-
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب رامحو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب رابیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره، خواب رابایستهای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب راحتی اگر نباشی میآفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب راای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را -
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند ؟در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر تو را ,او به سرِ صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصاب به خنجر چو سرِ میش ببرد
نَهِلد کُشته خود را , کُشد آن گاه کِشاند
چو دَم میش نماند ز دَم خود کُندش پُر
تو ببینی دَم یزدان به کجا هات رساند
به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کُشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نَرمانَد
دل من گِرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند ؟
هله خاموش! که بیگفت , از این مِی همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
-
حالم راپرسیدند،گفتم روبه راهم
اماندانستند روبه راهی که تورفتی... -
چای مینوشیدم ویادش افتادم،یکباره دلتنگش شدم
یکباره بغض کردم واشک درچشمانم حلقه زد.
همه با تعجب نگاهم کردند.
لبخند تلخی زدم وگفتم:چقدر داغ بود...
متن رها آذین عکس خودم -
sattaralipour خیلی خیلی زیبا. هم عکس هم متن
-
رد دارد به کسی غیر خودم رو بزنی
جلوی من بنشینی و دم از او بزنی
پیش من مندرس و کهنه بگردی اما
پیش او عطر گرانقیمت خوشبو بزنی
از چپ و راست به من پیله کنی اما باز
وقت پروانگی ات خدعه و نارو بزنی
مثل یک توده ای از گرد و غبار بسیار
از دلت عشق مرا یک تنه جارو بزنی
یا که در ساحل امن دل یک بیگانه
بعد طوفان شدن زندگی پهلو بزنی#سجاد_صادقی