-
sh.kt4224 در کتابخانه رنگی گفته است:
من کتاب های سیدنی شلدون مثل از رویاهایت برایم بگو...استاد بازی....فرشته تاریکی سیدنی شلدون رو خیلی دوس داشتم چون پلیسی و معمایی بودن ^_^
https://reader.fidibo.com/book/4376?t=sample
من نمیتونم کتاب رو دانلود کنم اما این یه قسمتی از کتاب از رویاهایت برایم بگو هس که از سایت فیدیبو پیداش کردم -
من عاشقت بودم ...
غرق نگاهت بودم ...
دلیلي نفس کشیدنم بودي ...
آرامش قلب خسته ام بودي ...
همه ي دنیا ام بودي ...
اما ناگهان سرد شدي ..
تهي از عشق شدي ...
و با هر بي مهري و سردي ات خنجري بر قلب عاشقم فرو میکردي ..
و بي توجه به گونه هاي خیس از اشکم ..
و التماس نگاهم....
رفتي و حتي پشت سرت را هم نگاه نکردي ..
و من در تنهايي و نبود تو شکستم ..
اما هنگامي که مرگ تنها ارزويم شد ...
سرنوشت راز هايي رو پیش چشمم اشکار کرد ..
راز هايي که دلیل رفتن تو را برايم اشکار ساخت ..
اما سرنوشت باز هم میخواست من و تو ديوار هم باشیم...
نه با هم ...
اما من از تو ياد گرفتم که ..
بايد بجنگم تا اخرين نفس ..فقط به خاطر عشق ...
{برگرفته از یک رمان} -
هر چیزی که روی کاغذ نوشته شده بود ، حتما هدفی سیاسی در بر داشت. تا جایی که فکرش کار میکرد، تنها دو احتمال مطرح بود.احتمال قوی تری که خود وینستون هم شدیدا از آن میترسید، این بود که دختر عامل پلیس افکار باشد.
نمیتوانست بفهمد که چرا آن ها بخواهند به این روش به کسی پیغام بدهند ، ولی هرچه که بود ، حتما دلایل خوبی برایش داشته اند.
شاید این پیغام یک تهدید، احضار، دستوری برای خودکشی و یا حتی نوعی تله بود.احتمال ضعیفتر ، احتمال نامعقولی بود که ذهنش را شدیدا به خودش مشغول کرده بود، ولی او تلاش میکرد که به آن فکر نکند و آن احتمال این بود که پیغام اصلا از طرف پلیس نباشد و بلکه از طرف یک تشکیلات سری باشد.
شاید همین خود نشانه ای از وجود انجمن برادری معروف بود !
شاید این دختر عضو آن گروه باشد!
بدون تردید، این فکر، فکری احمقانه بود ولی به محض اینکه دختر این کاغذ را در دستش گذاشت، این فکر سریعا به مغزش خطور کرد.
حتی حالا هم که عقل حکم میکرد که کاغذ حامل پیام مرگ باشد، باز هم نمیتوانست این احتمال را باور کند، امید بی دلیلش هنوز در دلش پا بر جا بود و قلبش به شدت می تپید
…
…
…
هشت دقیقه ی دیگر گذشت.
مجددا عینکش را روی بینی اش جابجا کرد، خمیازه ای کشید و کار بعدی را که تکه کاغذ رویش افتاده بود را پیش کشید.
روی آن با خطی درشت نه چندان زیبایی نوشته شده بود:- دوستت دارم
1984
جورج اورول -
سلام کتاب ریز عادت ها نوشته جیمز کلیر مطالعشو به شدت به همه توصیه می کنم.وقتی شروعش کنید با گذر از چند صفحه خودتون به ارزشش تو زندگی پی می برید.
-
ذهن نیمه هشیار غلام حلقه ب گوش انسان است..
ولی فقط باید مراقب باشیم که درست ب آن فرمان دهیم..
پیوسته شنونده ای بی صدا..ذهن نیمه هشیار ادمی در کنارش ایستاده است.
هر فکری و هر کلامی بر ذهن نیمه هشیار انسان اثر می گذارد.
و حتی هر جزء آن ب طور شگفت اوری به وقوع می پیوندد..
و گویی,مانند صفحه گرامافون در هر لحظه ضبط صدا حساس است.
و همانطور ک وقتی صدای خواننده ای ضبط می شود..
هر صدای دیگری مانند سرفه..مکث یا غیره نیز همرا آن ضبط می شود..
