سلام.
توی این تاپیک میخوام براتون کلهم اجمعین سجع رو آموزش بدم که دیگه نه من ترس این رو داشته باشم که بلدین یا نه، نه خودتون.
باید بگم که از یک جایی به بعدِ این معلومات مختص بچههای انسانیه. پس از همین الآن بگم. اگه میخواین بگین که ما که رشتهٔ فلانیم چرا باید اینا رو بخونیم، باید بدونین که همیشه دونستن بهتر از ندونستنه. همونطور که امسال توی آزمون نهایی بچهها سؤال سجع اومد و بچهها بلدش نبودن.
بریم سراغ توضیحات:
🔵 خود واژهٔ سجع به معنای آواز فاخته و قمریه.
🔵 به نثری که سجع داشته باشه، میگیم نثر مُسَجَّع یا آهنگین.
🔵 نثر آهنگین نثریه که مثل شعر از موسیقی و قافیه برخورداره. یعنی چی؟ نمونههاش رو توی کتاب با نثرهای سعدی زیاد دیدین.
«منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت»
ما سه نوع سجع داریم:
سجع مطرف، متوازی و متوازن.
(بچهها حواستون باشه کسی از بچههای تجربی و ریاضی انتظار نداره اسم سجعها رو بلد باشن. من فقط میخوام اینا رو با اسم و منظم یاد بگیرین تا قاطی نکنین. اینکه سجع رو بشناسین و تشخیص بدین عبارتی سجع داره مهمه. نه اینکه دقیقا اسمش رو هم بیان کنین)
توضیحات هرکدوم از سجعها:
🟢 سجع متوازی:
سجع متوازی زمانی اتفاق میوفته که کلمات سجع هم در وزن یکسان باشن و هم در قافیه (حروف پایانی)
(اگه براتون سواله که وزن چیه، مقدمات تاپیکی که من درمورد وزن دارم رو بخونین 👇🏻
https://forum.alaatv.com/post/2473397 )
مثلا:
باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همهجا کشیده.
IMG_20240726_154458.jpg
با توجه به عکس دقت کنین بچهها:
۱) پس دقیقا انگار با یک بیت شعر و درواقع دو مصرع مواجهیم. برای همین کلمات رو زیر هم نوشتم.
۲) توی این جملات «رحمت و نعمت»،«همهجا و همه را» و «کشیده و رسیده» سجع متوازی دارن.
۳) کلمات «خوان و باران» و «بیدریغش و بیحسابش» هم سجع دارن ولی سجع متوازی نه. (جلوتر متوجه میشین چه نوع سجعی دارن)
🟢 سجع مطرف:
سجع مطرف زمانی اتفاق میوفته که کلمات فقط از لحاظ حروف قافیه یکسان باشن و از لحاظ وزنی، وزن یکسانی نداشته باشن.
مثلا:
محبت را غایت نیست. از بهر آنکه محبوب را نهایت نیست.
IMG_20240726_154522.jpg
با توجه به تصویر دقت کنین بچهها:
۱) «غایت و نهایت» سجع مطرف ایجاد کردن. چون وزنشون یکی نیست ولی حروف پایانیشون قافیه ایجاد میکنه.
۲) «نیست» مثل ردیف شعری عمل میکنه.
۳) عبارت «از بهر آنکه» در جملهٔ اصلی رو ننوشتم. چرا؟ چونکه قیده. لزومی نداره بنویسیمش. میخوایم سجع دو عبارت رو بررسی کنیم.
۴)«محبوب و محبت» هیچ سجعی ندارن.
🟢 سجع متوازن:
سجع متوازن زمانی اتفاق میوفته که کلمات وزنشون یکی باشه ولی حروف پایانی یکسانی نداشته باشن.
مثلا
گاه از دیدن خط مکتوب مُنتعش و گاه از ندیدن روی مطلوب مُشتعل
IMG_20240726_154539.jpg
با توجه به تصویر دقت کنین بچهها:
۱) کلمات «مشتعل و منتعش» و «خط و روی» دارای سجع متوازن هستن.
۲) کلمات «مطلوب و مکتوب» دارای سجع متوازی هستن.
این سه نوع سجع و تمام.
دیگه با دونستن این موارد، باید بتونین در مقابل نثرهایی که چشمتون بهش میخوره، آمادهٔ پیدا کردن سجع باشین و سجع براتون چیز عجیب و دور از ذهنی نباشه.
میتونین به عنوان تمرین، سجعهای عبارت «منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت» رو توی کامنتای پست بنویسین.
موفق باشین ♥
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
PicsArt_06-08-06.32.26.jpg
PicsArt_06-08-06.32.42.jpg
PicsArt_06-08-06.34.27.jpg
نگاه که میکنم، سؤالی رو نیازی نیست که توضیح اضافهتر بدم. اما حتما به نمونه سؤالات نگاه کنید بچهها. آگاهی داشته باشید از اینکه با چی طرف خواهید بود بهتون کمک میکنه.
اگر سؤالی بود بپرسید بچهها
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@یازدهم
@دوازدهم
PicsArt_06-08-06.31.37.jpg
PicsArt_06-08-06.31.54.jpg
PicsArt_06-08-06.32.14.jpg
PicsArt_06-08-06.33.29.jpg
PicsArt_06-08-06.34.09.jpg
توضیحاتی که احساس میکنم نیازه بگم:
سؤال ۱۵) -
سؤال ۱۶) برای مورد ب اگر کنایه رو هم نوشته باشید و مصحح باانصاف باشه میتونه نمره رو بهتون اختصاص بده. علاوه بر اینکه این پاسخنامه هم درحال حاضر پاسخنامهٔ قطعی آزمون نیست و ممکنه کنایه هم به این پاسخنامه اضافه بشه.
