اللهم عجل لولیک الفرج
-
Marziehhhh این کاربر سوالی راجب مشاوره علیرضا افشار داره لطفا کسی که یه مدت باهاش مشاوره داشته راهنماییش کنه یادمه قبلا یکی تایپک زده بود که ازش راضی نیست
البته من هیچ شناختی از ایشون ندارمقطعا این براش تصمیم مهمی خواهد بود
-
مثل ابر بهار بگين تاپيك بزنن واسش
من كه كلي مشاوره خوب از دوستم گرفتم كه گفت كانالشونو دنبال ميكرده مطالب مشاوره ايشون رو
البته مشاوره گرفتن ازشون نميدونم خوبه يا نه ولي ميشه از مطالب رايگانشون استفاده كرد -
چه چهرهی آشنایی!
او را کجا دیده بودم؟
اکثر مردم این سوال را از خودشان می پرسند، وقتی چهرهی مبارک امام زمان را پس از ظهور می بینند.اما واقعا او را کجا دیده بودی؟
شاید زمانی که در کوچه ای راه می رفتی، او هم در همان کوچه بوده و به تو نگاه کرده.
شاید دوست داشته که تو را پدرانه در آغوش بکشد، اما نتوانسته.
شاید هنگامی که دستِ نیازمندی را گرفتی، نگاهت کرده و به داشتنت افتخار کرده.
قطعا اگر از نظرها غائب نبود، خوشحالی اش را می دیدی.مولای من!
می دانم که سخت است که فرزند داشته باشی، اما فقط از دور تماشایش کنی.
این برای یک پدر معمولی هم سخت است، چه برسد به پدر مهربانی همچون شما.همیشه از خودم می پرسم
چرا فرزندانت برایت کاری نمی کنند؟
حالِ شما را نمی دانند یا نمی خواهند کاری بکنند؟ -
خطبه ٦ نهج البلاغه
https://mouood.org/component/k2/item/18142-متن-و-ترجمه-نهج-البلاغه-خطبه-6.html
خطبه ي ٧ نهج البلاغهhttps://mouood.org/component/k2/item/18203-متن-و-ترجمه-نهج-البلاغه-خطبه-7.html
-
اكنون جاى آنست كه طلحه و زبير، اين دو صحابى سابق در اسلام را بهتر بشناسانيم: زبير، پسر عوّام پسر خويلد (پدر خديجه زن پيغمبر) و مادر او صفيه دختر عبد المطلب و عمۀ پيغمبر است. زبير در جنگ بدر همراه رسول خدا بود، او از كسانى است كه عثمان مال فراوان بدو بخشيد. مبلغ اين مال را ابن سعد در طبقات ششصد هزار نوشته است. 1
طلحه، پسر عبيد الله از تيم، و با ابوبكر از يك تيره است. پيش از اسلام بازرگانى مىكرد و با عثمان دوستى داشت. در جنگ احد كنار پيغمبر بود. او را از زمين برداشت تا به مردم بنماياند كشته نشده است. در آن نبرد دست خود را بر تيرى كه به سوى پيغمبر افكنده بودند گرفت، انگشتى از وى جدا گرديد، سپس دستش شل شد. چنانكه نوشته شد وقتى كه عمر او را جزء اصحاب شورا معين كرد، وى بيرون مدينه بود، چون بازگشت، كار بيعت با عثمان پايان يافته بود. طلحه در خانه نشست عبد الرحمان پسر عوف نزد او رفت و او را از مخالفت ترساند. و نوشتهاند عثمان خود نزد او رفت و او را راضى كرد و طلحه با او بيعت نمود. عثمان در دورۀ خلافتش مالهاى فراوان به طلحه مىبخشيد. چنانكه طلحه وقتى از وى پنجاه هزار وام گرفت، پس از چندى به عثمان گفت: «مال تو حاضر است كسى را بفرست تا تحويل دهم.» عثمان گفت: «آن مبلغ مزد جوانمردى تو است.» جز اين مبلغ مالهاى ديگرى نيز بدو داد. با اين همه چنانكه از گفتۀ مروان نوشتهاند، طلحه از كسانى بود كه در كشتن عثمان دست داشت. در جنگ جمل مروان
-
- الطبقات الكبرى، ج 3، بخش 1، ص 75.
79پسر حكم تيرى به طلحه افكند و او را كشت و به أبّان پسر عثمان گفت: «امروز يكى از كشندگان پدرت را كشتم.» على (ع) دربارۀ جدائى او و بهانه ساختن خون عثمان گويد:
- الطبقات الكبرى، ج 3، بخش 1، ص 75.