ذهن نیمه هشیار انسان نیز همه جزییات را ضبط می کند..
.
.
4 اثر از فلورانس اسکاول شین
ب شدت توصیه می کنم..روی حال و احوال ذهن تاثیر فوق العاده ای داره
-
قصه ی دلبری
معرفی :خاطرات «قصه دلبری» از دوران دانشجویی همسر شهید در دانشگاه آغاز میشود و پس از آن با ذکر خاطراتی از آغاز زندگی مشترک با شهید محمدخانی، تولد فرزندان و در نهایت شهادت شهید به اتمام میرسد. کتاب که توسط محمدعلی جعفری نوشته شده است نثری شیرین و خواندنی دارد؛
مانند اکثر آثاری که روایت فتح در این قالب منتشر کرده است، با این تفاوت که اینبار حرف از شهیدی است که همانند ما در این شهر نفس کشیده و زندگی کرده است.*رمان_شهدا_عاشقانه
-
قصه ی دلبری
معرفی :خاطرات «قصه دلبری» از دوران دانشجویی همسر شهید در دانشگاه آغاز میشود و پس از آن با ذکر خاطراتی از آغاز زندگی مشترک با شهید محمدخانی، تولد فرزندان و در نهایت شهادت شهید به اتمام میرسد. کتاب که توسط محمدعلی جعفری نوشته شده است نثری شیرین و خواندنی دارد؛
مانند اکثر آثاری که روایت فتح در این قالب منتشر کرده است، با این تفاوت که اینبار حرف از شهیدی است که همانند ما در این شهر نفس کشیده و زندگی کرده است.*رمان_شهدا_عاشقانه
فک نمی کردم کتابایی با موضوع خاطرات همسران شهدا اینقد قشنگ باشهبعد از خوندنش نظرم عوض شد
-
بلا را ما انتخاب نمیکنیم. بلا غالباً خودش سرزده میآید و ماهیچههای کرخت و خوابآلود تاریخ را به تحرک وامیدارد. بلا میآید تا تاریخ زخم بستر نگیرد. دقیقاً لحظهای که همگان در شهری پرپیچوخم و خاموش گموگور شدهاند و بیمقصد به دیوارهای بلند روزمرگی میخورند، فتنهای جرقه میزند و «وقت» و هنگامهای تجلی میکند تا چشمها برای لحظاتی مبدأ و مقصد را ببینند و راه را از سر بگیرند. فتنه ترفند خداوند است برای ورق زدن تاریخ، برای زیرورو کردن همه چیز، از ارباب و رعیت، ظالم و مظلوم، گمراه و هدایتشده، دارا و ندار، غمگین و سرخوش، نگران و امیدوار. پس تاریخ خیلی هم تنبل نیست. پدیدهها سریعتر از تصور ما رخ میدهند...»
ارتداد
وحید یامین پور -
چایت را من شیرین میکنم» داستان دختریست به نام سارا، ایرانی الاصل و مقیم آلمان با پدری که سمپات سازمان مجاهدین خلق بوده و مادری که نقطه ی مقابل پدر قرار دارد. در میان دعواها و کشمکش های این دو که مادر از خدا می گفت و خوبی هایش و پدر از دغدغه های سازمان، نه خدا که از نظر او فقط نظاره گر کتک خوردن های مادر بود نه سازمان که همه چیز را فدای اهدافش می کرد، سارا و برادرش خلاء را انتخاب می کنند و پناه هم می شوند. ولی طی ماجرایی برادرش هم به اسلام گرایش پیدا کرده، وارد گروه داعش شده و ناپدید می شود. سارا در حین جستجوی برادر ناخواسته وارد جریانی می شود که با مبنای وجودی این گروه و جنایت هایش آشنا شده و اورا بیش از گذشته از شنیدن نام اسلام و مسلمان به هراس می اندازد.
کتاب چایت را من شیرین می کنم.
.
این کتاب با نام یک فنجان چای با خدا هم در اینترنت رایگان موجوده⚘⚘ -
-
کتاب سلام بر ابراهیم از کتابفروشی بخرید واسه کسایی که به تحول نیاز دارن
-
وقتی نیچه گریست را می توان به عنوان یکی از درخشان ترین آثار ادبی در زمینه ی روانشناسی در نظر گرفت. نویسنده به زیبایی، واقعیت و خیال را با یکدیگر در می آمیزد و جلوه ای بی نظیر از عشق و اراده و تقدیر را پیش چشم مخاطبان قرار میدهد.
پیشنهادش میکنم.عالیه -