-
mohammad666666 دل به امید روی او همدم جان نمیشود/ جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند
-
Mohsen Taheri دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد -
mohammad666666 دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد -
miss.besharati دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد -
mohammad666666 دستم نداد قوتِ رفتن به پیشِ دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم -
miss.besharati میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد -
mohammad666666
دل مجنون ز شکر خنده ، خون است
تو لب میبینی و دندان که چون است -
miss.besharati ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود -
mohammad666666
درون دلت شهر بندست راز
نگر تا نبیند درِ شهر باز -
miss.besharati زندگی یعنی همین لبخندتو
عشق یعنی یک نفرمانندتو
مرحبابرعشق تفسیرش تویی
آفرین برآسمان ماهش تویی -
negar salehi
یادم آمد ،هان ،
داشتم می گفتم ،آن شب نیز
سورتِ سرمای دی بیداد ها می کرد -
miss.besharati درگلستاني كه گيرد دست هرپيري جواني
اي جوان سرو بالا دستگيري كن كه پيرم -
negar salehi میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد -
mohammad666666 در جهان تا میتوانی ساده و یکرنگ باش
قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است -
negar salehi تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد که گذشت اختیار عمر -
mohammad666666 رهرو آن نیست که گهی تندو گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود -
negar salehi در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ
سرود زهره به رقص اورد مسیحار