هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
Amirreza Vafaei Moghadam
بقیه برنجا چقدرهfatemeh8181 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Amirreza Vafaei Moghadam
بقیه برنجا چقدرهبقیه رو نمیدونم
-
fatemeh8181 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
Amirreza Vafaei Moghadam
بقیه برنجا چقدرهبقیه رو نمیدونم
-
دختر پاییز
من کلا معدم بجز ایرانی به بقیه نمیسازه
خوشمزه تره -
-
بچه ها برنج فقط شمال
fatemeh8181
البته برنج امسال یکمی مزخرف تر در اومد (جمله هر سال کشاورزها همینه نمیدونم چراا واقن) -
اخرین سری که رفتم بازار سود تو هویج بود الان کسی رفته بازار؟ سود تو چیه
-
fatemeh8181
البته برنج امسال یکمی مزخرف تر در اومد (جمله هر سال کشاورزها همینه نمیدونم چراا واقن) -
دلم میخواد زنگ بزنم بهت کادو برا تولدم بگم چی بخری
-
دلم میخواد زنگ بزنم بهت کادو برا تولدم بگم چی بخری
دختر پاییز زنگ بزن
-
دختر پاییز زنگ بزن
fatemeh8181 نه بابا همون تبریک خشک و خالی رو نمیگیرم من برا تولدم چ برسه کادو پررو میشم
-
fatemeh8181 نه بابا همون تبریک خشک و خالی رو نمیگیرم من برا تولدم چ برسه کادو پررو میشم
دختر پاییز
نگفتی که بچه کدوم کوچه پاییزی والا -
ولی تولد پارسالم کادو گرفتم یادم اومد الان
-
بچه ها خدافظ خوش گذشت
-
تولد منم نزدیکه یوهو
کادو اسب میخوام کیه که بخره -
-
@دختر-بهار
دختر پاییزحاجی منم باید اسممو میذاشتم پسرع زمستون
وسط وسط زمستون بدنیا اومدم
و وسط بهمن ماه...
دقیقا هم وسط روز موقع الله اکبر اذان ظهر...
فک کنم با این اوصاف پسرع یخی به حساب میام... -
ب نظرتون ارزششو داره بره تو تاپیک خود نویس؟
خوبی فرهاد؟
اره دیگه وقتی من پیشتم بایدم خوب باشی
میدونی امروز چه روزیه؟
روز رو ولش کن میدونی الان چه ماهیه؟
اونم ولش کن زیاد به مغزت فشار نیارمیدونی چه فصلیه؟
هومممم باشه
الان یک هفته شده که باهام حرف نزدی دقیقا یک هفته ، درست بعد از تصادفی که داشتیم .
باشه فعلا اینجوری باش شاید اینجوری راحتی
اصلا کل زندگیمون بعد اون تصادف عوض شد . میدونی چیه با این که کلی زخمی شدیم ولی اون لحظه کلی هیجان داشت حس کردم رفتم شهربازی
خودت که داری میبینی خاله اومده کلی بهم میرسه ، با اینکه دیگه زخمای تصادف خوب شده و میتونم راه برم ولی بازم خاله نمیذاره بلند شم
تازه این پرستاره هم که استخدام کرده کل کارای خونه رو انجام میده و دارو واینا هم سر وقت بهم میده
ولی اصلا از این پرستاره خوشم نمیاد
میدونی چرا؟
چون کلی درمورد من به خاله و سارا بد گفت حس میکنم میخواد منو از چشم خاله بندازه ، یا میخواد دوستی بین منو سارا رو به هم بزنه
ولش کن این تغییرای بعد تصادف اصلا واسم مهم نیست بجز یکیشون که عذابم میده
اونم تغییر کردن خودته
یه هفته شده که باهام حرف نمیزنی
هروز میشینی رو صندلی جلوی پنجره پشتتو به پنجره میکنی و همش منو نگاه میکنی
دقیقا جوری میشینی که سایت میوفته رو صورتم که آفتاب اذیتم نکنه این یعنی به فکرمی مثل همیشه
ولی این رفتارات عذابم میده
باورم نمیشه فقط نگام میکنی هرچی باهات حرف میزنم جواب نمیدی
دعوات میکنم میخوام حرصتو دربیارم ولی بازم فقط نگام میکنی
همش میخوام کاری کنم دیونه بازیاتو شروع کنی ولی انگار نه انگار
اصن چطوری میتونی منو ببینی و بغلم نکنی ؟!هااااا
ببین اگه مثل قبل بودی همین جمله قبلیمو که میشنیدی همون که گفتم : ((میدونی چیه با این که کلی زخمی شدیم ولی اون لحظه کلی هیجان داشت حس کردم رفتم شهربازی ...))
