-
دل قطره قطره شد
تا عشق شد
تا يار شد.. -
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر...فاضل نظری
-
چند گاهی بیلب و بیگوش شو
وانگهان چون لب حریف نوش شوچند گفتی نظم و نثر و راز فاش
خواجه یک روز امتحان کن گنگ باش... -
آذر همان دختر عاشق سر به هواست
که بین
عشق پاییز و زمستان
بلاتکلیف میسوزد
گاهی با گرمای پاییز
گاهی با سوز زمستان -
چشمانت زیباست، به زیبایی قدس
هزار دشمن در آرزوی اشغال آنهاست...نزار قبانی
-
روزگاری شد و کس مرد رهِ عشق نديد
حاليا چشم جهانی نگران من و توست ...هوشنگ ابتهاج
-
مثل یک کودک لجباز فقط میگویم
من تو را باز تورا باز تو را میخواهم -
من از ان روز که دربند توام ازادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم -
-
وقتی دلت گرفته باشه
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند
باز هم دل تو بارانی ست
خیس تراز دریا خراب تر از امواج -
-
من در غم تو تو در هوای دگری
دلخوش به تو من تو دلگشای دگری
در مسند عاشقان روا کی باشد
من دست تو بوسمو تو پای دگری -
در منی و این همه ز من جدا
با منی و دیده ات به سوی غیربهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیرغرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قراروای از آن دمی که بی خبر ز من
برکشی تو رخت خویش از این دیارسایه ی تو ام بهر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای توچون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بر گزینمش به جای توشادی و غم منی بحیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناهموج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماهگفتی از تو بگسلم، دریغ و درد
رشته ی وفا مگر گسستنی است؟بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
وه، مگر به خواب ها ببینمتغنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم وز شاخه ها بچینمتشعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان توره مبند، بلکه ره برم به شوق
در سراچه غم نهان تو#فروغ_فرخزاد
-
بنده وار آمدم به زنهارت
که ندارم سلاح پیکارت
متفق میشوم که دل ندهم
معتقد میشوم دگربارت
مشتری را بهای روی تو نیست
من بدین مفلسی خریدارت
غیرتم هست و اقتدارم نیست
که بپوشم ز چشم اغیارت
گر چه بی طاقتم چو مور ضعیف
میکشم نفس و میکشم بارت
نه چنان در کمند پیچیدی
که مخلص شود گرفتارت
من هم اول که دیدمت گفتم
حذر از چشم مست خون خوارت
دیده شاید که بی تو برنکند
تا نبیند فراق دیدارت:face_with_cold_sweat:
تو ملولی و دوستان مشتاق
تو گریزان و ما طلبکارت
چشم سعدی به خواب بیند خواب
که ببستی به چشم سحارت
تو بدین هر دو چشم خواب آلود
چه غم از چشمهای بیدارتسعدی در حال گلایه از یار:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
-
باز باران!
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟ آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟
روزهای کودکی کو ؟؟؟ فصل خوب سادگی کو ؟؟؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرینپس چه شد دیگر ؟ کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ؟؟؟
در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
بــاز بــــاران بــاز بــــارانمی خورد بر بام خانه
بی ترانه
بی بهانه
شایدم گم کرده خانه ....