هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
خیلی بده که دوستت داره جلو چشمات نابود میشه و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی
-
حقیقتا از ته دلم میخواستم الان 18 تیر 1402 میبود
-
یه شروع دوباره برا منی که سه سال زندگیمو تباه کرده بودم
-
وقتی واقعا دیدم نه بابا منم یه جاهایی واقعا میتونم اون احساس مفید بودنه رو داشته باشم
-
ولی خب مسیر اشتباه رو انتخاب کردم
-
دلم میخواد باز اون احساس مفید بودن رو تجربه کنم
-
اون آدما که نوکرتم بهت میگن
با چند تا کلام چرب زبونی تو دلت میرن
کافیه که بلااستفاده بشی اونوقت
میبینی که مثل یه تیکه ورق جرت میدن -
اگه با موضوعات احساسی برخورد کنی همیشه بازنده ای
-
از این آدما چی نصیب ما شد؟
واسه رفیقا پله ایم واسه غریبه ها پل
ببر جای دیگه لطیفه هاتو
اینطرف سر پول میذارن روی شقیقه هات کلت -
اول به خدا بعدم به خودتون
-
هیییییچچچچ کسی نمیمونه
-
می تونی ۱۰ درصد دیگه بهش اضافه کنی باشه؟:)
-
نمیدونم چی پیش میاد
-
ولی اگه بازم پشت موندم سال دیگه بیام اینا رو بخونم بگم تمومش کردم و به اون چیزی که میخواستم رسیدم