هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
@Sally درسته
مسی که بخواد بخونه با وجود تموم اینا میخونه -
@AmirBardia
امیدوارم از حرفام ناراحت نشده باشین به هر حال واقیعت رو گفتم چون تجربه اش کردم -
خب بچها امروز روز طولانی ای بود
خدا رحمت کنه اموات همه شما و پدر زنداییم که بخاطرش نذری دادیم
روز پیچیده ای بود
مثلا تصور شما از نذری دادن خونه مامانبزرگ، حتما به حیاطه که وسطش حوضه و بچها بازی میکنن و خانما با چادر گلمنگولی اومدن سراغ خورشت و مردا هم دارن باهم دیگه مچ میگیرن و ...
ولی اصلا اینجوری نبود
یه پارکینگ سرد و تاریک بود
به فضای بسته که درواقع جای پارک چندتا ماشین بوده قبلا
محدودیت گاز داشتیم
محدودیت فضا داشتیم
نمیشد رو زمین نشست چون یا خیس بود یا کثیف
ولی با همه این چیزا، اون موضوعی که حس مونو خوب نگه میداشت و از خستگی مون کم میکرد، همون اصل ماجرا بود، یعنی نذری دادن به بیخانمان ها و همسایه ها
بگذریم
میخواستم اینو بگم دلیل خیلی از دعواها با افراد نزدیک، یه چیزای خیلی مسخره است
باید به هم اعتماد داشته باشیم و باور داشته باشیم اگه فلانی بهم این حرف رو زد، حتما منظوری نداشته و صلاحم رو میخواسته، یا منظورش رو بد رسونده(البته هرکسی لایق این اعتماد نیست)
نمیدونم، شاید واقعاً خیری توی این شر بوده
دعوا کردن باعث میشه طرفین خالی شن، راز هایی که مثل خار توی وجود هرکدوم بوده بیان بیرون...
نمیدونم
خدایا حکمتتو شکر، ما که نمیفهمم چی میگذره، همین که تو میفهمی کافیه
شبتون بخیر -
@Sally منم تجربهاش کردم دو سال و ناراحتی پیش نیومد
درک میکنم حرفتون رو -
@AmirBardia
-
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من، اینجا چراغی روشنه -
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه -
شبتون آروم=)
-
جایی که من تنها شدم شب قبلهگاه آخره
اینجا تو این قطب سکوت، کابوس طولانی تره -
@AmirBardia اون جمله آخر خیلی خوب بود
-
من ماه میگویم هنوز این کوریوس روشنو
انقدر سوسو میزنم شاید یه شب دیدی منو