سؤال ۱۷) اصلا صورت سؤال داره تقلب میده. آرایهٔ بارز حماسه جز اغراق چیه؟!
سؤال ۱۸) -
سؤال ۱۹) -
سؤال ۲٠) -
سؤال ۲۱) بخایید دندان به دادن کین یعنی با دندان نفرت جوید. با کنایه بخوایم بگیم، یعنی از طرف نفرتزده شد.
از فرط هیجان لُکّه دویدن... لُکّه دویدن جوریه که نه میدوی نه قدم میزنی. یک جور شوق و ذوقی داخلش هست. تند راه رفتن رو میگن.
سؤال ۲۲) صبح این مطلب رو به بچهها توضیح دادم. هستم و مستم در صورت سؤال قافیهست. پس قالب مثنویه. یکی از بچهها گفت خب ممکنه بیت اول یک غزل باشه. حرف درستیه. اما صورت سؤال چهار کلمهٔ مهم داره. «لیلی و مجنون» و «داستان منظوم». حتی اگر ندونید کل لیلی و مجنون مثنویه، اینکه بدونید با داستان منظوم طرفید، به قطع با مثنوی طرفید. بهترین و درستترین قالب برای داستانهای بلند نوشتن مثنویه. با قالبهای دیگه به هیچ وجه نمیشه داستان طولانی نوشت. دلیلش هم مشخصه. تمام شدن قافیه.
پس سر امتحان مهمتر از هرچیز دیگه اینه که حواس جمع باشین.
سؤال ۲۳)«حضور سنگین». «جواب تلخ».
سؤال ۲۴) -
سؤال ۲۵) -
سؤال ۲۶) -
سؤال ۲۷) عذرخواهم ولی قسمت الفش واقعا وحشیه =))))
و باقی قسمتا آنچنان عجیب نیستن. خصوصا که اگر وزن اشعار رو بشناسید، کما اینکه من قبلا هم تاپیکش رو زدم، به راحتترین شکل ممکن گزینهٔ جیم رو جواب میدین.
درنهایت به عقیدهٔ من ۸ سؤال آسون، ۳ سؤال متوسط و ۲ سؤال سخت توی این قسمت وجود داره و این رو برای دوستانی مینویسم که بیخود و بیجهت استرس دارن!
سؤالی بود بپرسید بچهها
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@یازدهم
@دوازدهم
PicsArt_06-08-06.29.40.jpg
PicsArt_06-08-06.31.16.jpg
PicsArt_06-08-06.33.00.jpg
این سؤالات چون بیشتر جنبهٔ حفظ کردنی داره و نه تحلیلی و درواقع خود پاسخنامه برای پاسخ گرفتن کفایت میکنه، من خیلی توضیح خاصی ندارم. صرفا مطالبی که احساس کنم لازمه مرور کنم براتون رو بازگو میکنم.
سؤال ۱) حواستون به تیپ سؤال باشه بچهها. من خودم اول موقع خوندن فکر کردم باید در حد عبارت دو کلمه پیدا کنم که ترادف معنایی دارن.
سؤال ۲) گَشَن معنی فلح، نر هم میده ولی اینجا معنی انبوه داره.
سؤال ۳) -
سؤال ۴) حواستون هم باشه که سَباحت یعنی شنا کردن
سؤال ۵) حواستون باشه که مُهْمَل یعنی حرف پوچ و بیارزش، اراجیف... که اصلا شکل خوندنش هم با مَحمِل فرق داره.
اینم بگم که به صفیر هم دقت کنید. صفیر یعنی آواز و بانگ، سفیر یعنی رسول و فرستاده.
سؤال ۶) تفاوت زهاب و ذهاب رو هم در نظر داشته باشین. ذهاب یعنی رفتن.
سؤال ۷) اینجا محضر یعنی «استشهادنامه». درحال حاضر دچار تحول معنایی شده. پس برای همین با «اختلاف» اتفاق یکسانی داره.
سؤال ۸) اصلا صفت بیانی چیه؟!
صفت بیانی صفتیه که چگونگی، حالت، فاعلی یا مفعولی بودن یک اسم رو برای ما توضیح میده که چند شکل داره:
صفت ساده: مثل خوب، مهربان، آسوده و...
صفت فاعلی:
فاعلیها از ترکیب بن مضارع افعال با پسوندهایی مثل «ـَنده، گار، گر، ار، ان و...» ساخته میشه. مثل چی؟
آفریدگار، بیننده، گوینده، کارگر و الی آخر...
صفت مفعولی:
این دفعه رو بن ماضی رو داریم و به آخرش «ـه» اضافه میکنیم. مثل چی؟
نوشته، گفته، پخته، سوخته و الی آخر...
صفت نسبی:
وقتی به کار میره که چیزی رو به کسی نسبت بدیم. معمولا هم اسامی و ضمایر با پسوندهای «ان، گان، یان، ی و...» ترکیب میشن. مثل چی؟
ایرانی، سیاهی، نامی، قربانی و الی آخر...
