-
دست تقدیر گر نویسد سرنوشت
هر یکی جایش بود اندر بهشت
چون ندارد اختیار از کار خود
پس نشاید عدل و داد اندر سرشت
. -
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود
ازهرچه زندگیست دلت سیر می شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصت مان دیر می شود -
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منیمن آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منیچقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن ها
تویی که نقطه ی پایان اضطراب منیبرای زندگی ی بی جواب و تکراری
به موقع آمدی و بهترین جواب منیروان در اوج خیالم چو رود می مانی
همیشه جاری و مانا در عمق خواب منینفس پس از گذرت از حساب می افتد
و تو دلیل نفس های بی حساب منیرها مکن غزلم را همیشه با من باش
که ختم خاطره انگیزه شعر ناب منیبچه ها شما هم وقتی شعر میگید دل تنگ میشید مثل من؟
-
Narges Azadmanesh دانش آموزان آلاء دهم ریاضی بچه های همخوانیreplied to علیرضا تمدنی on آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
مثلِ عکسِ رخِ مهتاب
که افتاده در آب
در دلم هستی و بینِ من و تو فاصله هاست... -
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس، لذت نخوانی
-
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
-
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
بوی یک رنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
گفتی از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
-
اي بـیخبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شوی
تــا راهــــرو نباشی کـی راهـبـر شـوی
در مکتب حقایق پیش ادیـب عشـق
هان اي پسر بکـــوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی…
-
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الستمن همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هستمی بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست؟!کمر کوه کم است از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست!|حافظ|
-
سلام بچه ها
اگر خواستید باهم مشاعره کنید
تاپیک مشاعره هست
https://forum.alaatv.com/topic/6376/مشاعره/4 -
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمالِ چهرهٔ تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چَهِ ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجبِ درِ خلوت سرایِ خاص بگو
فُلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگهِ ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
حافظ
-
روز مرگم، هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می انگور کنید
مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد
بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد
روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد
روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته ی خسته از اين دار برفــــت؛)
•وحشی بافقی• -
با رقیب از من شکایت کرده ای ای بی وفا
ماجرای دوست تا کی پیش دشمن می بری
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بچه ها این شعر خیلی قشنگ بود
دلم نیومد ازتون دریغ کنم -
آسون وداع کردم باهات، با اینکه می مردم برات
کاشکی نمی ذاشتم بری، کاشکی می افتادم به پات
خواستم بگم ترکم نکن، پیشم بمون ای نازنین
شرح پریشونیم و تو، چشمای بارونیم ببین
هر شب با کلی اشتیاق، زل می زدم به آسمون
فرصت نمونده واسه ی، ابراز احساس جنونرفتی و من تنها شدم، با این غم نا مهربون
هرجا پی ات گشتم ولی، هیچ جا نبود از تو نشون
دل خوش به این بودم تو هم، گاهی کنار پنجره
ماه و تماشا می کنی، با کولی باری خاطره
هر شب با کلی اشتیاق، زل می زدم به آسمون
فرصت نمونده واسه ی، ابراز احساس جنون -
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست
نه ! در دلم انگار جای هیچکس نیست
آنقدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست.
-
آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند
تنها بهانه ما در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و وداع در گلو شکست . . . -
تا که بودیم ، نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست
نه در آن لحظه که افتاد و شکست -
خبرت هست؟ که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که زغم راه گذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سرسودای تو دارم غم سرنیست مرا
بیرخت اشک همی بارم و گل میکارم
غیر ازین کار کنون کار دگر نیست مرا