-
-
نمیدونم این چه سریه که بعضی وقتها آدم دلش برای خودش تنگ میشود وقتی یاد روزها و
شبهای گذشتت می افتی که چه بودی و چه شدی...وقتی حسرت آشتی کردنهات با خدا را
میخوری بعد تازه یادت می آید که خیلی چیزها را از دست دادی...عشق بازیهای شبانه
مناجات ها و سبک شدنهات همه اینها جزء لاینفک خاطراتت میشه...باز هم یادت میاد که
چقدر خوب بودی و پاک...یادت میاد دست به هر چیزی می گذاشتی یا رنگ خدائی داشت یا
باید پیدا میکرد...خدای من...می خواهم حالا به تو بگویم میدونم که میدونی چقدر دوستت دارم
پس تو هم دوستم داشته باش...این را میدونم که در زندگی برگشتن آسان است و ماندن
سخت...اما میخواهم-مانند همیشه-کمکم کنی که در توفیق بازگشتم توبه شکن نشوم تا مثل
آنروزها خوب بمانم که تا همیشه مال تو باشم...خدای من...دلم برایت تنگ شده-خیلی- به
اندازه وسعت تمام دنیا. میدانم که اگر بخواهم و تو توفیقم بدهی دستانم را در همه جا
خواهی گرفت...و اکنون این بنده ات این را میخواهد که عاشقم کنی که باز هم بنده ات باشم
که باز هم دوستم داشته باشی.
-
از خدا خواستم تا دردهايم را از من بگيرد،
خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست. تو بايد از آنها دست بکشي.
از خدا خواستم تا شکيبايي ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکيبايي زاده رنج و سختي است.
شکيبايي بخشيدني نيست، به دست آوردني است.
از خدا خواستم تا خوشي و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوري.
از خدا خواستم تا از رنج هايم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختي ، تو را از دنيا دورتر و دورتر، و به من نزديکتر و نزديکتر مي کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالي بخشد،
خدا گفت: نه!
بايسته آن است که تو خود سر برآوري و ببالي اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند
و پرثمر شوي.
من هر چيزي را که به گمانم در زندگي لذت مي آفريند از خدا خواستم و باز گفت: نه.
من به تو زندگي خواهم داد، تا تو خود از هر چيزي لذتي به کف آري.
از خدا خواستم ياري ام دهد تا ديگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.
و خدا گفت: آه، سرانجام چيزي خواستي تا من اجابت کنم!
-
-
-
-
-
-
-
زمان کند میگذرد وقتی منتظری.
زمان تند میگذرد وقتی دیرت شده.
زمان کشنده ست وقتی غمگینی.
زمان کوتاه است وقتی خیلی شادی.
زمان بی پایان است وقتی دردی داری.
زمان طولانی میگذرد وقتی بی حوصله ای.توجه کن: زمان با توجه به اتفاقات درون تو میگذرد نه عقربه های ساعت!
-
برای تو
برای چشمهایت
برای من
برای درد هایم
برای ما
برای اینهمه تنهایی
ایکاش خدا کاری کند
-
نيمكت با هم بودنمان تنهاست باران ميبارد و جايت خالي تر از همیشه است …
-