هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
اردیبهشت که اولا این شکلی نبود ؛ اردیبهشت عطر ِ بهار نارنجای ِ ته حیاط عزیزجونو داشت ؛ اردیبهشت توو حیاط ِ عزیز جون ، یه تیکه از خود ِ بهشت بود.وقتی پای ِ صحبتاش مینشستی میگفت اون سالای ِ دور که سیزده سالش بود و تازه داده بودنش به آسدرضا ، بهونه ی ِخونه و عروسکاشو که میگرفت ، آسدرضا میاوردش لب ِ باغچه و باهم جوونه میکاشتن توو دل خاک ؛ یه وقتا باخودش ریز میخندید و میگفت جایی نگیا ننه ، اما آسدرضا یه ته صدایی هم داشت ؛ اون روزا لب ِ باغچه همونجور که درختارو میکاشتیم ، زیر ِ لب آوازم میخوند...فک میکرد من با باغبونی آروم میشم ؛ اما راستس ننه ، من به شوق ِصداش آروم میشدم!بهار نارنجای ِته حیاط ، ثمره ی ِهمون روزای ِ جوونیشون بود ؛ شاید واسه همینم بیشترِ همه ی درختای ِحیاط ، عطر ِ بهار میداد...بعدها خیلی چیزا شد که خنده های ِریز عزیز جون جاشو بده به اشک ؛ که گوشه ی چار قدشو بگیره به چِشاش و توو خلوتش گریه کنه ؛ اما هیچوقت درختای ته حیاطو یادش نرفت...حتی اون موقع که عمه لیلا از شوهرش جدا شد و پولاشو برداشت و رفت اون سر دنیا...حتی اون موقع که عمو ابراهیم اومد و با آقاجون دعواش شد و رفت و دیگه تا چن سال پشت سرشو هم نگا نکرد...حتی اونموقع که پادرد و کمردرد امونشو برید و چارقدم راهشو به زور میرفت...حتی اونموقع که آقاجون مریض و بی جون افتاد گوشه ی خونه...عطر اردیبهشت از خونه نرفت.
بعدها که تنها شدیم ؛ بعدها که خونه ساکت شد و گریه ها تموم ؛ بعدها که من موندم و عزیز ؛ زیر ِ لبی آروم گفت که اردیبهشت ؛ توو نفسای ِ آسدرضا بود...بعدها که گلابِ گلاب دونِ روی ِ طاقچه جا نشستن رو پیرن ِ آقاجون نشست رو سنگ ِ سرد ِ خاکش...ردیف ِگلای ِمریم ِدور ِحیاط ، خلاصه شدن به دور یه سنگ ِ سرد...که دم ِ اذون هیچکی نبود آستین بالا بزنه و صلوات بده زیر ِ لب تا دم ِحوض...بعدها که بهار نارنجای ته ِحیاط شاخه شاخه خشکید و دیگه جوونه نزد ؛ اردیبهشت رختاشو جمع کرد و واسه همیشه از خونه ی عزیز جون رفت.
بعد ِ اون عزیز جون هرسال بهارا میشینه لب ِ ایوون و زیر ِ لب آواز میخونه...ازش میپرسم دیگه درخت نمیکاری؟! اردیبهشته ها...ریزمیخنده ؛ باگوشه ی ِچار قدش چشای ِخیسشو پاک میکنه و میگه کجایی ننه...اردیبهشت خیلی وقته که با آسدرضا رفته بهشت!