الآن توی مثالای بالا، اینجوری میشه:
منسوب به ایران
منسوب به سیاه
منسوب به نام
منسوب به قربان
صفت لیاقت:
لیاقت هم وقتیه که داریم به چیزی لیاقت چیزی رو اطلاق میکنیم. معمولا با همون «ی» به کار میره. یه طورایی، انگار داریم لیاقت رو بهش نسبت میدیم! مثل چی؟
خوردنی، دیدنی، بوسیدنی، بوئیدنی و الی آخر...
حالا برگردیم به سؤال!
یک رو ببینید:
سحرزاد
زخمدار
جهانآفرین
نیلیپوش
به سه تای آخری میگیم صفت مرخم. یعنی چی؟ مرخم یعنی دمبریده.
اینا در اصل صفت فاعلی بودن. به این شکل:
زخمدارنده
جهانآفریننده
نیلیپوشنده
و اون آخرشون حذف شده. پس اینا یه نوع صفتن و سحرزاد جوابه.
و توی مورد ب
ایرانی
کبریایی
شکاری
صفت نسبی هستن.
درحالی که قطعا نورانی به معنی منسوب به نوران نیست.
سؤال ۹) -
سؤال ۱٠) -
سؤال ۱۱) -
سؤال ۱۲) الف) صادقانه بخوام بگم خود من سر جلسه اگه با این سؤال مواجه بشم درود میفرستم بر اموات طراح. چونکه اصلا مشخص نیست دقیقا داره چی میپرسه و چی میخواد! بگذریم...
ب) واو وا ربطه.
زره لخت لخت است و قبا چاک چاک است.
ج) -
سؤال ۱۳) -
سؤال ۱۴) -
آسون یا سخت بودن سؤالا رو میخواستم مشخص کنم که الکی دلتون نلرزه از سؤالا.
ولی خب به نظزم توی قلمروی زبانی و املا سختی و آسونی مشخص کردن غلطه. چونکه بسته به حفظیاتتونه و ممکنه از مطالعه و دانش مطالعاتی بیاد. اما سر دو قلمروی بعدی مشخص میکنم...
اگر سؤالی بود بپرسید.
@یازدهم
@دوازدهم
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد
-
تو این بخش برای جمع بندی راحت و مرور شما هدیه ای در نظر گرفتیم
امیدوارم بهتون کمک کنه
%(#ff0000)[استعاره]دشت: مردم
شهر: مردم
پولاد، آهن: شمشیر
گل: یار
کهنه کتاب: جهان
ورم :برآمدگی
کافور :برف
مادر سرسپید :کوه دماوند
نیستان :عالم معنا
مها: یار (ماه)
نگارا: یار (نگار)
صنما: یار (صنم)
بتا: یار (بت)
بهارا: یار (بهار)
عندلیب: عاشق
عناب، لعل، یاقوت، شکر و قند: لب
نور چشم: فرزند
غنچه خندان: یار
بت: یار
گل: رخ
سنبل: موی
گلا: یار
نرگس: ستاره / چشم
آب: اشک
جویی روان: اشک
شاخ صنوبر: یار
سرو: یار
ماه: یار
تیر، ناوک، نیزه :مژه
دود: آه و ناله
زندان: دنیا
کاروانسرا :دنیا
بازار :دنیا
قفس: دنیا
لؤلؤ لالا: اشک
ستاره تابان: یار
سرو روان: یار
گل زرد: خورشید
ملکا: یار (ملک)
آینه: دل
حُله: شعر
پسته، حقه لعل، غنچه :دهان
گل، خورشید، ماه گلبرگ: رخ
بادام :چشم
کمان، هلال، طاق، محراب :ابرو
پری: معشوق
چرخ، سقف، طاق مینا، گنبد مینا :آسمان
آتش: عشق
باغ :کشور
خورشید :سر محسن شهید
ماه :از سر محسن شهید
شیر ایرانشهر :رستم
گنج مروارید :دهان
دریا :خلقت
آفتاب خوبان :معشوق
چوگان :ابرو
چمن :دنیا
خانه :دل
دامگه: دنیا
صیاد :عشق
نقاش :خداوند
دامگه دیو :دنیا
مرغ گرفتار : شاعر
عناب : لب
ملک :خداوند
خلعت نوروزی: برگ
فرش زمردین: سبزه
مرغ سحر :نماد مدعی عشق
پروانه: نماد عاشق واقعی
خانه :ایران
دیو سپیدپای دربند:دماوند
ستوران :انسان های پست
%(#ff0000)[مجاز]
سر : قصد
گوش: انسان (تا نباشد در پس دیوار گوش)
خون: کشتن
سیر: بیزاری
حرف :سخن
پیمانه: آب و یا شراب درون آن
خاک: انسان (آنکه جان بخشید و ایمان خاک را)
صفرا: خشم
فردا :قیامت
هفت کشور :دنیا
حلق :دهان
زبان: سخن گفتن
دست: انگشت
عالم :مردم عالم
ایران :مردم ایران
آفتاب: نور آفتاب / نور خورشید
گز :تیر
سینه :انسان
دست :قدرت
لب :دهان
عیوق: مجاز آسمان
مرغ و ماهی: مجاز از گُل موجودات
پای تا سر :تمام وجود
نان :رزق و روزی
زبان :حرف و سخن
دم :لحظه و سخن
نگین :انگشتر
سرسپید :موی سپید
چشم :نگاه
مرد :انسان
دماغ :فکر و اندیشه
%(#ff0000)[ایهام]
یمین: دست راست – یمن برکت
یک زبان: بیرنگ و ریا و یک دل – استعاره از فتیله شمع
3یاقوت سرخ: استعاره از می – استعاره از لب
یاری: کمک و اعانت – رفاقت و دوستی
هیأت: صورت و شکل – علمی است که بدان افلاک دریافتی میشود.
