هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
تودلی...سلام تودلیییی
-
مهشید حسن زاده 0 سلام کنکوری هستی؟
-
اصلا دیگه نمیدونم از دوره ما کسی مونده یا نه
-
مهشید حسن زاده 0 سلام خوبین؟
-
مهشید حسن زاده 0 حله
-
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
تودلی...سلام تودلیییی
به به سلام
چ عجب اینجام شمارو دیدیم -
مهشید حسن زاده 0 در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
مهشید حسن زاده 0
خب تااونجایی تعریف کردم که برگشو داد و رفت
وبنابراین من موندم و تستی که نمیدونستم باید چکارش کنم و موج حرص و خشم از کاری که باهام کرده بود🤌️
اول سعی کردم آرامشم رو برای چنددقیقه دیگه فقط حفظ کنم.اون زمان همکلاسی ای داشتیم که بعدازون ترم هم انتقالی گرفت و رفت شهر خودشون اما اونروز جاش کنار من افتاده بود و متوجه شده بود که رو کدوم سوال موندم و بهم رسوند و منم درازاش نشستم تا باخیال راحت سوالات خودشو از رو پاسخبرگ من بزنه
زمان امتحان تمام شد و با تحویل دادن برگم دوباره اون موج خشم وعصبانبت برگشت بهم
به این نیت رفتم بیرون که حسابی دعوا کنم و گویا خودشم منتظر بود
چون تااز در ساختمون اومدم بیرون سریع رفت تو جمعیت پسرای کلاس و منم منصرف شدم و برگشتم خوابگاه...
توراه همینجور سیل دعای خیرررررر🤌بود که روونش میکردم!
وارد اتاق که شدم از حجم عصبانیتم هم اتاقی هام جویا شدن که چی شده و منم که تعریف کردم اونام انگار جوشی شدن که عجب آدمیه!
بهرحال این تازه دومین امتحان بود و هنوز امتحان داشتم و نباید تمرکزم رو بابت این اتفاق ازدست میدادم...
دراز کشیده بودم روتختم وموسیقی تو گوشم بود و مشغول ریلکس کردن بودم که دینگ دینگ نوتیف پیامش اومد...
سعی داشت ازم خبر بگیره و اینطور بنظرم اومد که درواقع اومده بود ببینه تیرش چقدر خوب به هدف نشست و باز ازش عصبی شدم بااینحال سعی کردم کوتاه اما محترمانه جواب بدم
چون برخورد تند تو اون مکالمه نشونه پیروزی اون بود و منم نمیخواستم هیچجوره باخت بدم
اما خب حقیقت غیرقابل انکاراین بود که آدم باهوشی بود و متوجه میشد که عصبی هستم و نهایت اون گفتگو رفت به این سمت که خیلی جدی و شفاف درمورد اتفاق این دوتا امتحان صحبت کنیم...وقتی صحبت کردیم متوجه شدم که همونطور که تصور میکردم حقیقتا براش این سو تفاهم پیش اومده که من از قصد بهش تو آناتومی تقلب نرسوندم و بنابراین باهم مفصل صحبت کردیم و هردوبرامون روال شد و سعی کردیم ازین دوتاامتحان بگذریم و حواسمون رو متوجه مابقی امتحانات بکنیم.
حتی متوجه شدیم دوتامون بااینکه تو تقلب رسوندن خوبیم ولی تو گرفتنش همونقدر چه بسا بیشتر ناتوانیم️
(در طول سالهای تحصیلم با قدرترین متقلبا نشستم ولی اصلا این استعداد توم کوره️بطوریکه شیم اف می)
پس اومدیم همکاریمونو گذاشتیم روی صبح امتحان و هرشب تست هاو نمونه سوال هارو باهم کار میکردیم و صبح هم قبل امتحان یدور براساس احتمال و اهمیت بررسی میکرد برامون که ازکجاهاسوال میاد...(هنوزم این کارو میکنه و حس میکنم مهره مار دارههمونننن سوالا میاد واقعاااا)
(البته شایدم نفوذی و طراح سوال خودشه نمیدونم)
خلاصه که اگه درسن خاطرم مونده باشه و چیزی رو از قلم ننداخته باشم؛ترم ۱ رو طوری به اتمام رسوندیم که دیگه نه تنها ازش بدم نمیومد و برام محترم بود؛بلکه به یه اعتمادی به هم رسیده بودیم ویه ارتباط موازی دوسرسود داشتیم -
مهشید حسن زاده 0 قربونت خوبم
شما خوبی؟ -
مهشید حسن زاده 0
سلاام -
مهشید حسن زاده 0
وای تازه میخواستم سراغ این خاطرات رو بگیرم🫠