-
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio یه سوال شما مال خود شهر همدان هستید یا نه ؟؟؟
بله هستم
بعد ارامگاه بوعلی سینا وسط یکی از میدان های شهرتونه درسته ؟؟؟؟
دقیقا یه میدونه بله،باباطاهرم یه میدونه!
اگه گذرتون خرد لطف کنید از طرف من برید سر مزارشون فاتحه بخونید البته اگه زحمتی نیست
من تاحالا همدان نیمدم خیلی دوس دارم بیام اونم فقط به خاطر بوعلی سینا خیلی دوسشون دارمشیخ بوعلی عزیز که عشقه،قعرمان زندگی منه،بهترینه!ولی اگه از کنارش رد شدم حتما!چون خب تو نمیریم معمولا
وای من خیلی دوس داشتم تو زمانش به دنیا اومده بودم حیف اصلا به عشق اون اومدم تجربی
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio یه سوال شما مال خود شهر همدان هستید یا نه ؟؟؟
بله هستم
بعد ارامگاه بوعلی سینا وسط یکی از میدان های شهرتونه درسته ؟؟؟؟
دقیقا یه میدونه بله،باباطاهرم یه میدونه!
اگه گذرتون خرد لطف کنید از طرف من برید سر مزارشون فاتحه بخونید البته اگه زحمتی نیست
من تاحالا همدان نیمدم خیلی دوس دارم بیام اونم فقط به خاطر بوعلی سینا خیلی دوسشون دارمشیخ بوعلی عزیز که عشقه،قعرمان زندگی منه،بهترینه!ولی اگه از کنارش رد شدم حتما!چون خب تو نمیریم معمولا
وای من خیلی دوس داشتم تو زمانش به دنیا اومده بودم حیف اصلا به عشق اون اومدم تجربی
خب بجز بخش پزشکیش من خیلی باعقایدش و کلا شخصیتش حال میکنم!یه دید خاصی داره مسائل!علم تجربیش هم بکنار علم فلسفیش غوغاس!
-
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
نه شوخی
-
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
صبح بخیر ایران سلام هم وطن
-
ZDM ما جزوه میده
جواب تمرین ها رو هم میفرسته
میگه هرکدوم اشکال دارین بگین توضیح بدم واستون
دبیر امسالمون رو دوسش دارم
خیلی باحاله
ولی دبیر پارسال افتضاح بودZon Zon در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
ZDM ما جزوه میده
جواب تمرین ها رو هم میفرسته
میگه هرکدوم اشکال دارین بگین توضیح بدم واستون
دبیر امسالمون رو دوسش دارم
خیلی باحاله
ولی دبیر پارسال افتضاح بودنه بابا ایشون یه روز درمیون تو هفته حدود ۲۰-۳۰ تا فیلم میزاره
میگه تا عصر ببینین جزوه ای که نوشتینم عکس بفرستین ببینم -
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
نه شوخی
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
نه شوخی
نگفته بودی خب
-
-
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
نه شوخی
نگفته بودی خب
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
نه شوخی
نگفته بودی خب
خواجه حافظ شیرازیم میدونه
-
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
بچه ها خداییش دیگه شباتون بخیر سه بار تاحالا گفتم شب بخیر و هی نرفتما خدانگهدار
باش باش
شبت رنگی رنگی -
-
H_R کارم داشتی؟
-
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
نه شوخی
نگفته بودی خب
خواجه حافظ شیرازیم میدونه
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
Bio در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
@mitra-ism-rahmani در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
H_R در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
میگم کی همدانه
Bio
عه
جدی؟
نه شوخی
نگفته بودی خب
خواجه حافظ شیرازیم میدونه
خب مثل اینکه فقط من نمیدونستم
-
Zon Zon در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
ZDM ما جزوه میده
جواب تمرین ها رو هم میفرسته
میگه هرکدوم اشکال دارین بگین توضیح بدم واستون
دبیر امسالمون رو دوسش دارم
خیلی باحاله
ولی دبیر پارسال افتضاح بودنه بابا ایشون یه روز درمیون تو هفته حدود ۲۰-۳۰ تا فیلم میزاره
میگه تا عصر ببینین جزوه ای که نوشتینم عکس بفرستین ببینم -
Zon Zon در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
بچه ها
تجربی امدنتون بهر چ بود؟
پزشکی؟!اینم جواب میدم و میرم واقعا به عشق اینکه رنج و درد را از یکی بگیرم و به عشق علم زیست که هرچی بیشتر میخونمش میفهمم چقدر خدا بزرگ و من کوچیکم چقدر اون توانا و من ناتوان و البته به عشق بوعلی سینا
-
H_R کارم داشتی؟
@infinitie-a نه هیچی
-
اعتقادی دارم گفتم شاید دوست داشته باشید
وقتی یکی رو دوست دارید... هرگز بی توجهیی نکنید
نفرت نوعی عشقه ...