هوا: آرزو و هوس / باد و نسیم
هندو: غلام سیاه / استعاره از زلف / سیاه
هم: نیز و همچنین / غم و اندوه
هستی: خودبینی، انا نیت / وجود – حیات – زندگی
هفتخانه: هفت پرده چشم / هفت پرده ساز
ولایت: سرزمین / حکومت کردن
وقوف: ایستادن / آگاهی – آگاه شدن
وفا: وفای به عهد / دراز شدن عمر
وجه: طریق / شیوه / چهره / پول
نیرنگ: رنگی که نگارگران زنند / نقشه و تصویری که به زگال بر کاغذ طرح کنند / حیله
نوبه: دوران و هنگام / ناله و فریاد
نوازش: مهربانی / نواختن آلت موسیقی
نوبهار: نوعی گل / فصل بهار / بتخانه و آتشکده
نوش: فعل امر / گوارا باد / شهد
نهاد: فعل / سرشت
نوا: پردهی موسیقی / ساز و برگ زندگی / گروگان سپاه و لشکر
نمونه: قسمتی و اندک از چیزی / شبیه و مانند
نگران: نگرنده - مضطرب
نگار: بت – صنم / نقش - معشوقه
نقش: صورت / فکر / رنگهای گوناگون / شکلها / اثر و نشان / قول و ترانه و تصنیف / دام شکار
نظم: ترتیب / شعر
نظر کردن: نگاه کردن / عنایت کردن
نزهت: تفرج و گردش / پاکیزگی و پاکدامنی
نزاع: جنگ و جدال / آرزومند گشتن ومشتاق شدن
ناموس: سرّ و راز / آبرو / بانگ و آواز و صدا و شهرت قاعده و قانون ابرو / خانهی راهب / مکر و حیله / خودپسندی / شریعت / عزت
نای: نی / گلو
ناکام: ناخواسته / کسی¬که کامروا نیست / بیاختیار
می باقی: باقیمانده شراب / میی که مستیاش ابدی است.
مگر: گویا / به تحقیق و حتماً / مثل اینکه / الا / شاید
مقام: پرده سرود را گویند. / جای اقامت / منزلت و رتبه
مردم: مردم چشم / آدمی
مدام: شراب / پیوسته
مایل: تمایل داشتن / خمیده
لاله: نوعی گل - چراغ
گونه: نوع - چهره
گلگون: اسب شیرین – گلرنگ و خونین
گشاده: مقابل بسته / شاد / آزاد و رها
گران: سنگین – پربها – دشوار – بزرگ و عظیم
کیمیای سعادت: کیمیای خوشبختی / کتاب غزالی
کیش: دین و آیین – جعبهی تیردان
کحل: مال بسیار / سنگ سرمه و سرمه
47- کرشمه: نغمهی کوچک 3 ضربی است. / ناز و غمزه / قصد و عمل
کام: آرزو / دهان
کج: ناراست / مُهرهی سفید کمقیمت
قوس: سبقت بردن / کمان / نام برجی در آسمان
قول: گفتار و گفته / تصنیف
فتنه: نام گنیزک بهرام گور / آشوب و نزاع
قلب: دل / سکه ناسره / وسط لشکر
قمری: نام یکی از پردههای موسیقی / دور قمری
قفا: پس گردن / پی و دنبال
قصور: کوتاهی / قصرها
قربان: فداشونده / تسمه تیردان
قرار: ثبات / شرط و پیمان
قصب: پارچه ابریشمی / نی و ساقهی نرگس و لاله
قصه: موی طرهی پیشانی / داستان
قُبله: بوسه / آنچه جاودگر بدان دل کسی به دیگری مایل کند.
قدر: اندازه و مقدار / سرنوشت
قانون: قاعده و رسم / نوعی آلت موسیقی
غبار: گرد / نوعی خط
غایت: علم و درفش / پایان و نهایت
غزاله: آهو / آفتاب
عین: چشم / عیناً
عهد: منزل معهود / روزگار / پیمان
عنقا: نام پرنده / نام نوایی است در موسیقی
عشوه: فریب / ناز و کرشمه
عشاق: عاشقان / پرده موسیقی
عراق: مقامی موسیقی است. / کشور عراق / کرانۀ نهر یا دریا
عارض: رخسار و روی / باران
رهزن: قاطع طریق – نوازنده ساز
صحرا: دشت و بیابان / خر مادهی سرخ با سپید آمیخته
صبر: شکیبایی / گیاهی تلخ
شوکت: تیغ – جاه و جلالت
شمه: بوی خوش / مقدار کم
شکسته: مجروح و خسته / گوشهای در دستگاه بیات ترک و ماهور چین و شکن زلف
شست: قلاب ماهیگیری / انگشت شست / زهگیر
شفا: نام کتاب بوعلی سینا / تندرستی
شکر: معشوق اصفهانی خسرو پرویز / ماده شیرین
شاهد: زیباروی / نام لحنی در موسیقی / و کسی که حاضر است
شام: شبهنگام / نام غذایی که شب خورند. / کشور شام
سهل: بیابان / آسان
سیاه: غلام / رنگ
سوری: نوعی از گل سرخ / شادی
سوز: سوختن / نام گوشهای در دستگاه سهگاه
صبا: باد صبا / نام آهنگی از آهنگهای موسیقی
سودا: اندیشه و خیال / سیاهی / شیفتگی و جنون
سمر: افسانه / مشهور
سفینه: کشتی: دفتر
سر و سهی: سرو کشیده / نام لحن یازدهم باربد
سرگشته: غلطان / حیران
سرگرم: مشغول / گرم شدن سر
سرکشی: نافرمان / سر افراشته
زیر: فریب / تار باریک / تخت و پایین / آلتی از موسیقی / ضد بم
زور: توانایی / ستم
ریش: محاسن / رخم
روی: امید / چهره / سطح / فلز
روشن: واضح / ضد خاموش
روزی: رزق / بهره / یک روزی
رود: رودخانه / آلت موسیقی
روان: روح – رایج / رونده
رنگ: نیرنگ / طرح / روش / لون / عیب و عار
رعنا: زیبا و خوشگل / نام گلی / احمق
راست: مستقیم / صدق و درست
دیده: چشم / آنچه دیده شده.
