برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:)
-
نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۶:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99 -
نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۷:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیلی قشنگن حرفات و کُلی دلسوزی واقعی توشه.!!
مرسی واقعا
دعوت میکنم از تمام @دانش-آموزان-آلاء چون لازم میدونم که بخونن این مطلبو :)) -
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۷:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-es78 خیلی خوب بود بااینکه من امسال کنکور دارم ولی کلی از تجربه هات میتونم استفاده کنم و خیلی چیزا یاد گرفتم
ممنون
همچنین -
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99 -
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۷:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهگاهی وقتا نیازه اتفاقای بدی برات بیافته
تا بهت انگیزه بده تغییر و رشد کنی! -
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۷:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-es78 #دمت-گرم
-
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-es78 در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99دم شما گرم
حالا میشه چن تا از اون تجربه های سال کنکور رو برامون شرح بدین که درسی باشه برای کنکوریان اینده -
نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۸:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خوشبحال اونایی ک میتونن بمونن باز
من که سره ی حماقت مجبورم برم سربازیو تو همون سربازی بخونمو کنکور بدم
موفق باشید -
خوشبحال اونایی ک میتونن بمونن باز
من که سره ی حماقت مجبورم برم سربازیو تو همون سربازی بخونمو کنکور بدم
موفق باشیدنوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهShadow Runner
عزییزدلم
راستش شرایطت واسه من غیر قابل تصوره ، چون سربازی واسه من برابر با مرگه!...
اول بیا بغلت کنم اصا
میدونی محیطی که قراره درش قرار بگیری ، 200 تا آدم دیگه از 200 جای این کشور با 200 جور فرهنگ و 200 جور عقیده مختلف درش جمع میشن ، میخوام بگم از رویات محافظت کن! ، نشه بری اون جا چن ماه دیگه چشاتو گرد کنی بگی پزشکی ، به جا نمیارم!...
چن ماه دیگه سیگار بگیری دستت و با توجیه "همه میکشن " یا " آرومم میکنه " گند بزنی به زندگیت...
( حس این مامانا بهم دست داد که بچشونو نصیحت میکنن)
رفیق اگه کمکی از من بر میومد حتما بهم بگو
حرف آخر اینکه از شرایط سختت واسه خودت سکوی پرتاب بساز ، هر چه قدر بیشتر بهت فشار بیاد ، تو بیشتر درس بخون:umbrella: -
نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من اصن نمیدونم کجای کارو اشتباه کردم ک بگم اوکی باشه میمونم دیگه تکرارش نمیکنم...
پارسال همین موقع گفتم بخونم حتما میشه ...
خوندم..
درصدای کنکورم از تمام ازمونایی که قبلش دادم کمتر شد...
بدتر از این نمیشد.. -
نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۳۶ آخرین ویرایش توسط Zaraa انجام شده
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
@nafas-m
amirh_hmyf
uu
تا جایی که شناختم تگ کردم
@و بقیه کنکوریای گل -
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-es78
سلام خوش اومدین
کی گفته کار کردن یه خانم سخته؟
البته منظورم اینه
نه تو هر محیطی -
من اصن نمیدونم کجای کارو اشتباه کردم ک بگم اوکی باشه میمونم دیگه تکرارش نمیکنم...
پارسال همین موقع گفتم بخونم حتما میشه ...
خوندم..
درصدای کنکورم از تمام ازمونایی که قبلش دادم کمتر شد...
بدتر از این نمیشد..نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهzahra alaei
حتما که یه جای کارو اشتباه کردید اگه نتیجتون به میزان تلاشتون نمیخوره...
به نظرم کمک گرفتن از یه مشاور یا بررسی دقیق سوالای کنکور ( واسه ی پیدا کردن نقاط ضعفتون در مطالعه ) میتونه خیلی مفید باشه -
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-es78 عالی بود
-
نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
romisa
سلام
حتما که توانایی آدم ها در مقابل تنش های محیطی متفاوته ، ولی به شخصه خیلی دیدم که خانم های شاغل شاکی بودن از انواع آزار هایی که بهشون رسیده ، از انواع متلک ها و آزار های کلامی تا کارشکنی ها و عدم توج به شرایط کاریشون...