| نازنین هاتفی |
-
صبح بر همگی بخیر
-
اردیبهشت که اولا این شکلی نبود ؛ اردیبهشت عطر ِ بهار نارنجای ِ ته حیاط عزیزجونو داشت ؛ اردیبهشت توو حیاط ِ عزیز جون ، یه تیکه از خود ِ بهشت بود.وقتی پای ِ صحبتاش مینشستی میگفت اون سالای ِ دور که سیزده سالش بود و تازه داده بودنش به آسدرضا ، بهونه ی ِخونه و عروسکاشو که میگرفت ، آسدرضا میاوردش لب ِ باغچه و باهم جوونه میکاشتن توو دل خاک ؛ یه وقتا باخودش ریز میخندید و میگفت جایی نگیا ننه ، اما آسدرضا یه ته صدایی هم داشت ؛ اون روزا لب ِ باغچه همونجور که درختارو میکاشتیم ، زیر ِ لب آوازم میخوند...فک میکرد من با باغبونی آروم میشم ؛ اما راستس ننه ، من به شوق ِصداش آروم میشدم!بهار نارنجای ِته حیاط ، ثمره ی ِهمون روزای ِ جوونیشون بود ؛ شاید واسه همینم بیشترِ همه ی درختای ِحیاط ، عطر ِ بهار میداد...بعدها خیلی چیزا شد که خنده های ِریز عزیز جون جاشو بده به اشک ؛ که گوشه ی چار قدشو بگیره به چِشاش و توو خلوتش گریه کنه ؛ اما هیچوقت درختای ته حیاطو یادش نرفت...حتی اون موقع که عمه لیلا از شوهرش جدا شد و پولاشو برداشت و رفت اون سر دنیا...حتی اون موقع که عمو ابراهیم اومد و با آقاجون دعواش شد و رفت و دیگه تا چن سال پشت سرشو هم نگا نکرد...حتی اونموقع که پادرد و کمردرد امونشو برید و چارقدم راهشو به زور میرفت...حتی اونموقع که آقاجون مریض و بی جون افتاد گوشه ی خونه...عطر اردیبهشت از خونه نرفت.
بعدها که تنها شدیم ؛ بعدها که خونه ساکت شد و گریه ها تموم ؛ بعدها که من موندم و عزیز ؛ زیر ِ لبی آروم گفت که اردیبهشت ؛ توو نفسای ِ آسدرضا بود...بعدها که گلابِ گلاب دونِ روی ِ طاقچه جا نشستن رو پیرن ِ آقاجون نشست رو سنگ ِ سرد ِ خاکش...ردیف ِگلای ِمریم ِدور ِحیاط ، خلاصه شدن به دور یه سنگ ِ سرد...که دم ِ اذون هیچکی نبود آستین بالا بزنه و صلوات بده زیر ِ لب تا دم ِحوض...بعدها که بهار نارنجای ته ِحیاط شاخه شاخه خشکید و دیگه جوونه نزد ؛ اردیبهشت رختاشو جمع کرد و واسه همیشه از خونه ی عزیز جون رفت.
بعد ِ اون عزیز جون هرسال بهارا میشینه لب ِ ایوون و زیر ِ لب آواز میخونه...ازش میپرسم دیگه درخت نمیکاری؟! اردیبهشته ها...ریزمیخنده ؛ باگوشه ی ِچار قدش چشای ِخیسشو پاک میکنه و میگه کجایی ننه...اردیبهشت خیلی وقته که با آسدرضا رفته بهشت!
| نازنین هاتفی |
-
@marzi-m شما شیرازی هستین؟
-
@marzi-m شما شیرازی هستین؟
sayasamary بله
-
sayasamary بله
@marzi-m توی این ماه که مراسم گل و گلاب گیری داریین؟
-
@marzi-m توی این ماه که مراسم گل و گلاب گیری داریین؟
sayasamary
بله آخرای فروردین تا اردیبهشت بیشتر مراسمش تو میمند انجام میشه و جشنواره ی بزرگی هم برگزار میکنن.
اما خبر ندارم امسال هم جشنواره بوده یا نه -
sayasamary
بله آخرای فروردین تا اردیبهشت بیشتر مراسمش تو میمند انجام میشه و جشنواره ی بزرگی هم برگزار میکنن.
اما خبر ندارم امسال هم جشنواره بوده یا نه@marzi-m اره ممنون پارسال دوست خواهرم خونشون میمند دعوت مون کردن که بریم اما قسمت نشد
-
@marzi-m اره ممنون پارسال دوست خواهرم خونشون میمند دعوت مون کردن که بریم اما قسمت نشد
sayasamary
خواهش میکنم.خیلی هم عالی -
sayasamary
خواهش میکنم.خیلی هم عالی@marzi-m روزتون بخیر من برم شاید اخر شب برگشتم
-
@marzi-m روزتون بخیر من برم شاید اخر شب برگشتم
sayasamary
ممنون.موفق باشید