دور: گردش / نوبت / زمان / پیرامون
دوتا: خم / اصطلاح موسیقی / دو عدد
دم: لحظه / خون / نفس
دمیدن: طلوع کردن / روییدن / فوت کردن
دلکش: کشندهی دل / نام آهنگی از موسیقی
دلسیه: میانش سیاه است. / قسیالقلب
دستور: اجازه – وزارت (وزیر) / فرمان
دستان: مکر و حیله / پدر زال / سرود و نغمه و پرده
داغ: گرم / نشان / درد
خیل: لشکر / گروه اسبان
خویش: خود / فامیل
خلاصه: پاکیزهترین و خالصترین اجزاء / نتیجه
خطر: آفت / اهمّیّت
خراب: مستی / ویرانی
خدمت: بندگی / پیشگاه و جناب
حوصله: چینهدان مرغ / تاب و طاقت و صبر و شیکبایی
حقه: نیرنگ - دُرج
حاجب: ابرو – پردهدار
حال: وضع / زمان / هیات
چین: کشور چین / چین و شکن زلف و قبا
جناب: عنوانی برای بزرگان / درگاه و آستانه
تنعم: با پای برهنه راه رفتن / به ناز زیستن
تاب: توان / صبر / پیچوشکن
پیشانی: جزء فوقانی صورت / شوخی و گستاخی
پیران: پیران ویسه / پیرها
پروانه: اجازه / پروانه (حشرهی معروف) / گوشهای از دستگاه راست پنجگاه
بهار: فصل بهار / شکوفه / یکی از دستگاهها و ادوار ملایم موسیقی
بهر: برای – حصه و نصیب و بهره
بهشت: بگذاشت / جنت و مینو
بها: روشنی / قیمت هر چیز
بغداد: نام شهر / نام خط دوم از جام جم
باز: حیوان / دوباره / گشاده
بار: غم / سپیدی که بر روی زبان ایجاد شود. / سنگینی / سازی که مطربان زنند و یا نام سازی / اجازه پذیرایی عمومی
اقبال: روی آوردن / بخت
انتخاب: از ریشه کندن مو / برگزیدن
باده: یکی از مقامات موسیقی / شراب
اصفهان: نام شهر / یکی از چهار مقامهی اصلی موسیقی
افسانه: حکایت و داستان / ترانه / متن نادرست
افسرده: منجمد و یخ بسته / ملول و پژمرده
احتمال: تحمل / ظن و گمان
تماشا: حرکت کردن - دیدن
آهنگ: قصد / آواز
یاقوت: سنگ قیمتی / استعاره از شراب
قصارت: گازری / کوتاهی
مجموعه: جمعشده و گرد آمده / سینیِ مدور / سفینه و جنگ
فرصت: نام شعری شاعر / وقت و فرصت
باقی: بقیه / جاودان
%(#0066ff)[تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیه]
با تشکر از آقای دکتر صادقی وآقای دکتر حسین خانی -
-
Arshia Yazdian در ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد گفته است:
تو این بخش برای جمع بندی راحت و مرور شما هدیه ای در نظر گرفتیم
امیدوارم بهتون کمک کنه
%(#ff0000)[استعاره]دشت: مردم
شهر: مردم
پولاد، آهن: شمشیر
گل: یار
کهنه کتاب: جهان
ورم :برآمدگی
کافور :برف
مادر سرسپید :کوه دماوند
نیستان :عالم معنا
مها: یار (ماه)
نگارا: یار (نگار)
صنما: یار (صنم)
بتا: یار (بت)
بهارا: یار (بهار)
عندلیب: عاشق
عناب، لعل، یاقوت، شکر و قند: لب
نور چشم: فرزند
غنچه خندان: یار
بت: یار
گل: رخ
سنبل: موی
گلا: یار
نرگس: ستاره / چشم
آب: اشک
جویی روان: اشک
شاخ صنوبر: یار
سرو: یار
ماه: یار
تیر، ناوک، نیزه :مژه
دود: آه و ناله
زندان: دنیا
کاروانسرا :دنیا
بازار :دنیا
قفس: دنیا
لؤلؤ لالا: اشک
ستاره تابان: یار
سرو روان: یار
گل زرد: خورشید
ملکا: یار (ملک)
آینه: دل
حُله: شعر
پسته، حقه لعل، غنچه :دهان
گل، خورشید، ماه گلبرگ: رخ
بادام :چشم
کمان، هلال، طاق، محراب :ابرو
پری: معشوق
چرخ، سقف، طاق مینا، گنبد مینا :آسمان
آتش: عشق
باغ :کشور
خورشید :سر محسن شهید
ماه :از سر محسن شهید
شیر ایرانشهر :رستم
گنج مروارید :دهان
دریا :خلقت
آفتاب خوبان :معشوق
چوگان :ابرو
چمن :دنیا
خانه :دل
دامگه: دنیا
صیاد :عشق
نقاش :خداوند
دامگه دیو :دنیا
مرغ گرفتار : شاعر
عناب : لب
ملک :خداوند
خلعت نوروزی: برگ
فرش زمردین: سبزه
مرغ سحر :نماد مدعی عشق
