-
چو بیند کسی زهر در کام خلق_
کی اش بگذرد آب نوشین به حلق؟
سعدی -
من آن مورم که در پایم بمالند_
نه زنبورم که از دستم بنالند...
سعدی -
دل بود مرآت وجه ذوالجلال_
در دل صافی نماید حق جمال_حق نگنجد در زمین و آسمان_
در دل مومن بگنجد این بدان_وسعت دل برتر است از هر چه هست_
مظهر علم الهی دل شده است_دل بود آیینه وجه خدا_
در دل صافی نماید حق لقا_گر همی خواهی که بینی روی دوست_
دل به دست آور که دل مرآت اوست -
تا آیینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آیینه هم جز تو کسی نیست
هوشنگ ابتهاج -
لطفی کن و تیر دگری بر دلم انداز
کاین تیرِ نخستین که زدی بر جگر افتاد -
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
مـن از جنس زمینم خوب میدانم، کـه
دریا، جاده ی تـو
ماهی بیچاره را در تور ماهیگیر گم کرد…
……….
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
مـن از جنس زمینم خوب میدانم
کـه گل در عقد زنبور اسـت
اما یک طرف سودای بلبل
یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست میدارد…
……….
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
مـن از جنس زمینم، خوب می دانم
کـه این جا جمعه بازار اسـت
و دیدم عشق را در بسته هـای کوچک زر نسیه میدادند…
……….
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
در این جا قدر مردم رابه جو اندازه میگیرند…
……….
نیا باران
پشیمان میشوی از آمدن
زمین جای قشنگی نیست : )
-
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و
بین من و تو فاصلههاست
dlrm -
همه میپرسند:
چیست در زمزمه مبهم آب؟
چیست در همهمه دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که تو را میبرد این گونه به ژرفای خیال
چیست که در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده جام؟
که تو چندین ساعت
مات ومبهوت به آن مینگری؟
نه به ابر، نه به آب، نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوترها
من به این جمله نمیاندیشم!
به تو میاندیشم!
ای سراپا همه خوبی
تک وتنها به تو میاندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو میاندیشم
تو بدان این را
تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من، تنها تو بمان!
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
تو بمان با من، تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
فریدون مشیری
-
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
وی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنم
ای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنم
وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم
ای بیکسان ای بیکسان جاء الفرج جاء الفرج
هر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنم
ای کیمیا ای کیمیا در من نگر زیرا که من
صد دیر را مسجد کنم صد دار را منبر کنم
ای کافران ای کافران قفل شما را وا کنم
زیرا که مطلق حاکمم مؤمن کنم کافر کنم
ای بوالعلا ای بوالعلا مومی تو اندر کف ما
خنجر شوی ساغر کنم ساغر شوی خنجر کنم
تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی
سوی من آ ای آدمی تا زینت نیکوتر کنم
من غصه را شادی کنم گمراه را هادی کنم
من گرگ را یوسف کنم من زهر را شکر کنم
ای سردهان ای سردهان بگشادهام زان سر دهان
تا هر دهان خشک را جفت لب ساغر کنم
ای گلستان ای گلستان از گلستانم گل ستان
آن دم که ریحانهات را من جفت نیلوفر کنم
ای آسمان ای آسمان حیرانتر از نرگس شوی
چون خاک را عنبر کنم چون خار را عبهر کنم
ای عقل کل ای عقل کل تو هر چه گفتی صادقی
حاکم تویی حاتم تویی من گفت و گو کمتر کنم
-
-
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
پیش هر بیگانه گویم راز خود
آشنا رویی مرا دیوانه کرد
ای مسلمانان به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد
میزنم خود را به آتش بیدریغ
آتشین خویی مرا دیوانه کرد
از حرم لبیک گویان میروم
جذبه کویی مرا دیوانه کرد
واقف از میخانه و مسجد نیَم
چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
عنبرین مویی مرا دیوانه کرد
یاسمن بویی مرا دیوانه کرد
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
-