هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
حقیقتا از ته دلم میخواستم الان 18 تیر 1402 میبود
-
یه شروع دوباره برا منی که سه سال زندگیمو تباه کرده بودم
-
وقتی واقعا دیدم نه بابا منم یه جاهایی واقعا میتونم اون احساس مفید بودنه رو داشته باشم
-
ولی خب مسیر اشتباه رو انتخاب کردم
-
دلم میخواد باز اون احساس مفید بودن رو تجربه کنم
-
اون آدما که نوکرتم بهت میگن
با چند تا کلام چرب زبونی تو دلت میرن
کافیه که بلااستفاده بشی اونوقت
میبینی که مثل یه تیکه ورق جرت میدن -
اگه با موضوعات احساسی برخورد کنی همیشه بازنده ای
-
از این آدما چی نصیب ما شد؟
واسه رفیقا پله ایم واسه غریبه ها پل
ببر جای دیگه لطیفه هاتو
اینطرف سر پول میذارن روی شقیقه هات کلت -
اول به خدا بعدم به خودتون
-
هیییییچچچچ کسی نمیمونه
-
می تونی ۱۰ درصد دیگه بهش اضافه کنی باشه؟:)
-
نمیدونم چی پیش میاد
-
ولی اگه بازم پشت موندم سال دیگه بیام اینا رو بخونم بگم تمومش کردم و به اون چیزی که میخواستم رسیدم
-
@AmirBardia برو تا تهش و ثانیه آخر آزمون
ی فردا و پسفردا رو تموم کن و ب خودت نباز.
بعد ب پشت فکر کن. -
نمیتونی بگی عوض شد نسبت به تو رفتارم
از دور و بر و اطرافیات بپرس دربارم
وقتی من پات وایسادم منم بدون حق دارم
ولی کسی پای من وانستاد به جز شلوارم -
@AmirBardia راه رفتن تو مه
که نمیدونی تهش چیه
تکرار مسیر یا مسیر جدید همیشه غریبه
حالا مهم اینه از قدمای رسیدن به آخر مِه
با« امید» قدم برداری
امید اینکه مسیر جدیده و ادامه راه!فکر کردن ب گذشته فقط درسه و غم!