پروانه: نماد عاشق واقعی
خانه :ایران
دیو سپیدپای دربند:دماوند
ستوران :انسان های پست
%(#ff0000)[مجاز]
سر : قصد
گوش: انسان (تا نباشد در پس دیوار گوش)
خون: کشتن
سیر: بیزاری
حرف :سخن
پیمانه: آب و یا شراب درون آن
خاک: انسان (آنکه جان بخشید و ایمان خاک را)
صفرا: خشم
فردا :قیامت
هفت کشور :دنیا
حلق :دهان
زبان: سخن گفتن
دست: انگشت
عالم :مردم عالم
ایران :مردم ایران
آفتاب: نور آفتاب / نور خورشید
گز :تیر
سینه :انسان
دست :قدرت
لب :دهان
عیوق: مجاز آسمان
مرغ و ماهی: مجاز از گُل موجودات
پای تا سر :تمام وجود
نان :رزق و روزی
زبان :حرف و سخن
دم :لحظه و سخن
نگین :انگشتر
سرسپید :موی سپید
چشم :نگاه
مرد :انسان
دماغ :فکر و اندیشه
%(#ff0000)[ایهام]
یمین: دست راست – یمن برکت
یک زبان: بیرنگ و ریا و یک دل – استعاره از فتیله شمع
3یاقوت سرخ: استعاره از می – استعاره از لب
یاری: کمک و اعانت – رفاقت و دوستی
هیأت: صورت و شکل – علمی است که بدان افلاک دریافتی میشود.
هوا: آرزو و هوس / باد و نسیم
هندو: غلام سیاه / استعاره از زلف / سیاه
هم: نیز و همچنین / غم و اندوه
هستی: خودبینی، انا نیت / وجود – حیات – زندگی
هفتخانه: هفت پرده چشم / هفت پرده ساز
ولایت: سرزمین / حکومت کردن
وقوف: ایستادن / آگاهی – آگاه شدن
وفا: وفای به عهد / دراز شدن عمر
وجه: طریق / شیوه / چهره / پول
نیرنگ: رنگی که نگارگران زنند / نقشه و تصویری که به زگال بر کاغذ طرح کنند / حیله
نوبه: دوران و هنگام / ناله و فریاد
نوازش: مهربانی / نواختن آلت موسیقی
نوبهار: نوعی گل / فصل بهار / بتخانه و آتشکده
نوش: فعل امر / گوارا باد / شهد
نهاد: فعل / سرشت
نوا: پردهی موسیقی / ساز و برگ زندگی / گروگان سپاه و لشکر
نمونه: قسمتی و اندک از چیزی / شبیه و مانند
نگران: نگرنده - مضطرب
نگار: بت – صنم / نقش - معشوقه
نقش: صورت / فکر / رنگهای گوناگون / شکلها / اثر و نشان / قول و ترانه و تصنیف / دام شکار
نظم: ترتیب / شعر
نظر کردن: نگاه کردن / عنایت کردن
نزهت: تفرج و گردش / پاکیزگی و پاکدامنی
نزاع: جنگ و جدال / آرزومند گشتن ومشتاق شدن
ناموس: سرّ و راز / آبرو / بانگ و آواز و صدا و شهرت قاعده و قانون ابرو / خانهی راهب / مکر و حیله / خودپسندی / شریعت / عزت
نای: نی / گلو
ناکام: ناخواسته / کسی¬که کامروا نیست / بیاختیار
می باقی: باقیمانده شراب / میی که مستیاش ابدی است.
مگر: گویا / به تحقیق و حتماً / مثل اینکه / الا / شاید
مقام: پرده سرود را گویند. / جای اقامت / منزلت و رتبه
مردم: مردم چشم / آدمی
مدام: شراب / پیوسته
مایل: تمایل داشتن / خمیده
لاله: نوعی گل - چراغ
گونه: نوع - چهره
گلگون: اسب شیرین – گلرنگ و خونین
گشاده: مقابل بسته / شاد / آزاد و رها
گران: سنگین – پربها – دشوار – بزرگ و عظیم
کیمیای سعادت: کیمیای خوشبختی / کتاب غزالی
کیش: دین و آیین – جعبهی تیردان
کحل: مال بسیار / سنگ سرمه و سرمه
47- کرشمه: نغمهی کوچک 3 ضربی است. / ناز و غمزه / قصد و عمل
کام: آرزو / دهان
کج: ناراست / مُهرهی سفید کمقیمت
قوس: سبقت بردن / کمان / نام برجی در آسمان
قول: گفتار و گفته / تصنیف
فتنه: نام گنیزک بهرام گور / آشوب و نزاع
قلب: دل / سکه ناسره / وسط لشکر
قمری: نام یکی از پردههای موسیقی / دور قمری
قفا: پس گردن / پی و دنبال
قصور: کوتاهی / قصرها
قربان: فداشونده / تسمه تیردان
قرار: ثبات / شرط و پیمان
قصب: پارچه ابریشمی / نی و ساقهی نرگس و لاله
قصه: موی طرهی پیشانی / داستان
قُبله: بوسه / آنچه جاودگر بدان دل کسی به دیگری مایل کند.
