-
ای دلبر من ای قد و بالات سه نقطه!
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطهلب بووووق دهن بووووق تمام سر و تن بووووق!
اصلا چه بگویم که سراپات سه نقطهبرخیز و میان همگان جلوه گری کن
حالِ همه در حال تماشات سه نقطهآخر به زری، یا ضرری، یا که به زوری
میگیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطهچشم من و گیسوی تو (نه) چادر تو (خوب)!
دست من و بازوی تو (نه) پات سه نقطه"تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت"
این بخش خطرناک شده، کات، سه نقطهآخر چه بگویم که توان چاپ نمودن!؟
ای بر پدر کل ادارات سه نقطه!... -
تا نگشتی کوهکن شیرینی هجران ندانی
نازپَرورده رَه آورد دل پُرخون نداند
یوسفی باید که دَر دام زلیخٰا دل نبازد
وَرنه خورشید و کواکب دَر برش مفتون نداندغرق دریا جُز خروش موج بی پایان نبینَد
بٰادیه پیمای عشقت سٰاحِل و هامون نداند -
مُردم ! چقدر فاصله ؟ آخر نمی شود ...
یک عمر صبر کردم و دیگر نمی شودحسی که سال ها به تو ابراز کرده ام
زیر سوال رفته و باور نمی شودهر شب اگر چه دسته گلی آب می دهی !
بی فایده ست ! عشق تناور نمی شودای سوژه تمام غزل های قبل ازین
بعد از تو "باز" یارِ کبوتر نمی شودافتاده ام درست تهِ چال گونه ات
پایِ دلم شکسته و بهتر نمی شودنابرده رنج ، گنج ، میسّر اگر شود ...
با تارِ مویی از تو برابر نمی شودمصداق شعرِ "بی همگان سر شود" شده
بی تو ولی ... به شعر قسم ... سر نمی شود ...- امید صباغ نو -
-
جا نمی روم چو سپند از نوای خویش
آتش زنم به محفل و باشم به جای خویش
زان مطرب بلندنوا در ترانه ام
چون نی نمی زنم نفسی بر هوای خویش
زان ساقی خودم که نیابم درین جهان
مردی سزای باده مردآزمای خویش
چون نیست هیچ کس که به فریاد من رسد
خود رقص می کنم چو سپند از نوای خویش
صائب من آن بلند نوایم که می زنم
دربرگریز جوش بهار از نوای خویش
#صائب تبریزی -
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی بشنود دوستش ازنامزدش دلبرده
مثل یک افسرتحقیق شرافتمندی که به پرونده جرم پسرش برخورده
خسته ام مثل پسربچه که درجای شلوغ بین دعوای پدر مادرخود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مُهرِطلاق که پرازچشمِ بد وتهمتِ مردم شده است!
خسته مثل پدری که پسرمعتادش غرق در درد خماری شده فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس پسرش،پیشِ زنش،برسرِاو داد زده!
خسته ام مثل زنی حامله که درماه نهم دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است
مثلِ مردی که قسم خورده خیانت نکند زنش اما به قسم خوردنِ آن مشکوک است
خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام بیشترازپیرزنی تنها که عید باشد...نوه اش سمت اتاقش نرود!
خسته ام!کاش کسی حال مرا میفهمید غیرازاین بغض که درراهِ گلو سد شده است
شده ام مثل مریضی که پس ازقطع امید در پی معجزه ای..راهی مشهد شده است! -
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین باداdlrm
عیدتون مبارک