هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
دل من خسته از این دست به دعاها بردن
-
شدم چوپان ساده لوح کنار کلهی احساس
چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دعواست -
Zeinab Siri یه شبهه ای طرف ما مطرح بود هنوز حل نشده برام شما لباسشویی داشتین؟ کلا بچه ها ما به امید لباسشویی چشم شون به فردوسی بود
-
"We accepted to suffer and grow"
-
اونکه میگفت در اوج غم لبخند و خندیدن
دقیقا داستان منه -
اخه دختره خر نفهم
عزیزمن
تو واقعا میخوای ادم بکشی؟
ناخنش رگ دستمو برید یه ذره پایین تر میزد رگم پاره میشد
بند انگشتم و برید خودمم نفهمیدم کی زد -
حالا خوبه من اروم بودم چیزی هم نگفتم
بهش میگم عزیزم اروم جوگیر شدیا
بدتر میکنه -
حالا خوبه دست چپم بود
یه بار دست راستمو برید انگشتمو اصلا یه وضعی بود -
ظاهرا
-
من انقدر حواسم به مشت و لگداش بود
هم میزدمش هم حواسم بود یه دفعه نزنمش بیفته رو دستمون اون میزد به قصد کشت
مشت زد دقیقا خورد تو معدم -
یه لگد زدم بهش خودمم ترسیدم نکنه چیزیش شده باشه
از منم قد کوتاه تر بود -
حقیقتش یاد این دختره بود که چینی بود تو اون برنامه کودکه یاد اون افتادم
الکی جیغ جیغ میکرد -
Gharibe Gomnam
وای
اصن باورم نمیشه دخترا هم با هم دعوا میکنن
الان شما خوبی ؟