«به خدا كه طلحه بدين كار نپرداخت و خونخواهى عثمان را بهانه نساخت، جز از بيم آنكه خون عثمان را از او خواهند كه در اين باره متهم مىنمود و در ميان مردم آزمندتر از او به كشتن عثمان نبود.» 1و دربارۀ تهمتى كه بر او نهاده و كشتن عثمان را بدو نسبت داده بودند مىفرمايد:
«اگر كشتن عثمان را فرمان داده بودم قاتل من بودم، و اگر مردمان را از قتل وى باز داشتهام، يارى او كرده بودم ليكن جز اين نيست: آنكه او را يارى كرد نتواند گفت من از آن كه او را خوار گذارد بهترم، و آنكه او را خوار گذارد نتواند گفت آنكه او را يارى كرد از من بهتر است.» 2گروهى ديگر از بيعتكنندگان از او مىخواستند كشندگان عثمان قصاص شوند. در نهج البلاغه و كتابهاى تاريخ، گفتارى را از امام مىبينيم كه در پاسخ خواستههاى اين گروه است. طبرى نوشته است چون طلحه و زبير با على بيعت كردند مردمى از صحابه نزد على (ع) رفتند و گفتند:
- «شرط ما اقامۀ حدهاست و اين مردم در خون اين مرد (عثمان) شريكاند.» 3و على در پاسخ آنان گفت:
«برادران چنين نيست كه آنچه را مىدانيد ندانم. ليكن چگونه نيروئى فراهم آوردن توانم. اين مردم با ساز و برگ و نيرو به راه افتادند. بر آنان قدرتى ندارم و آنان بر ما مسلط گرديدهاند. اينهايند كه بردگان شما به هواخواهى آنان به پا خاستهاند و باديهنشينان شما به آنان پيوستهاند.» 4اين درخواست را چه كسى يا كسانى از على (ع) كردهاند و در كجا و چه وقت بوده؟ مسلم است هنگامى كه امام در مدينه به سر مىبرد. و از عبارت طبرى بر مىآيد كه در
-
- خطبۀ 174.
-
- خطبۀ 30.
-
- تاريخ طبرى، ج 6، ص 3080.
-
- نهج البلاغه، خطبه 168.
80همان هفتههاى نخست خلافت بوده است. اما خواهندگان كه بودهاند؟ طبرى نوشته است صحابه بودند يعنى از مردم مدينه، نه آنانكه از مصر و ديگر شهرها به راه افتادند. شايد كسانى كه از آغاز سوداى حكومت در سر داشتند، و چون على را مرد دنيا نديدند، بهانه آغاز كردند و سرانجام از او بريدند. هر چه بوده است نشان مىدهد بر خلاف آنان كه بر على (ع) هجوم آوردند و با او بيعت كردند. مردمى بيشتر نگران خود بودند تا نگران مسلمانان و چنانكه خواهيم ديد اين نگرانى بىجا نبوده است.
- نهج البلاغه، خطبه 168.
طلحه و زبير جزء كسانى بودند كه با على (ع) بيعت كردند، اما چنانكه نوشته شد پس از روزى چند ناخشنودى نمودند. آنان تنها نمىخواستند در كارها با على به مشورت نشينند، چه هر مسلمانى در كارهاى عمومى حق نظر دادن دارد. آنان مىخواستند در كار حكومت با او شريك باشند و چنين توقعى هيچگاه برآورده نمىشد. چرا كه كار حكومت بر اساس قرآن و سنت بود و هيچكس در فهم اين دو به على نمىرسيد. على (ع) پروردۀ رسول خدا بود و آشنا به كتاب خدا و سنت رسول و ناسخ و منسوخ، آن چنانكه گويد:
«و از اين گونه (حديث و معناى آن) چيزى بر من نگذشت جز آنكه معنى آنرا از او پرسيدم و به خاطر سپردم.» 1بهر حال، اين دو تن كه بيعت على (ع) در گردن آنان بود از جمع بريدند و روى به مكه نهادند. از زبير پرسيده بودند: «تو با على (ع) خويشاوندى و با او بيعت كردى چرا به مخالفت با وى برخاستى؟» گفته بود: «از من به اكراه بيعت گرفتند راضى نبودم. دستم با على (ع) بيعت كرد نه دلم.» و على (ع) در پاسخ او فرمايد:
«پندارد با دستش بيعت كرده است نه با دلش، پس بدانچه بدستش كرده اعتراف مىكند و به آنچه به دلش بوده ادعا. بر آنچه ادعا كند دليلى روشن بايد، يا در آنچه بود و از آن بيرون رفت [جمع مسلمانان]درآيد.» 2
سایت پایگاه امام علی
کپی کردم -
-
@Fighter-Bad
خدا هممونو عاقبت بخير كنه -
-
@خانوم-وكيل در اللهم عجل لولیک الفرج گفته است:
پیروز در اللهم عجل لولیک الفرج گفته است:
نمیدونم چرا از کتاب پیشنهادی من استقبال نشد؟
https://khedmatgozaran.com/11660/ashti-ba-imam-asr/اينم ديدم رايگان گذاشتن ميخواي با هم بخونيم؟ روزي سه صفحه
خودمم باورم نميشه اين ادم همون ادم تنبله بهانه جوي ديروزهاین پیام مال 6 روز پیشه ببخشید این یه هفته نیومدم
خیلی شرمنده حالا بعد از نهج البلاغه میخونیمش -
سلام بعد یک هفته بالاخره برگشتم
با خوندن خیلی از پیام ها ....
بهتره بگم واقعا به یاد مرگ افتادم و خیییلی زندگی رو داغون دیدم
اون اولا چن بار اسممو دیدم اما واقعا بعد یک هفته دیگه انگار هیییچ کسی به نام نارسیس پیروز وجود نداشته
بدون شوخی ترسیدم خییلی هم ترسیدم که نکنه یک روز بعد مردنم هیچکس ندونه که تو این دنیا بودم
شاید فک میکردم تو زندگیم یه طوری رفتار میکنم که همه به نیکی یادم میکنن اما ....
تلنگر خوبی برام بود امیدوارم بقیه زندگیمو یه طوری دیگه بگذرونم
دوس داستم حسموبیان کنم