-
عقل آواره شده دوش آمد و حلقه بزد
من بگفتم کیست بر در باز کن در اندرآ
گفت آخر چون درآید خانه تا سر آتشست
میبسوزد هر دو عالم را ز آتشهای لا
گفتمش تو غم مخور پا اندرون نه مردوار
تا کند پاکت ز هستی هست گردی ز اجتبا
عاقبت بینی مکن تا عاقبت بینی شوی
تا چو شیر حق باشی در شجاعت لافتی -
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
️️️️️️️️️️️️ -
رباعی نهم
عاقل به چه آنید در این شوم سرا
در دولت او نهد دل از بهر خدا؟
هرگاه که خواهد بنشیند از پا
گیرد اجلش دست که بالا بنماخیام
-
رباعی دهم
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو فخر بدین کنی که من می نخورم
صد کار کنی که می غلام ست آن راخیام
-
خانه دوست كجاست؟
در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثی كرد
رهگذر شاخه نوری كه به لب داشت
به تاريكی شن ها بخشيد و به انگشت
نشان داد سپيداری و گفت
نرسيده به درخت
كوچه باغی است كه از خواب خدا
سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
ميروی تا ته آن كوچه
كه از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهايی می پيچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاويد اساطير زمين می ماني
و تو را ترسی شفاف فرا می گيرد
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
كودكی می بينی
رفته از كاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست كجاست.
#سهراب سپهری -
-
گنجشگک اشی مشی، لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی، گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپز باشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی..
گنجشگک اشی مشی، لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی، برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی، گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپز باشی
کی میخوره حاکم باشی
گنجشگک اشی مشی…......
#خاطره
#دوران_کودکی -
رباعی یازدهم
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش من از بهر چه آراست مراخیام
-
بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست
بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم
عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم
کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم
دورم به صورت از در دولتسرای تو
لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم@Saghi-Mortazavi امیدوارم دیگه ازم دلخور نباشین.
-
ور امروز اندرین منزل تو را جانی زیان آمد
زهی سرمایه و سودا که فردا زان زیان بینی
-
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرأتم می بخشد
روشنم می دارد...
|نیما یوشیج|