هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
هیچی بیشتر از این برام درد نداشت که نشد ۶و۷اردیبهشت اونجا باشم( :
-
داشتم می خوندمش عهه
-
:))) -
مشهدم نشد( :
-
هوم داره گریم می گیره دیگه
-
شبتون آروم بچه ها
-
پرستو بابایی بعد امتحانا نمیتونی نه؟
میخواستم بگم پاشی بیای همو ببینیم حرم:) -
شبتون بخیر
-
یه وقتایی اینجا
احساس خفگی میکنم...
احساس تنهایی...
از نبودنِ آدمایی که هستن ولی نیستن
کسایی که صددرجه با من متفاوتن...
و این روزا
تحمل زهرا برام از هرترم دیگهای سخت تر شده...
کسی که اتفاقا شباهت فکری داریم!
ولی این فکره ریشه نداره و شده افراط و تفریط...
شاید هممون همین باشیم
ولی این خیلی تو چشممه و داره خفهام میکنه...
در برابر یه سری رفتارا هم که باید سکوت کرد تا آدم خودش تجربه کنه...
و یاد بگیره...
و انگار این شکنجهی روحیمه...