باید کلی سر به سرم میذاشتی و بهم میگفت دیونه! .. نه نه من نمیتونم مثل تو بکم تو خیلی قشنگ میگی دیونههههه
ولی چند وقته که نگفتی اینا عذابم میده
ولی میشه بگی چرا جوابمو نمیدی؟ قهری؟! چیکار کردم مگه؟
چند روز پیش یکی از دوستات با خانومش اومده بودن اینجا پرستاره درو براشون باز کرد هردوتا لباس مشکی تنشون بود .خانومشم یه دسته گلایول سفید دستش بود که با ربان مشکی بسته بودشون
اومدن تو سلام کردن
چون نمیتونستم بلند شم فقط یه ذره جمع جور تر شدم منم جواب دادم یهو خانومش زد زیر گریه و به من تسلیت گفت !!!
باورت میشه اصن مونده بودم بخندم یا تشکر کنم یا پاشم بزنم تو دهنش بگم چیزی که نشده چرا تسلیت میگی ؟ /:
تو همین فکرا بودم که خاله یهو پرید وسط حرفشون و آروم یه چیزی بهشون گفت و از خونه بردشون بیرون
تو حرفاشون همش اسم تورو میگفتن منم هی کنجکاو تر میشدم . خاله اومد تو ازش پرسیدم چی شده کلی کلنجار رفت و گفت هیچی نشده اشتباه گرفتن
من که کلی تعجب کرده بودم گفتم چی؟؟دوست فرهاد بود . چی رو اشتباه گرفتن !! اصن فرهاد کجا رفته صداش بزن تا بیاد ببینم خودش چی میگه ...
خاله جواب نداد و رفت تو اتاق کلی عصبانی بودم که تو دوباره اومدی نشستی روی این صندلی هرچی پرسیدم مثل همین الان جواب ندادی ...
میدونی پرستاره به سارا و خاله چی میگفت ؟
میدونم اعصاب توهم خراب میشه ولی خوب میگم ، اخه کسی رو جز تو ندارم که درد دلامو بهش بگم
بهشون میگفت : (( باید حقوقم رو زیاد کنید نگهداری ازش سخت تر شده ، همش با درو دیوار یا با اون صندلی حرف میزنه .
یا باید حقومو زیاد کنید یا اینکه ببریتش آسایشگاه ))
فرهاد باورت میشهه !!!
به من گفت دیونههههه
اصن باید خودت بری بزنی تو دهنش ..
..نه نه... حق نداری بری پیش اون زنیکه
میگم چرا راستی میخواد جوری رفتار کنه که من دیونم ؟
مگه تورو به این گندگی نمیبینه ؟! که میگه با صندلی حرف میزنی
فرهاد میدونی چیه
راستیی همین زنیکه یه قرصای رو بهم میده من دیگه نمیخورمشون
چون اولین باری که خوردمشون دیگه تورو نمیدیدم
میبینی این زن حسود میخواد میونه هممونو به هم بزنه
بعضی وقتا خود خاله هم یه رفتارای میکنه که انگاری تورو نمیبینه
فک کنم همشون از اون قرصا میخورن که اینجوری شدن
اینارو همه ولش کن
میدونی چند وقته اسممو صدا نزدی؟؟
میدونی چند وقته نگفتی بهم رهاا
تورو خدا بازم صدام کن
اسممو صدا بزن بهم بگوو رهاا
مثل همیشه بگو دیونه
بگو رها تا قند تو دلم آب بشه
بگوو خوب
بهت قول دادم قسم جون خودمو نخورم ولی اگه حرف نزنی قسم میخورم هااا
فرهاد...
سارا هم یه بار ندیدت
بعضی وقتا هم وانمود میکنه که میبینت
فرهاد نکنه واقعا من دیونه شدم ://
فرهاد نکنه واقعا تو نیستی ؟!
نکنه توهم باشه همش ؟
نه نه
تو قول دادی تنهام نذاری
همیشه هم سر قولات میمونی
فرهااااددد
یه چیزی بگوووو
حرف بزن تا بدونم که هستی
خودت خاله رو صدا کن تا باورش بشه که هستی
فرهاد
بگو رهااا
صدام بزن
ببین حتی نگفتی تو چه فصلی هستیم
پاییزه
پاییز کلی برنامه ریختیم واسش
جون رهاا صدام بزنن
ببین قسم خوردم هاا
پس جواب بده دیگه
فرهاااااااد
فرهاااادد. . . -
یه پیام بده ویرایشش نزن
ورداریم یادگاری