-
زِ مهجوران نمیجویی نشانی
کجا رفت آن وفا و مهربانیمولانا
-
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشودمولانا
-
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و همقران فراق -
اینکه از دور مرا زیر نظر داشتهای
یعنی از حال من زار خبر داشتهایچون نسیمی که به تنهایی خود خو کرده است
تو هم از خانه خود قصد سفر داشتهایفکر تردید به خود راه مده شرم مکن
تو به قدر نفسی بوسه جگر داشتهایشاید از عشق به من نیز بگویی اما
در نهایت هوسی زودگذر داشتهایاز وفاداری من دم زدنت علت داشت
که فراموش کنم یار دگر داشتهایطراح صحنه
-
این پست پاک شده!
-
ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشدکی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشدما با خیال رویت، منزل در آب و دیده
کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشدهرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید
هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشددر کوی عشق باشد، جان را خطر اگرچه
جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشدگر با تو بر سرو زر، دارد کسی نزاعی
من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشددانم که آه ما را، باشد بسی اثرها
لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان
باید که در میانه، غیر از نظر نباشدچشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق
ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشداز چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش
آبی زند بر آتش، کان بیجگر نباشد -
با خیالِ او قناعت می کنم، من کیستم
تا وصالش در دلِ امیدوارم بگذرد...صائب تبريزى
-
-