بجنگید دعوا کنید
بی محلی نکنید ...نکنید ... نکنید ... نکنید ...
اقایون رو همانطور که پدراتون رو میبینید ... هرگز به دوست دارم احتیاجی ندارند
ما تشنه احترام و توجهیم ...
پس هیچ وقت فکر نکنید راه خوبیه ...
نمیخام باعث ناراحیتون بشم ولی لطفی هست که امیدوارم در حق مون بشه
امیدوارم ...
11:32
شب همتون درگیر ارامش ... -
اعتقادی دارم گفتم شاید دوست داشته باشید
وقتی یکی رو دوست دارید... هرگز بی توجهیی نکنید
نفرت نوعی عشقه ...
بجنگید دعوا کنید
بی محلی نکنید ...نکنید ... نکنید ... نکنید ...
اقایون رو همانطور که پدراتون رو میبینید ... هرگز به دوست دارم احتیاجی ندارند
ما تشنه احترام و توجهیم ...
پس هیچ وقت فکر نکنید راه خوبیه ...
نمیخام باعث ناراحیتون بشم ولی لطفی هست که امیدوارم در حق مون بشه
امیدوارم ...
11:32
شب همتون درگیر ارامش ...reza farajzade1974 در بچه های کنکور تجربی۱۴۰۰ گفته است:
اعتقادی دارم گفتم شاید دوست داشته باشید
وقتی یکی رو دوست دارید... هرگز بی توجهیی نکنید
نفرت نوعی عشقه ...
بجنگید دعوا کنید
بی محلی نکنید ...نکنید ... نکنید ... نکنید ...
اقایون رو همانطور که پدراتون رو میبینید ... هرگز به دوست دارم احتیاجی ندارند
ما تشنه احترام و توجهیم ...
پس هیچ وقت فکر نکنید راه خوبیه ...
نمیخام باعث ناراحیتون بشم ولی لطفی هست که امیدوارم در حق مون بشه
امیدوارم ...
11:32
شب همتون درگیر ارامش ...فک کنم جاش اینجا نیست این حرفا
سلام بچه ها
امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین
خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم
خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و..
و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده
در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست
اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم
هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین
مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه
منتظرتون هستم آلایی ها
موفق باشین🥹️
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-پیراپزشکی
سلام به همه رفقای کنکوری
اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچههایی که میخوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامههاشونو پارتبندی شده بزارن ️
و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم
... اگه برنامهریزی برای روز آخر داری، بیا پارتهات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم )
... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی
... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :))
فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@تجربیا
بِسْم رَبّ النور ️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه.....
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️
[image: 1686940882701-img_-_.jpg]
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد
مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد
نفس هایم سخت به جانم می نشینند
اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند
دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم
بماند
در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود...
شاید شد....چه میدانی؟!
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده
گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته
پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود
اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم
پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟
میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده
تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد
نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟
قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند
هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم
انگار نمیشود قدم از قدم برداشت
میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند
میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته...
شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود
مبادا چنین روزی برسد...
مبادا....
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را
گرم پاسخ گوید.
نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر ,
قدمی راه محبت پوید.
خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست.
همه گلچینِ گلِ امروزند...
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست.
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد,
نقشهای شیطانیست.
در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد
حیلهای پنهانیست.
خنده ها می شکفد بر لبها,
تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی.
همه بر درد کسان می نگرند,
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی.
زير لب زمزمه شادی مردم برخاست,
هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست .
پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق,
هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست.
به که بايد دل بست؟
به که شايد دل بست؟
از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟
ریشه ی عشق فسرد...
واژه ی دوست گریخت...
سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟
دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت
در همه شهر مجوی.
گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند
بنگرش , لیک مبوی !
لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت
به همه عمر مخواه !
سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ
به لبت نیز مگوی !
چاه هم با من و تو بيگانه است
نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند,
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند
گر شبي از سر غم آه کني.
درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن !
درد خود را به دل چاه مگو!
استخوان تو اگر آب کند آتش غم,
آب شو...آه مگو !
ديده بر دوز بدين بام بلند
مهر و مه را بنگر !
سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است
سکه نيرنگ است
سکه ای بهر فريب من و تست
سکه صد رنگ است .
ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک ,
با چنين سکه زرد ,
و همين سکه سيمينِ سپيد ,
ميفريبد ما را .
آسمان با من و ما بيگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه
خويش , در راه نفاق...
دوست , در کار فريب...
آشنا , بيگانه ...
شاخه ی عشق شکست...
آهوی مهر گریخت...
تار پیوند گسست...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟...
-مهدی سهیلی
اِی که با من، آشنایی داشتی
ای که در من، آفتابی کاشتی
ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش
عشق را، چون نردبام انگاشتی
ای که چون نوری به تصویرت رسید
پرده ها از پرده ات برداشتی
پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ
بوده ها را با دروغ انباشتی
اینک از جورِ تو و جولانِ درد
می گریزم از هوای آشتی
کاش حیوان، در دلت جایی نداشت
کاش از انسان سایه ای می داشتی
-فریدون فرخزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است
گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري
داني که رسيدن هنر گام زمان است
تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي
بنگر که زخون تو به هر گام نشان است
آبي که برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود که پيوسته روان است
باشد که يکي هم به نشاني بنشيند
بس تير که در چله اين کهنه کمان است
از روي تو دل کندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دريغا که در اين بازي خونين
بازيچه ايام دل آدميان است
دل برگذر قافله لاله و گل داشت
اين دشت که پامال سواران خزان است
روزي که بجنبد نفس باد بهاري
بيني که گل و سبزه کران تا به کران است
اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست درين سينه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
يارب چه قدر فاصله دست و زبان است
خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري
اين صبر که من مي کنم افشردن جان است
از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود
گنجي ست که اندر قدم راهروان است
-هوشنگ ابتهاج (سایه)
الا ای حضرت عشقم!
حواست هست؟
حواست بوده است آیا؟
که این عبد گنه کارت
که خود ، هیراد مینامد،
چه غم ها سینهاش دارد...
حواست بوده است آیا؟
که این مخلوق مهجورت
از آن عهد طفولیت
و تا امروزِ امروزش
ذلیل و خاضع و خاشع
گدایی میکند لطفت...
حواست بوده است آیا
نشسته کنج دیواری تک و تنها؛
که گشته زندگیاش پوچ و بی معنا!
دریغ از ذره ای تغییر
میان امروز و دیروز و فردا...
حواست هست، میدانم...
حواست بوده است حتما!
ولیکن یک نفر اینجا،
خلاف دیدهای بینا،
ندارد دیدهای بینا
-رضا محمدزاده
یک سالِ پیش، ستارهای مُرد.
هیچ کس نفهمید؛
همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود.
همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد.
اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند.
در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد....
خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر میشد... پر قدرت میسوخت.
برای زنده بودن، باید میسوخت...
من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم...
اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستارهام را میسوزاند.
ستاره مُرد!
این آخرین خاطرهایست که از او در ذهن دارم...
نتوانستم تقدیرش را عوض کنم...
سیاهچاله شد... اکنون حتی نمیتوانم شعلهی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم.
سیاهچاله ها نور را میگیرند...
چه کسی گمان میکرد آن همه نور ، اکنون این همه تاریک باشد؟
آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش...
نمیدانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه میبینند که میخندند...
آری؛
ستاره مُرد..
همه خندیدند.
امشب، به یاد آن ستاره،
خواهم گریست.