هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
قرار بود با قطار برگردیم
تو ترافیک گیر کردیم
۱۲دقیقه دیر رسیدیم
رفته بود: /
قرار شد فردا صبحش
ساعت ۷صبح
با یه اتوبوس از خودشون
برگردیم
خلاصه با اون بابا مهربونه ( دلم براش تنگ شد..)
راه افتادیم به مقصدی که نمی دونستیم کجاست(باید میرفتیم به همون اتوبوسِ هدف میرسیدیم)
خلاصه رفتیم و رفتیم
رسیدیم به یه جایی که در بسته بود
ما:دیگه شورشو درآوردناااا
قرار بود ۷راه افتاده باشیم
الان هنوز درُ رومون باز نمیکنن!هماهنگی شده بود
ولی فک کنم نگهبونا یا خبر نداشتن
یا میخواستن مطمئن شن
یه ۵دقیقهای طول کشید تا درُ باز کردن
بعدم گفتن اسماتون و شماره ملّیاتونو بنویسید بعد پیاده شید
خلاصه ما پیاده شدیم و یه بنده خدایی اومد چمدونامونو پیاده کرد
ما هنوز صبحونه نخورده بودیم:/
خودشون صبحونه ام آوردن
پنیر و گردو و نون لواش
قاشق /کارد و اینا نداشتیم
از همون لایه آلومینیومی طوری که روی بسته بندیِ پنیر هست استفاده کردیم و ساندویچ ساختیم
رو زمینم بودیم️
بعد چون نونا مونده بود تو هوا
ساندویچمون خشک شده بودسطل زباله هم کنارمون نبود که تهشونو بندازیم داخلش
چه کردیم؟
خیلی آروم و بی سر و صدا
گذاشتیمشون یه گوشه
با این استدلال که پرنده ها میخورن(ولی اونجا پشه هم رد نمیشد️)
راننده اتوبوسا داشتن مسخره بازیامونو میدیدن و به گفتهی بچهها؛بهمون میخندیدن
منطقه نظامی طور بود
کلیم دوربین اون دور و اطراف بود
یه لبخند زدیم بهشون و ته ساندویچا رو گذاشتیم گوشه️ -
حوصلم سر رفت دیگه:/
-
یه کانال اشپزی دارم
کلی چیزای خوشمزه یاد میده
و به طرز عجیبی من دان میکنم میبینم
ولی حتی یکیشم حالشو ندارم درست کنم:/
پس چرا دان میکنمو نمدونم:/ -
کاش یکی بود چندتا فیلم شیر میکرد
بدون اینکه نت صرفش کنم🥲
الان نتم زیاد نیس که به فیلم برسه -
قوی شدم یعنی ؟
اووو عالیه این:))) -
ولی اون انگیزه و احساس شادابی که باب اسفنجی بهم میده رو هیچ فیلم انگیزشی نمیتونه بهم بده