هرچی تودلته بریز بیرون۶

[خانوم لوبیا]

Mehrnoosh Fathi
از دست دادنِ عزیز ترین فردِ زندگیم:)

[Mehrnoosh Fathi]

Mr Unknown XD

اتفاق ترسناک تا دلت بخواد دارم
یه بار تماس گرفتن و گفتن که پدرم تو محل کارش سکته کرده

تو یه بازه زمانی از عمرمم وقتی ۱۱ ۱۲ سالم بود هر شب کابوسای وحشتناک میدیم قشنگ یادمه دوسال این کابوسا ادامه داشت شبا تا ساعت پنج صب اصلا از ترس نمیخوابیدم کسی درکم نمیکرد بعد اذان صبح یا طلوع خورشید تازه میتونستم بخوابم

یه بار دلم گرفته بود رفتم پیاده روی هوا هم تاریک بود کسی هم
تو خیابون نبود اصلا یکیو دیدم یه کیسه مشکی زباله رو پاره کرده و پوشیده بود داشت با تفن حرف میزد من کلا لباسم سیاه بود فک کنم منو ندیدم وقتی داشت با تلفن صحبت میکرد دستاشم تکون میداد دقت کردم دیدم یه چاقو به مچ دستش سمت کف دستش وصله یعنی اونموقع فک کردم دخلم اومده زود در رفتم

[amir jedi]

Mehrnoosh Fathi میخواستم منم بگم
دیدم مال من چیزی نیست یعنی هیچییییی نیست

[Mehrnoosh Fathi]

amir jedi
بگو تعارف نزن

[amir jedi]

Mehrnoosh Fathi هرچی فک میکنم چیزی یادم نمیاد خخخ

[amir jedi]

Mehrnoosh Fathi اها یادم اومد
بچه که بودم حدود 3یا 4 یا 5. یه اینه داشتیم دوتا هم کمد.
از اینا اون قدررررررررررررررررر میترسیدم اون قدرررررررررررر میترسیدم که نگو.
خودشم یدونه اتاق داشتیم اون جا بودن یه بار که رفتم اتاق دیدم اینا باهم حرف میزنن. کمدا منو برداشتن از رو زمین منم میخواستم فرار کنم. کمدا با ایینه حرف میزدن. بعدشم فرار کردم رفتم ئیش مامانم.
یه بارم خونه مون مهمون بود منم دیگه نمیترسیدم. میرفتم تو اتاق ایینه میفتاد دنبالم منو بگیره منم زود میرفتم بیرون.
من تو حال میخوابیدم. اون خونه ای هم که توش بودیم قدیمی بود و گچ سیاه بود دیوارش.
یه جای دیوار یه جوری بود من اونو شبیه یه جادوگر میدیدم که لم داده زمین . یعنی تا وقتی که اون جا بودیم یعنی تا دوم ابتدایی من شبا موقع خواب میترسیدم.
البته هستا بازم ولی همینا بسه. اینا جالباش بودن

[tina khodabakhshi]

Mehrnoosh Fathi
ترسناک ترین اتفاق زندگیم اونجایی بود که تو سن ۱۰ سالگی چیزایی فهمیدم که نباید و هنوزم استرس و ترسش باهام همراهه

[amir jedi]

tina khodabakhshi این اخه ترسناک نیست که.
منم یه همچین ماجرای داشتم ولی ترسناک نیست.
الان شبه تنها هم هستم دیگه نمیتونم زیاد ترسناک بودن رو توضیح بدم خخخخ

[D Oo]

یه بار تو ۶ سالگی بد جوری تصادف کردم هنوزم جاش روی دستمه هیچوقت اون خاطره ترسناک یادم نمیره

[tina khodabakhshi]

amir jedi ولی خب روی من اونقدری تاثیر داشته که توی روز هم نمیتونم تنها توی خونه وایسم

[amir jedi]

tina khodabakhshi درکتون میکنم.
کاش یه روز از خواب بلند میشدیم میدیدیم همه این اتفاقا خواب بوده.یه خواب طولانی.

[tina khodabakhshi]

amir jedi دقیقا

[amir jedi]

tina khodabakhshi منم فیلم ترسناک دیدم از همون 5 یا 6 سالگی به اینور ولی روزا رو الان فک نکنم بترسم. یعنی نباید که بترسم.
الته بعضی فیلما لامصب از ذهن ادم نمیرن. حتی چند سالم بگذره.
دیگه اسمشون رو نمیگم که نترسم!!

[tina khodabakhshi]

amir jedi نه اصلا این چیزا نیست درسته مث سگ از تنهایی میترسم و یکی از دلیلاش جن و این حرفاس ولی چیزایی که توی بچگیمه روی روحیم تاثیر گذاشته نه که باعث ترسو شدنم بشه ،روحیمو اونقدر ضعیف کرده که باعث بشه از همه چیز بترسم

[آریان حیدری]

Dr Aryan 0

[Farideh Khangah]

Mehrnoosh Fathi قابل گفتن نیس

[maryam111]

Mehrnoosh Fathi سلام دوست عزیز
تاپیکتون مربوط به دسته غیردرسی هست
بعد از اینکه ۳۰۰ اعتبار کسب کردید دسترسی به این دسته به شما داده میشه و میتونید بحثتون رو ادامه بدید

[0yasin.sh0]

amir jedi اما حیف ک نمیشه...!

[0yasin.sh0]

Mehrnoosh Fathi در آزاد گفته است:

سلام روزتون بخیر♡♡♤

ترسناک ترین اتفاق زندگیتون چه چیزی بوده ؟

خودِ (زندگی)!!

[مجتبی ازاد]

maryam111 حالا خانم پرستار شما اینو زیر چادر رد کن . استقبال شده از تاپیک . خودتون رو هم دعوت میکنم بیاین