-
درد عشقی كشيده ام كه مپرس
زهر هجری چشيده ام كه مپرس
گشته ام در جهان و آخر كار
دلبری برگزيده ام كه مپرس -
در عشق توام نصیحـت و پند چه سود / زهراب چشیده ام مـرا قــند چه سـود
گـویــند مرا کــه بنــد بر پاش نهــــید / دیوانه دل اســت پام بر بنــد چه سود
دل در غـم عـــشق مبتلا خواهـم کرد / جان را ســــپر تیر بلا خـــواهــم کرد
عمری کـه نه در عشق تو بگذاشته ام / امروز به خون دل قـضا خـــواهم کرد
تـا بـا غم عشــــق تو مرا کار افتاد / بــیــچاره دلــم در غم بســـیار افتاد
بسیار فــتـاده بود اندر غــم عشــق / امـــا نه چــنـین زار که این بار افتاد
سودای ترا بهــانه ای بــــس بــاشد / مــدهوش تـرا ترانه ای بـــس باشد
در کــشتن ما چـه می زنی تیر جفـا / ما را ســـر تــازیانه ای بــس باشــد
من درد ترا زدســـت آسـان نـــدهم / دل بر نــکنم زدوســت تا جـان ندهم
از دوســت به یـادگـار دردی دارم / کان درد به صد هزار درمان نــدهم
مولانا
-
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بايدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بايدش
ای دل اندربند زلفش از پريشانی منال
مرغ زيرك چون به دام افتد تحمل بايدش#حافظ
-
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
#شهریار
-
اشتیاقی كه به ديدار تو دارد دلِ من
دلِ من داند و من دانم و دل داند و من...
مولانا
-
زندگي با همه وسعت خويش محفل ساكت غم خوردن نيست!
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست!
اضطراب وهوس ديدن و ناديدن نيست!
زندگي خوردن و خوابيدن نيست!
زندگي جنبش جاري شدن است!
زندگي کوشش و راهي شدن است از تماشاگه آغازحيات تا به جايي كه خدا مي داند.
زندگي چون گل سرخي است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف، يادمان باشد اگر گل چيديم،عطر و
برگ و گل و خار، همه همسايه ی ديواربه ديوار همند.
سهراب_سپهری -
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر دلی بیازاری
........................خواهم گرفتن اکنون آن مایه صور را
دامی نهادهام خوش آن قبله نظر را
دیوار گوش دارد آهستهتر سخن گو
ای عقل بام بررو ای دل بگیر در را
اعدا که در کمینند در غصه همینند
چون بشنوند چیزی گویند همدگر را
گر ذرهها نهانند خصمان و دشمنانند
در قعر چه سخن گو خلوت گزین سحر را
ای جان چه جای دشمن روزی خیال دشمن
در خانه دلم شد از بهر رهگذر را
رمزی شنید زین سر زو پیش دشمنان شد
میخواند یک به یک را میگفت خشک و تر را
زان روز ما و یاران در راه عهد کردیم
پنهان کنیم سر را پیش افکنیم سر را
ما نیز مردمانیم نی کم ز سنگ کانیم
بی زخمهای میتین پیدا نکرد زر را
دریای کیسه بسته تلخ و ترش نشسته
یعنی خبر ندارم کی دیدهام گهر را
#مولانای_عزیز
-
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنين نيز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر يار خاكسار شدم
رقيب نيز چنين محترم نخواهد ماند#حافظ