قدر: اندازه و مقدار / سرنوشت
قانون: قاعده و رسم / نوعی آلت موسیقی
غبار: گرد / نوعی خط
غایت: علم و درفش / پایان و نهایت
غزاله: آهو / آفتاب
عین: چشم / عیناً
عهد: منزل معهود / روزگار / پیمان
عنقا: نام پرنده / نام نوایی است در موسیقی
عشوه: فریب / ناز و کرشمه
عشاق: عاشقان / پرده موسیقی
عراق: مقامی موسیقی است. / کشور عراق / کرانۀ نهر یا دریا
عارض: رخسار و روی / باران
رهزن: قاطع طریق – نوازنده ساز
صحرا: دشت و بیابان / خر مادهی سرخ با سپید آمیخته
صبر: شکیبایی / گیاهی تلخ
شوکت: تیغ – جاه و جلالت
شمه: بوی خوش / مقدار کم
شکسته: مجروح و خسته / گوشهای در دستگاه بیات ترک و ماهور چین و شکن زلف
شست: قلاب ماهیگیری / انگشت شست / زهگیر
شفا: نام کتاب بوعلی سینا / تندرستی
شکر: معشوق اصفهانی خسرو پرویز / ماده شیرین
شاهد: زیباروی / نام لحنی در موسیقی / و کسی که حاضر است
شام: شبهنگام / نام غذایی که شب خورند. / کشور شام
سهل: بیابان / آسان
سیاه: غلام / رنگ
سوری: نوعی از گل سرخ / شادی
سوز: سوختن / نام گوشهای در دستگاه سهگاه
صبا: باد صبا / نام آهنگی از آهنگهای موسیقی
سودا: اندیشه و خیال / سیاهی / شیفتگی و جنون
سمر: افسانه / مشهور
سفینه: کشتی: دفتر
سر و سهی: سرو کشیده / نام لحن یازدهم باربد
سرگشته: غلطان / حیران
سرگرم: مشغول / گرم شدن سر
سرکشی: نافرمان / سر افراشته
زیر: فریب / تار باریک / تخت و پایین / آلتی از موسیقی / ضد بم
زور: توانایی / ستم
ریش: محاسن / رخم
روی: امید / چهره / سطح / فلز
روشن: واضح / ضد خاموش
روزی: رزق / بهره / یک روزی
رود: رودخانه / آلت موسیقی
روان: روح – رایج / رونده
رنگ: نیرنگ / طرح / روش / لون / عیب و عار
رعنا: زیبا و خوشگل / نام گلی / احمق
راست: مستقیم / صدق و درست
دیده: چشم / آنچه دیده شده.
دور: گردش / نوبت / زمان / پیرامون
دوتا: خم / اصطلاح موسیقی / دو عدد
دم: لحظه / خون / نفس
دمیدن: طلوع کردن / روییدن / فوت کردن
دلکش: کشندهی دل / نام آهنگی از موسیقی
دلسیه: میانش سیاه است. / قسیالقلب
دستور: اجازه – وزارت (وزیر) / فرمان
دستان: مکر و حیله / پدر زال / سرود و نغمه و پرده
داغ: گرم / نشان / درد
خیل: لشکر / گروه اسبان
خویش: خود / فامیل
خلاصه: پاکیزهترین و خالصترین اجزاء / نتیجه
خطر: آفت / اهمّیّت
خراب: مستی / ویرانی
خدمت: بندگی / پیشگاه و جناب
حوصله: چینهدان مرغ / تاب و طاقت و صبر و شیکبایی
حقه: نیرنگ - دُرج
حاجب: ابرو – پردهدار
حال: وضع / زمان / هیات
چین: کشور چین / چین و شکن زلف و قبا
جناب: عنوانی برای بزرگان / درگاه و آستانه
تنعم: با پای برهنه راه رفتن / به ناز زیستن
تاب: توان / صبر / پیچوشکن
پیشانی: جزء فوقانی صورت / شوخی و گستاخی
پیران: پیران ویسه / پیرها
پروانه: اجازه / پروانه (حشرهی معروف) / گوشهای از دستگاه راست پنجگاه
بهار: فصل بهار / شکوفه / یکی از دستگاهها و ادوار ملایم موسیقی
بهر: برای – حصه و نصیب و بهره
بهشت: بگذاشت / جنت و مینو
بها: روشنی / قیمت هر چیز
بغداد: نام شهر / نام خط دوم از جام جم
باز: حیوان / دوباره / گشاده
بار: غم / سپیدی که بر روی زبان ایجاد شود. / سنگینی / سازی که مطربان زنند و یا نام سازی / اجازه پذیرایی عمومی
اقبال: روی آوردن / بخت
انتخاب: از ریشه کندن مو / برگزیدن
باده: یکی از مقامات موسیقی / شراب
اصفهان: نام شهر / یکی از چهار مقامهی اصلی موسیقی
افسانه: حکایت و داستان / ترانه / متن نادرست
افسرده: منجمد و یخ بسته / ملول و پژمرده
احتمال: تحمل / ظن و گمان
تماشا: حرکت کردن - دیدن
آهنگ: قصد / آواز
یاقوت: سنگ قیمتی / استعاره از شراب
قصارت: گازری / کوتاهی
مجموعه: جمعشده و گرد آمده / سینیِ مدور / سفینه و جنگ
فرصت: نام شعری شاعر / وقت و فرصت
باقی: بقیه / جاودان
%(#0066ff)[تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیه]
با تشکر از آقای دکتر صادقی وآقای دکتر حسین خانیبا سلام و خسته نباشید . اگر منادا غیر انسان باشد ولی مقصود از منادا یک انسان باشد ایا استعاره دیگر مصرحه به حساب میاد؟
-
ftm.dh در ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد گفته است:
Mo B میشه ی مثال بیاری برای حرفت!
