-
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانیست.
ور جز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذرای نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد،
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها ، پائیز ..(مهدی اخوان ثالث) -
-
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش :). -
-
مناسب نیست
در دشتِ دلِ مردم چریدنها..!| محتشم کاشانی |
-
باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شوی
و آنگه از جان بگذری تا در خور جانان شوی
طُرّه گیسوی او، در کف نیاید رایگان
باید اندر این طریقت، پای و سر چوگان شوی
کی توانی خواند در محراب ابرویش نماز؟
قرنها باید در این اندیشه، سرگردان شوی
در ره خال لبش، لبریز باید جام درد
رنج را افزون کنی، نی در پی درمان، شوی
در هوای چشم مستش، در صف مستان شهر
پای کوبی، دست افشانی و همپیمان شوی
این ره عشق است و اندر نیستی حاصل شود
بایدت از شوق، پروانه شوی؛ بریان شویامام سید روح الله موسوی خمینی
-
چیست در این فتنه زار غیر ستم در بغل
یک نفس و صدهزار تیغ دو دم در بغل -
گل در بر و می در کف و معشوق ب کام است
سلطان جهانم ب چنین روز غلاام است
گو شمع میارید در این جمع ک امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است
ولی کن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب ک گرداش جاااااام است -
شعر مربعی...
%(#ff0000)[از چهره ی] ، %(#003cff)[افروخته] ، %(#ff00fb)[گل را] ، %(#ff7b00)[مشکن]
%(#ff0000)[افروخته] ، %(#003cff)[رخ مرو] ، %(#ff00fb)[تو دیگر] ، %(#ff7b00)[به چمن]
%(#ff0000)[گل را] ، %(#003cff)[تو دیگر] ، %(#ff00fb)[مکن خجل] ، %(#ff7b00)[ای مه من]
%(#ff0000)[مشکن] ، %(#003cff)[به چمن] ، %(#ff00fb)[ای مه من] ، %(#ff7b00)[قدر سخن] -
هرچه تبر زدی مرا،
زخم نشد جوانه شد -