قصد زیر سوال بردن توانایی بانوان رو در محیط کاری نداشتم ، صرفا انزار بود برای کسایی که میخوان وارد محیط کار بشن -
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@dr-es78
عالی:)) -
نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۴:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@dr-es78
از دیروز که نتیجه ها اومده این اولین حرف امید بخشی هست که شنیدم و بعدش آروم شدم(:
واقعا ممنون به خاطر نوشتن این متن
شاید من در آینده بشم میکس دسته ی اول و آخر:|ولی چه فایده که هیچ امیدی به آینده نیس:/ ......
-
خیلی مرسی
-
@dr-es78
از دیروز که نتیجه ها اومده این اولین حرف امید بخشی هست که شنیدم و بعدش آروم شدم(:
واقعا ممنون به خاطر نوشتن این متن
شاید من در آینده بشم میکس دسته ی اول و آخر:|ولی چه فایده که هیچ امیدی به آینده نیس:/ ......
نوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۴:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهدریا دریایی
یه روان شناس بزرگی میگفت آدم معمولی های این دنیا بیشترین نفعو از این دنیا میبرن ، به حداقل ها همیشه راضی اند و حرص به دست آوردن چیزی تو وجودشون نیست ، میکس دسته اول و آخر میشه آدم معمولی:)
این چند سال زندگی توی این دنیا بهم یاد داده ِآینده چیز ترسناکی نیست ، میتونه دردناک باشه ولی ترسناک نیست!...
آینده چیزی جز انعکاس رفتارهای حال حاضرمون نیست ( آینده اجتماعی و اقتصادی رو عرض میکنم ) ، به نظرم به اسم امید نداشتن دارین دلیل میارین واسه تلاشی که باید بکنین ولی نشستین!...
امید در مسیر انجام کار به وجود میاد ، مثل انگیزه و و و
اگه لازمه تصمیمی بگیرید زودتر اقدام کنید ، هفته بعد شرایط همینه ، فقط یه هفته رو از دست دادید!... -
@dr-es78 در برای رفقایی که رتبشون خوب نشده:) گفته است:
سلام رفقای کوچیک تر من
جایگاهی رو که شما امروز درش ایستادید ، من سه مرتبه تجربش کردم!
اتمسفری که تو مغزت مدام این جمله تکرا میشه که چرا اینجوری شد ، چرا نشد که منم مثل فلان رفیق یا دختر یا پسر فلان فامیل رتبه خوبی بیارم
اگه فک کردی میخوام با همون جمله ی کلیشه ایه "کنکور یه مرحله از زندگیه " دلداریت بدم و تو هم بعد خوندن این متن با خودت بگی خب حالا عیبی داره و یه راه خیالی بیاری تو مخت و بعدم کم کم اشتباهاتو فراموش کنی و بیوفتی تو یه سیکل معیوب " حالا سال آینده انشاا..." سخت در اشتباهی
بزار نوار زندگیتو بزارم رو دور تند!
چند روز که بگذره ، چند تا راه مقابل خودت میبینی:
ممکنه با همون رتبه ای که آوردی انتخاب رشته کنی و بری دانشگاه ، حالا هر رشته و هر شهری
اگه دختر باشی شاید فکر ازدواج بیوفته تو مخت و بی خیال درس بشی و منتظر اون مرد رویاهات بشینی تو خونه
اگه پسر باشی غول سربازی رو رو سرت احساس میکنی و با این جمله که "برو سربازی راحت شی" ممکنه این مسیرو انتخاب کنی
یه عده ی قابل توجهی هم میمونن واسه کنکور سال بعد که به قول خودشون حقشونو از کنکور بگیرن!...
اگر راه اولو انتخاب کردی ، برات آرزوی موفقیت میکنم
من توی این راه هیچ تجربه ی ندارم ، ولی میخوام بهت بگم حواست به طبقه اجتماعیت باشه! میگی ینی چی؟ میگی تو این حال بد اعلام نتایج تو از طبقه اجتماعی حرف میزنی؟ میگم اره ، چون اینو تجرش کردم ، رفیق ، یادت باشه آدما بر اساس جایگاهی که درش هستی ، شغلی که داری ، تحصیلاتی که داری ، پول تو جیبت و شخصیت اجتماعیت بهت ری اکشن میدن ، نه اون چیزی که تو ذهنت از خودت ساختی!...
بزار یه مثال بزنم ، سال دومی که پشت کنکور موندم ، تصمیم گرفتم برم نونوایی یه تایمی کار کنم ( یکی از بهترین و درست ترین تصمیمای زندگیم بود ) ، خیلیی چیزا یاد گرفت ، خیلیییی...
میخوام دو تا از تجربه هامو که به بحثمون مربوطه باهاتون در میون بزارم :
یه روز یکی از معلمای دبیرستانم اومد نونوایی ، سلام علیک کردیم و با هم یکم گپ زدیم ، بین صحبتمون یهویی رو به صاحب نونوایی کرد و گفت "دیگه دانش آموزایی که زیر دست من بودن بهتر از این نمیشن ، تهش دیگه نونوایی!..." یه پوزخند ملیحی هم تحویل داد ( صدای له شدن استخونای شخصیتمو تو گوشم حس کردم ، ولی چیزی نمی تونستم بگم ، چون لباس نونوایی تنم بود و داشتم نون از تنور میدادم دستش ، اونم نظرشو در مورد علیی که تو نونوایی "حمالی" میکرد گفت!...
یه روز تقریبا اولای پخت بود ، داشتم کف نونوایی رو جارو میزدم که شاتر زنگ زد و گفت یکی از مدیرای ادارات میاد نون ببره ، حواست باشه ، چند دقیقه بعد یه ماشین جلو نونوایی ایستاد ، متوجه شدم خودشه ( میشناختم اون مدیرو ) منتظر موندم پیاده شه و بیاد نون بگیره طبق معمول ، دیدم ماشینو خاموش کرد و سرگرم بازی با گوشیش شد! ، با خودم گفتم نکنه اون نیست ، رفتم سمت ماشینش ، شیشرو داد پایین گفت 30 تا ! ، برگشتم و نونارو شماره کردم براش بردم ، تا کمر خم شدم گذاشتم تو ماشینش ، همون طور که سرگرم گوشیش بود ، گفت با خودش حساب میکنم و گازشو گرفت رفت ، حس کردم همون طور که میرفت ، یه تیکه از شخصیتمو هم با خودش کشون کشون برد !...
اینارو گفتم که بازم تکرار کنم حواست به جایگاه اجتماعیت باشه!...
اگه راه ازدواجو انتخاب میکنی ، بازم من هیچ تجربه ای ندارم ، ولی بازم چنتا توصیه دارم برات رفیق:)
اینکه جایگاهی که درش هستی ، نوع و کیفیت خواستگاراتو تعیین میکنه ، یسریش دست خودت نیست ، مثل خونواده ای که درش به دنیا اومدی ( وضعیت فرهنگی و مالیشون ) ، جغرافیایی که درش به دنیا میای ، ریخت شناسیت و و و ، یه سری چیزا هم دست خودته ، اکشن و ری اکشن هایی که به محیط اطرافت میدی ( مثلا میتونی مقابل پسری که بهت شماره میده اخم کنی یا بعد چن بار دیدن و منت کشیدنش ، نرم شی و بشه کیس ازدواج باهات! ) ، اینکه مدام آدم های زندگیتو وسیله رسیدن به خواسته هات قرار بدی یا نه ( بدین معنی که مثلا گوشی میخوای ، اگه خونه بابا باشی ، "باابااااا گوشی بخر" و اگه خونه شوهر باشی "شووشووویییی گوشی میخری برااام"( لباتم غنچه میکنی!:) ) میخوام در این مورد بهت بگم سعی کن در شرایط الان استقلالتو حفظ کنی ، کار کردن واسه یه خانم تو محیط حال حاضر ایران یه چیز عجیبه ، ینی واااقعاااا سخته و سخته و سخت ، اگه خواستی کار کنی ، مدام حواست به مرزبندی های رفتاریت با محیط اطراف باشه!...
همه ی اینارو گفتم که بهت بگم توی داستان ازدواج ، چشاتو باز کن ، برای فرار از شرایط نه چندان بدت شاید ، نیوفتی تو یه چاهی که...:)
خب بپردازیم به داستان سربازی ، خلاصه در موردش حرف میزنم و رد میشم ، به نظرم خدمت کردن اجباری واسه یه حکومتی که هیچ کاری واست انجام نداده و نمیده چیزی نیست جز حماقت!... ( نظر شخصیمه... )
این همه حرف زدم تا برسم به گروه چهارم ، کسایی که میخوان زمان بخرن واسه خودشون و مجدد کنکور بدن ، ببین دوست من ، اگه چز دسته چهارمی ، باس بهت بگم پاشو خودتو جم کن خرس گنده
، اینکه بشینی گریه کنی چیزی حل میشه ، اینکه از صب تا شب یه مشت چرا بچینی تو ذهنت دردی ازت دوا میکنه؟ جز اینه که داری به یه شکل دیگه تایمتو تلف میکنی؟!!
اگه میخوای دوباره بخونی پاشو یه قلم و کاغذ بردار ، هر کار اشتباهی که کردی لیست کن ، از اشتباهای زندگی شخصیت گرفته تا شیوه ی نادرست خوندن یه درس...
مفصل که نوشتی ، جلوش راه حل بنویس ، مزخرف نه ، راه حل درست و حسابی! ، درست همین موقعاس که یه سری فکر با این مضمونا میاد تو ذهنت که اگه نشه چی ، عمرا که من بتونم ، حالا یه ماه دیگه شروع کنم یکم استراحت کنم از این حال و هوا در بیام و و و ، راه حلی که من بهت پیشنهاد میدم اینکه که دستتو ببری پس ، بیاری پیش ، بکوبی بر دهاان این افکار و با این جمله ی " اگه بخونم حتما میشه! " افکارتو جمع و جور کنی!...
بعدش کم کم و نرم نرم ، مثلا واسه یه درس برنامه بریز و شروع کن ، بعدش که راه افتادی کم کم درسای دیگرم بیار وسط...
ببین بیا همین اول تکلیفتو با خودت روشن کن ، مسیر زندگیت از " درست درس خوندن" میگذره یا نه ، حالا که جوابت با اجازه بزرگترا بله هستمیخوام یه چیز خفن یادت بدم
:
تکنیک به من چه!: این تکنیک فوق العاده بیان میدارد کسی که میخواهد درس بخواند ، در مورد هر مطلب غیر درسی پوکر شده و با جمله ی " به من چه " از آن میگذرد !
در مقابل اینکه دختر شوهر عمه مامانت رتبش خوب شده چی کار میکنی؟؟ پوکر شده و به من چه ای نثار خودت میکنی!
در مقابل آشفته شدن شرایط ( بحث پدر و مادر ، دعوای عمو و عمه و و و ) چه میکنی؟؟ مجددا پوکر شده و میروی سر درست!
در مقابل افزایش قیمت دلار چی؟؟ اینجا دیگه پوکر نمیشی ، چنتا دشنام به باعث و بانیش میدی بعد میری سر درست!
خب همینا دیگه ، فقط دوست من حواست به تایم باشه ، خیلی زود میگذره...
امیدوارم واستون مفید باشه حرفایی که زدم و حسااابی موفق باشید
31 شهریور99دم شما گرم
حالا میشه چن تا از اون تجربه های سال کنکور رو برامون شرح بدین که درسی باشه برای کنکوریان ایندهنوشتهشده در ۳۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۶:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Dr-Rashidi والا دکتر ،ما باید این درخواستو ازشما داشته باشیم.
اولین کنکورم۱۴۰۰ هستش.