ای افتاب خوبان میجوشد اندرونم و...........
در این مورد منادا به نظر غیر انسان است اما به معشوق اشاره میکند پس به نظرم باید مصرحه به حساب بیاید
ولی همینطور که میدانیم منادای غیر انسان مکنیه است
بحث من سر مصرحه بودن ان میباشد و سوالم مربوط به این موقع میباشد و اینکه حالت دیگری هم دارد یا خیر؟ -
Mo B ببینید به نظر من همین که افتابو مخاطب قرار دادید میشه تشخیض
و اینکه هر تشخیصی هم استعاره مکنیه هست
ولی اینکه دقت داشته باشید که هر استعاره مکنیه ای هم تشخیص نیست
بعدشم اینجا برای چی باید بحثتون سر استعاره مصرحه باشه !
استعاره مصرحه یعنی اینکه شما اول باید دقت به شبکه معنایی در کل بیت داشته باشید و سپس جایگزینی عاقلانه برای کلمه ی مورد نظرتون پیدا کنید -
ftm.dh در ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد گفته است:
Mo B ببینید به نظر من همین که افتابو مخاطب قرار دادید میشه تشخیض
و اینکه هر تشخیصی هم استعاره مکنیه هست
ولی اینکه دقت داشته باشید که هر استعاره مکنیه ای هم تشخیص نیست
بعدشم اینجا برای چی باید بحثتون سر استعاره مصرحه باشه !
استعاره مصرحه یعنی اینکه شما اول باید دقت به شبکه معنایی در کل بیت داشته باشید و سپس جایگزینی عاقلانه برای کلمه ی مورد نظرتون پیدا کنیدمن اینو از تو یه تست استخراج کردم و استعاره داشته این منادا پس اصلن نمیگم استعاره هست یا نه چون صد در صد استعاره هست من میگم که مصرحه یا مکنیه ؟
-
ftm.dh در ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد گفته است:
Mo B نظر من مکنیه هست
یه مثال بزنم
ای سرو بلند من ، عشق من
خوب اینجا داره قد بلندی یار و سرو رو به هم شباهت میده
حالا این یکی . ای سرو همیشه سر سبز (هیچ اشاره ای به یا ر و معشوق نشده)
خوب دومی رو میگیم مکنیه پس اولی مصرحه میشه درسته؟ -
مثال اول
مثال اول داره بلند بودن که ویژگی انسانرو به سرو شباهت میده که غیر انسانه و اینکه سرو مگه میشه عشق باشه
پس تشخیصه پس استعاره مکنیست
مثال دومت هم به نظرم همین که داری سرو رو مخاطبت قرار میدی تشخیصه پس استعاره مکنیست -
ftm.dh در ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد گفته است:
مثال اول
مثال اول داره بلند بودن که ویژگی انسانرو به سرو شباهت میده که غیر انسانه و اینکه سرو مگه میشه عشق باشه
پس تشخیصه پس استعاره مکنیست
مثال دومت هم به نظرم همین که داری سرو رو مخاطبت قرار میدی تشخیصه پس استعاره مکنیستخسته نباشید درخت سرو نماد بلندی و ازادگی هست بعد ما ادما بلندیم که ویژگی خودمونو به اون نسبت بدیم عجب
تحلیلتون کمر شکن بود مگه نویسنده دیوانه است که با درخت عشق و عاشقی کنه بعد اونو به یه انسان تشبیه کنه
-
Arshia Yazdian اینجا نوشته:
حقه:نیرنگ-دُرج
دُرج یعنی چی؟ -
Z.H.Z در ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد گفته است:
Arshia Yazdian اینجا نوشته:
حقه:نیرنگ-دُرج
دُرج یعنی چی؟صندوقچه ای که چیز های گرانبها توش میزارن فک کنم
-
Mo B در ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد گفته است:
Z.H.Z در ایهام ، مجاز و استعاره های پرکاربرد گفته است:
Arshia Yazdian اینجا نوشته:
حقه:نیرنگ-دُرج
دُرج یعنی چی؟صندوقچه ای که چیز های گرانبها توش میزارن فک کنم
اخه حقه به معنای کیسه و صندوقچه هم هست به گنج حکمت اون قسمت که اسرار توحید رو گفته نوشته بود موشی را درون حقه نتوانستی نگاه داشت سر خدا چگونه توانی .یه همچین چیزی بود
-
Mo B همه تشخیصا استعاره هستن
حالا کدوم استعاره ها تشخیصه؟