلخ و سختِ یتیمی خسته شده ایم، به دادمان برس!#تلنگر
️ کانال مهدویت مهدیاران
t.me/joinchat/AAAAAD_J7HTbR_0l4EVujA
@انسانیا
@تجربیا
@ریاضیا
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا -
تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا
آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا
زلـف شـب را به سراپـای سحـر می ریــزم
تا خود صبح به راه تو قمر مـی ریـــزم
ساحل چشــم من از شوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش موج تماشا زده اسـت
جمـعــه را سرمــه کشیدم که مــگر برگـــردی
با همان سیصد و دلتنگ نفر برگــــــــــــــردی
زندگـــی نیست ممــات است ، تورا کم دارد
دیدنت ارزش آواره شدن هـــــــــــــــم دارد
خیر از جمعه ندیدیم به والعصر قسم
بی تو ما طعنه شنیدیم به والعصر قسم
از دل تنــگ مـــــن آیا خبــری هــم داری ؟
آشنا، پشت سرت مختصری هــــــــم داری؟
لذت درد تــو شـــد مـــزد دعـــای پــــدرم
من به این چشم کشم درد، به جای پــــــدرم
هیچ کس تاب و تب چشم تو را درک نکـرد
هیچکــــــس اشک شب چشم تو را درک نکرد
مــــا کجـــا درد کشیدیم بـــه اندازه ی تــو
روز و شب گریـــــه ندیدیم به انــدازه ی تـــــو
منّتـــی بر سر ما هم بگذاری بـــد نیسـت
آه کم چشــــــم به راهم بگذاری، بد نیست
نگرانم که پس از مردن من برگردی
پای تابوت، سر بردن من برگردی
نکنــــد منتظــــــــر مردن مائـــی آقا؟
منتظرهات بمیرند میایــــــــی آقــــا؟
من به جز تو به کسی جان بدهم ممکن نیست
به اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیســــــت
به نظر می رسد این فاصله ها کم شدنی سـت
غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست
دارد از جـــاده صدای جرســی می آیــد
مژده ای دل که مسیحــا نفسی می آید
چون قرار همـــه با حضرت آقا جمعه است
همه ی دلخوشی هفته ی ما با جمعـه است
منجــــی ما به خداوند قســـم آمدنی است
یوسف گـــــم شده، ای اهل حرم آمدنی است
من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد
صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید
عرض کردیم که نبودی سحر طول کشید
ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا
نذر کردیم به پای تو بیافتیم بیا
تا ببینیم تو را تا به کجا باید رفت
شب جمعه نکند کربلا باید رفت
نذر کردیم به هر حال ببینم تو را
کربلا یا دم گودال ببینیم تورا
اللهم عجل لولیک الفرج -
فکرے ذهنم را مشغول کـرده بود..
در راه روے بیمارستان قـدم میـزدم و به صداےبیمـارانے که ضبط کـرده بـودم گـوش میدادم..
اگـر در اول کـار بیمـاریش را جدے تر گرفته بـود ;الان دیگر کارش به اینجـا نمےکشید، اگر با همـان درد کوچـک به موقع مراجعـه کـرده بود، شاید الان زندگے شاد ترے داشت..
کمے جلـوتر نفـر بعـدے..–رفتـم دکتـر بـرام نسخـه نوشت ولے حوصلـه عمل کردن بهش رو نداشتم
+شاید اگه دستورات دکتر رو جدے گرفتـه بود، الان زندگے زنده تری داشت نه حیات نباتے..به اینجـا رسیدم!..
درد آشنایے ست; سالهـاست هـمـگـیـمـان دچار "%(#ff0000)[خود درمانے]" شده ایـم .. خـود را در میـان انبـوه کم دنیـا درمـان مے کنیم، غافـل از اینکه این درد ریشـه دار است..مهدے جانـم آخرین پزشکے است که خداوند اجازه ولایت را به او داده تا التهاب کشنده جهان را مرهم نهد.. او منجی مـوعـود زمـانے نسخـه طبابت را مےپیچد که خود درمانے ما کارے به دستمان بدهد،تا خود بدانیم سخت در اشتبـاه بوده ایم!..
برخے نسخه اش، که همـان وعده حق الهی[ عدالت،مساوات و..] ست را مےپذیریم و روحمان آرام مے گیرد و متعالے مے شود; و برخے از مـا نیز نسخـه اش را پرت مے کنیم، و آنگـاه است که عفـونت همه روح و وجـودمان را هلاک مے کند...
کاش براے درمـان هم دعـا کنیم..
"اللهم عجـل لولیک الفرج" -
فکرے ذهنم را مشغول کـرده بود..
در راه روے بیمارستان قـدم میـزدم و به صداےبیمـارانے که ضبط کـرده بـودم گـوش میدادم..
اگـر در اول کـار بیمـاریش را جدے تر گرفته بـود ;الان دیگر کارش به اینجـا نمےکشید، اگر با همـان درد کوچـک به موقع مراجعـه کـرده بود، شاید الان زندگے شاد ترے داشت..
کمے جلـوتر نفـر بعـدے..–رفتـم دکتـر بـرام نسخـه نوشت ولے حوصلـه عمل کردن بهش رو نداشتم
+شاید اگه دستورات دکتر رو جدے گرفتـه بود، الان زندگے زنده تری داشت نه حیات نباتے..به اینجـا رسیدم!..
درد آشنایے ست; سالهـاست هـمـگـیـمـان دچار "%(#ff0000)[خود درمانے]" شده ایـم .. خـود را در میـان انبـوه کم دنیـا درمـان مے کنیم، غافـل از اینکه این درد ریشـه دار است..مهدے جانـم آخرین پزشکے است که خداوند اجازه ولایت را به او داده تا التهاب کشنده جهان را مرهم نهد.. او منجی مـوعـود زمـانے نسخـه طبابت را مےپیچد که خود درمانے ما کارے به دستمان بدهد،تا خود بدانیم سخت در اشتبـاه بوده ایم!..
برخے نسخه اش، که همـان وعده حق الهی[ عدالت،مساوات و..] ست را مےپذیریم و روحمان آرام مے گیرد و متعالے مے شود; و برخے از مـا نیز نسخـه اش را پرت مے کنیم، و آنگـاه است که عفـونت همه روح و وجـودمان را هلاک مے کند...
کاش براے درمـان هم دعـا کنیم..
"اللهم عجـل لولیک الفرج" -
صبحت بخیر آقای من
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ
وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ
وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ -
#سلام_امام_زمانم
سلام
ای پر معناترین نگاشته هستی...
ای سُلاله آفتاب...
#چشم وجودم
خیره به نورِ #حضور شماست...السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللّٰهِ فِى خَلْقِهِ
اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفرج