رخ داد برکت 1 : خنداندن مادر یا پدر
-
انجــاܢܢ شــــــــــــــבhttp://www.copypastekon.ir/files/smiles/leaf/victory-sign-leaf-emoticon.gif http://www.copypastekon.ir/files/smiles/leaf/laugh-leaf-emoticon.gif
-
خدااااا......من پیششون نیسم باید چیکارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
@بی-نام در رخ داد برکت 1 : خنداندن مادر یا پدر گفته است:
خدااااا......من پیششون نیسم باید چیکارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گراهامبل بیچاره اینقد سختی کشید تلفن رو اختراع کنه که ما از دستااورد هاش استفاده کنیم ....خب شمام از تلفن استفاده کن دیگه...
تلفنی مامان باباتو بخندون -
انجام شد
-
انجام شد
-
انجام شد:)
ــــــــــــــــــــ
یه عکس از حدود7-8سال پیشم نشون مامان بابام دادم:))))قیافه نکبتمووطرز لباس پوشیدنمو دیدن،
خودبه خود پکیدن از خنده:|این پست پاک شده! -
این پست پاک شده!
-
انجام شد :)))
-
سلام
من این تاپیک دو روز پیش دیدم . واقعا عالیه . ممنونم از اقا سهراب
امروز من صبح یهو یاد این تاپیک افتادم که پدر و مادرم رو هر طور شده بخوندوتنم .
یعنی یه کار کردم کارستون
یکی از بچه ها اینجا گفتن مامانا با شستن ظرفا و خونه رو تمز کردن خیلی خوشحال میشن منم پاشدم همه ی ظرفا رو برای اولین بار در عمرم شستم و خونه و جمع کردم
اقا ما دیدم همچی خوب پیش رفته جوگیر شدیم نهارم بپذیم .
یه چیزی هایی بلد بودم برداشتم برنج پختم دم کن نگو یادم رفته بزارم . برنج شفته شد بااجازتون
جالبتر اینجاس سیب زمینی ها رو بدون زردچوبه سرخ کردم همش سوخته بود
مامان و بابام اومدن خونه اصلا شگفت زده و خوشحال دنبال من تو خونه میگردن منم مشغول سرخ کردن سیب زمینی ها بودم (اخه میچسبیدن به ماهی تابه منم وامیسادم هی از ماهیتابه جداشون میکردم ) یعنی مامان و بابا منو با پیش بند و کفگیر به دست دیدن غش کردن از خنده
امروز از جلوشونم رد میشم میخندن -
انجام شد
هر چی جک داشتم تو چنته گفتم، خاطره مرور کردم مگه می خندیدبعد گفتند سهراب حالت خوبه ؟
گفتم اومدم دلقک بازی در بیارم بخندید نمی خندید که یهو زدند زیر خندهsohrab در رخ داد برکت 1 : خنداندن مادر یا پدر گفته است:
انجام شد
هر چی جک داشتم تو چنته گفتم، خاطره مرور کردم مگه می خندیدبعد گفتند سهراب حالت خوبه ؟
گفتم اومدم دلقک بازی در بیارم بخندید نمی خندید که یهو زدند زیر خندهببخشینا من الان از گفته هاتون خندم گرف .....
چه برسه به خانوادتون که صوتی تصویری بود براشون
شرمنده اما بامزه بودش -
سلام
من این تاپیک دو روز پیش دیدم . واقعا عالیه . ممنونم از اقا سهراب
امروز من صبح یهو یاد این تاپیک افتادم که پدر و مادرم رو هر طور شده بخوندوتنم .
یعنی یه کار کردم کارستون
یکی از بچه ها اینجا گفتن مامانا با شستن ظرفا و خونه رو تمز کردن خیلی خوشحال میشن منم پاشدم همه ی ظرفا رو برای اولین بار در عمرم شستم و خونه و جمع کردم
اقا ما دیدم همچی خوب پیش رفته جوگیر شدیم نهارم بپذیم .
یه چیزی هایی بلد بودم برداشتم برنج پختم دم کن نگو یادم رفته بزارم . برنج شفته شد بااجازتون
جالبتر اینجاس سیب زمینی ها رو بدون زردچوبه سرخ کردم همش سوخته بود
مامان و بابام اومدن خونه اصلا شگفت زده و خوشحال دنبال من تو خونه میگردن منم مشغول سرخ کردن سیب زمینی ها بودم (اخه میچسبیدن به ماهی تابه منم وامیسادم هی از ماهیتابه جداشون میکردم ) یعنی مامان و بابا منو با پیش بند و کفگیر به دست دیدن غش کردن از خنده
امروز از جلوشونم رد میشم میخندن -
سلام
من این تاپیک دو روز پیش دیدم . واقعا عالیه . ممنونم از اقا سهراب
امروز من صبح یهو یاد این تاپیک افتادم که پدر و مادرم رو هر طور شده بخوندوتنم .
یعنی یه کار کردم کارستون
یکی از بچه ها اینجا گفتن مامانا با شستن ظرفا و خونه رو تمز کردن خیلی خوشحال میشن منم پاشدم همه ی ظرفا رو برای اولین بار در عمرم شستم و خونه و جمع کردم
اقا ما دیدم همچی خوب پیش رفته جوگیر شدیم نهارم بپذیم .
یه چیزی هایی بلد بودم برداشتم برنج پختم دم کن نگو یادم رفته بزارم . برنج شفته شد بااجازتون
جالبتر اینجاس سیب زمینی ها رو بدون زردچوبه سرخ کردم همش سوخته بود
مامان و بابام اومدن خونه اصلا شگفت زده و خوشحال دنبال من تو خونه میگردن منم مشغول سرخ کردن سیب زمینی ها بودم (اخه میچسبیدن به ماهی تابه منم وامیسادم هی از ماهیتابه جداشون میکردم ) یعنی مامان و بابا منو با پیش بند و کفگیر به دست دیدن غش کردن از خنده
امروز از جلوشونم رد میشم میخندن -
مارال در رخ داد برکت 1 : خنداندن مادر یا پدر گفته است:
@پروفسور
من گفتم پروفسور :|
منم بسی تعجب کردم چون شما گفتین تو عمرتون یه لیوانم نشستین
اهان یادم نبود
ممنونم
اره من برای اولین بار تو عمرم ظرف شستم .
البته ظرف شستنم اونقد خوشحالشون نکرد که غذا پختن و با اون قیافه خندوندشون -
مارال در رخ داد برکت 1 : خنداندن مادر یا پدر گفته است:
@پروفسور
من گفتم پروفسور :|
منم بسی تعجب کردم چون شما گفتین تو عمرتون یه لیوانم نشستین
اهان یادم نبود
ممنونم
اره من برای اولین بار تو عمرم ظرف شستم .
البته ظرف شستنم اونقد خوشحالشون نکرد که غذا پختن و با اون قیافه خندوندشون -
@پروفسور
اتفاقا وقتی داشتم این پیشنهاد رو میدادم یه لحظه یاد شما افتادم که گفتین ظرف نشستین برا همین به اقا سهراب گفتم احتمالش کمه اقا یون قبول کننمارال در رخ داد برکت 1 : خنداندن مادر یا پدر گفته است:
@پروفسور
اتفاقا وقتی داشتم این پیشنهاد رو میدادم یه لحظه یاد شما افتادم که گفتین ظرف نشستین برا همین به اقا سهراب گفتم احتمالش کمه اقا یون قبول کننپیشنهاد خوبی بود . سپاس از شما
-
مارال در رخ داد برکت 1 : خنداندن مادر یا پدر گفته است:
@پروفسور
من گفتم پروفسور :|
منم بسی تعجب کردم چون شما گفتین تو عمرتون یه لیوانم نشستین
اهان یادم نبود
ممنونم
اره من برای اولین بار تو عمرم ظرف شستم .
البته ظرف شستنم اونقد خوشحالشون نکرد که غذا پختن و با اون قیافه خندوندشون